تجرّد و خالقيت
آية الله العظمي منتظري ‹‹ كُلُّ مَعْروْفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوْعٌ ›› هر چيزي كه به ذات خودش شناخته شود، مصنوع استماهيّات، حدود وجودات است. هر چيزي را كه بخواهند به ذاتش پي ببرند، بايد به جنس و فصل و ماهيتش احاطه پيدا كنند. مثلاً در تعريف انسان گفته ميشود: انسان مركب است از حيوانيت و ناطقيت كه جنس آن حيوانيت است و فصلش، ناطقيت. پس در اينجا ماهيت انسان تجزيه شده به دو بخش (جنس و فصل) و يك ماهيت مركّبي از آن بدست آمده كه خلاصه ميشود در ‹‹انسان››. پس انسان، ماهيت دارد يعني داراي حدّ وجودي است و خداوند ماهيت ندارد. و انسان مركّب است، پس محتاج ميباشد و خداوند بينياز است. همانگونه كه ذكر شد: ماهيات، حدود وجودات است و وجود خدا غيرمتناهي است پس حد ندارد؛ از آن گذشته ماهيت، مركب است و جنس و فصل دارد و خدا اصلاً ماهيت نيست كه مركّب باشد و هر مركّبي محتاج است و خداوند غنيِ علي الاطلاق است و بينياز. لذا نميشود خدا را درك كرد و به كنه وجود مقدسش پي برد ولي ماهيتها كه مخلوقات خداوندند چون جنس و فصل دارند، پس از شناخت جنس و فصل آنها، ميشود به ماهيتشان پي برد. بنابراين، از جمله حضرت چنين استفاده ميشود كه: هر چيزي را كه بخواهي به ذاتش بشناسي و كنه ذاتش را درك بكني، همان كنه ذاتش كه در مغز شما موجود ميشود، ماهيتش است و ماهيت هر چيز داراي جنس و فصل است، پس آن شيء مركب است و هر مركبي مصنوع است. گذشته از اينكه آن چيز در ذهن شما است پس ساخته شده ذهن شما است ولي حقيقت ذات خداي تبارك و تعالي وجود غيرمتناهي است و محال است در ذهن جايگيرد، زيرا ذهن محدود است و غير محدود در محدود نميگنجد و ذهن، مخلوق است و خداوند خالق است و هيچگاه خالق در مخلوق محدود گنجانده نميشود!