نتيجه - نقش اسماء و صفات حق در خلقت و تمایز آنها با یکدیگر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش اسماء و صفات حق در خلقت و تمایز آنها با یکدیگر - نسخه متنی

مهدی دهباشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قادر اسمِ اسم‏اند نه اسم بلكه به تعبير نويسنده آنها اسمِ اسمِ اسمَ‏اند، زيرا به ترتيب مي‏توانند دلالت بر لفظ، معنا و مسمّي داشته باشند.

اين كه خداوند سبحان فرموده: «سبحّ اسم ربّك الاعلي»(39) و «تبارك اسم ربّك ذي‏الجلال و الاكرام»(40) مقصود از اين اسماء در اين آيات همانند آيات مشابه ديگر اصوات و الفاظ نيستند بلكه همه دلالت بر ذات حقّ دارند.

همان طور كه گفته آمد اسم به اعتبار وجود و هويّت عين مسمّي و به اعتبار مفهوم متمايز از اوست. از امام صادق - عليه السلام - مروي است: «من عبد اللّه بالتوهّم فقد كفر، و من عبدالاسم دون المعني فقد كفر و من عبد الاسم و المعني فقد اشرك و من عبد المعني بايقاع الاسماء عليه بصفاته الّتي وصفٍ بها نفسه فعقد عليه قلبه و نطق به لسانه في سرّ امره و علانيّته، فاولئك هم المؤمنون حقّا».(41)

از حضرت صادق - عليه السلام - روايت شده است كه:«اسم اللّه غيره» يعني اسم خداوند سبحان غير از ذات اوست و در سخن ديگر از مشكات ولايت روايت شده است كه: «واللّه يسمّي باسمائه و هو غير اسمائه و اسماؤه غيره»(42). با اين كه خداوند با اسماء خوانده مي‏شود حقيقت او غير از اسماء او و اسمائش غير از ذات او مي‏باشد. توجيه اين مطلب اين است كه ذات الهي واجب بالذات و قائم بالذات و وجود صرف و متشخّص بالذّات و تشخّص محض است و اسماء، مفاهيمي كلّي و معانيي وصفي و انتزاعي هستند. ذات حقّ در هيچ ذهني قابل حصول نيست و اسماء، تابع ذات و منتزع از ذات‏اند: «كلّما ميزّتموه باوهامكم في ادقّ معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردودٌ اليكم».(43)

پايان بخش اين بحث كه خود متضمن خلاصه مطالب فوق است، روايتي است مروي از ابي عبداللّه جعفر الصادق - عليه السلام - كه به نكاتي دقيق و اسراري در باب اسماء اشارت دارد و در منابع موثق با اختلافي اندك ذكر شده است: قال - عليه السلام -:«إنّ اللّه تبارك و تعالي خلقَ اسما بالحروف غير متصوّت، و باللّون غير مصبوغ، منفيٌّ عنه الاقطار، مبعّدٌ عنه الحدود، محجوبٌ عنه حسّ كلِّ متوهّم، مُسْتَتِرٌ غير مستور، فجعله كلمةً تامّة علي اربعة اجزاء معا، ليس شي‏ء منها قبل الآخر، فأظهَرَ منها ثلاثة اسماء لِفاقة الخلق اليها، و حجب واحدا منها و هو الاسم المكنونُ المخزونُ. و هذه الاسماءُ الّتي ظَهَرتْ: فالظّاهر هو اللّه تبارك و تعالي و سخّر لِكُلّ اسمٍ من هذه الاسماء اربعة اركانٍ فذلك اثناعشر ركنا، ثم خلق لكل ركنِ منها ثلاثين اسما فعلاً

منسوبا اليها، فهو الرّحمن الرّحيم، الملك، القّدوس، الخالق، البارئ، المصّور، الحّي، القيّوم لا تأخذهُ سنة و لا نومٌ، العليم، الخبير، السّميع، البصير، الحكيم، العزيز، الجبّارُ، المتكّبرُ، العليّ العظيم، المقتدر، القادر، السّلام، المؤمن، المهيمن، البارئ، المنشي‏ء، البديع، الرّفيع، الجليل، الكريم، الرزّاق، المحيي، المميت، الباعث، الوارث، فهذه الاسماءُ و ما كان من الاسماء الحُسني حتّي يتّم ثلاثمئة و ستّون اسما فهي نسبةٌ لهذه الاسماء الثّلاثة و هذه الاسماء الثّلاثة اركانٌ، و حجبٌ للاسم الواحد المكنون المخزون بهذه الاسماء الثّلاثة، و ذلك قول اللّه تعالي: قل ادعوا اللّه او ادعوا الرّحمن ايّاما تدعوا فلهُ الاسماء الحسني».(44)

بعضي از شرّاح آن اسم مخلوق را «اللّه»، و بعضي «هو» و بعضي «هواللّه الرحمن الرحيم الغفور الحليم» فرض كرده‏اند. اين اسم از حواس پنهان است ولي از دلها مستور نيست. الظاهر در حديث «اللّه» است - و اين‏كه‏فرمود يكي از آنها را پنهان نمود و جز خود او از آن آگاه نيست اشاره به اسم مستأثر دارد.

همان طور كه گفته شد اين اسماء ملفوظ، اسماء اسماءاند و مراد حضرت - عليه السلام - از آن اسم وجود مطلق منبسط است كه حاكي از تجلّي، صنع و رحمت واسعه اوست. و «اربعةً» كنايه از تجليّات او در جبروت، ملكوت و ناسوت است و خود نفس اين تجلّي از انتساب به آنها ممتاز گشته است، يعني همان طور كه گفته شد وجود به اعتبار تعيّن كمالي اسمي از اسماء و به اعتبار تجلّي فعلي نيز اسمي از اسماء الهي است و نور حقّ در پرده اسماء مختفي گشته است. زمان اختفاء نور حقّ را «دور خلق» و زمان ظهور نور حقّ و اختفاء حجب او را «دور حقّ» مي‏گويند؛ «و اشرقت الارض بنور ربّها».(45) مقصود از مكنون، تجلّي لاهوتي يعني تجلّي در اسماء و صفات در مرتبه واحديّت است. بنابراين مراد از خلق آن اسم، در اصطلاح عرفا، تجلّي اسمائي و مراد از خلق اعيان تجلّي در صور اسماء و لوازم صفاتش مي‏باشد.

بر اين اساس مي‏توان گفت ذات كه «اللّه» است داراي ظهوراتي است در اسماء سه گانه و اين ظهورات خود ظهورات آن اسم مكنون است كه نزد حقّتعالي است. و آن عنوان ذات او ملحوظ مي‏گردد. اللّه اسمي است كه به «حضرت واحديّت» كه مستجمع جميع صفات و كمالات و اسماء است، اطلاق مي‏گردد.

نتيجه

آنچه از اين گفتار به دست مي‏آيد نكاتي چند است:

1ـ كيفيت صدور كثرت از وحدت از طريق اسماء و صفات حق.

2ـ تمايز اسماء و صفات و اعتباري بودن آنها.

3ـ استمرار و دوام‏خلقت درپرتوظهوراسماء و متعيّن‏بودن هراسم به زمان و دولت خاص.

4ـ نامتناهي بودن اسماء بر اساس نامتناهي بودن ذات.

5ـ معرفت نسبي به حقيقت اسماء، معرفت نسبت به اسرار عالم آفرينش و شناخت عظمت حق تعالي است.

6ـ منشأء ظهور خلقت در كسوت اسماء و صفات، علم ذاتي است.

7ـ انسان كامل مظهر بالفعل تمام اسماء و صفات حق تعالي است.

8ـ هر يك از موجودات مظهر اسمي از اسماء حق تعالي هستند.

9ـ آنچه در عالم امكان است به نحو اتمّ و اكمل در علم ربوبي تحقق بالفعل و معلوم و مشهود بالذات است

10ـ موجودات كه مظاهر اسماء و صفات حق‏اند در مرتبه ذات به وجود واحد موجودند.

11ـ حق تعالي به حقايق اشياء به صورت كلّي و جزئي احاطه تام دارد.

12ـ همان طور كه موجودات در عين كثرت موجود به وجود واحد مي‏باشند با اين وصف، در عين كثرت همه معلوم به علم واحد و معلومِ بالذات حق تعالي خواهند بود. در علم حق قبل از خلقت اشياء و پس از خلقت آنها هيچ تغييري پديد نمي‏آيد.

/ 7