ابعاد جهانی نظریه سیاسی اسلام (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابعاد جهانی نظریه سیاسی اسلام (2) - نسخه متنی

عبدالکریم آل‏ نجف؛ ترجمه: مصطفی فضایلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به نظر مى رسد ايشان اخيرا تمايل به قول به عدم اصالت جنگ يا صلح پيدا كرده و مى گويد: گاهى مصلحت برتر اقتضا مى كند كه شيوهء صلح, راه عقيده براى ورود به زندگى مردم است و زمانى اعمال زور بهترين طريق براى اين منظور است. پس كسانى كه مى خواهند خطمشى حركت عقيده را ترسيم كنند بايد يكى از اين دو شيوه را بر حسب اقتضا, بدون احساس ترس يا گناهى, اتخاذكنند.36

ايرادى كه بر نظر دكتر زحيلى داريم اين است كه جنگ هاى پيامبر(ص) همه دفاعى نبوده است گرچه ماهيت دفاعى در آن ها غالا بوده است. اگر دفاع است جهاد بود بايد تنها به اندازهء لازم براى دفع تجاوز تجويز مى شد كه از آن تعبير به تاديب مى شود. و زايد بر آن غيرمشروع مى نمود, پس چرا جهاد اصرار به پيشروى تا تحقق فتح دارد؟ درست است كه پادشاه ايران نامهء پيامبر(ص) و فرستادهء او را به تمسخر گرفت و شخصى را به شبه جزيره فرستاد تا پيامبر را به نزد او بياورد, اما اين مجوز فتح سرزمين هاى فارس نمى شود اگر جهاد تنها دفاعى باشد. و اين شيوهء برخورد پادشاه ايرانى امرى غيرمنتظره از امثال او نبود. پس اگر هدف جهاد از ابتدا فتح نبوده و دفاعى محض بوده است, توجيهى براى فتح سرزمين هاى ايران وجود نخواهدداشت. و اگر دفاع مبنا بود بايد از زبان فرماندهان سه گانهء فتح ايران به روشنى شنيده مى شد آن گاه كه رستم فرخزاد قبل از شروع جنگ از علت آمدن آنان (سپاه اسلام) به ايران پرسيد, و آنان پاسخى دادند كه با دفاع بسيار فاصله داشت, آنان چنين گفتند:

خداوند ما را برانگيخته است تا هركه را بخواهد به عبادت خداى يگانه وارد سازيم و از ظلم و جور اديان به عدل اسلام واردكنيم. پس خدا رسولش را با دين خود به سوى خلقش فرستاد, پس هركس از ما بپذيرد از او مى پذيريم و دست از او برمى داريم و خود و سرزمينش را رها مى سازيم و هر آن كه سرباز زند با او به مقاتله مى پردازيم تا آن كه كشته شويم و به بهشت واردشويم و يا پيروزگرديم.

اين پاسخى است كه كاملا با اين سخن پيامبر(ص) منطبق است كه فرمود: ((امرت ان اقاتل الناس حتى يقولوا لااله الاالله فمن قال لا اله الا الله عصم من نفسه و حاله...)) 37 به من امر شده است كه با مردم مقاتله كنم تا وقتى بگويند لااله الاالله, پس هركس كه چنين بگويد جان و مالش درامان خواهد ماند.

گويا مسلمانان با فهم اين سخن پيامبر برانگيخته شدند (تا به فتح سرزمين هاى غيراسلامى بپردازند) و اين بهترين كلامى است كه روشن مى سازد جهاد دفاعى نيست بلكه هدف از آن تحقق حاكميت اسلام بر عرصهء زمين است.

در بحث دارالاسلام و دارالكفر ديديم كه تقسيم كرهء زمين به دو بخش, ساختهء فقها نيست بلكه نصوص ائمه(ع) حاوى چنين تقسيمى است. و حديث صحيحى از پيامبر به طرق اماميه واردشده كه شامل اصطلاح دارالحرب است. و اگر ساختهء فقهاى فعلى باشد اين كارى است حتمى و لازم كه حق اسلام در حاكميت از يك سو و امتناع دشمنان از پذيرش و تسليم در برابر اين حق از سويى ديگر آن را اقتضا مى كند. و اين واقعيتى است ثابت و مستمر تا وقتى كه مسلمان و كافر هردو روى زمين موجود باشند. و سخن شيخ زحيلى معنا ندارد كه اين واقعيت با زوال اسبابش زايل مى شود مگر آن كه مسلمان به مشروعيت وجود كافر در زمين اعتراف كند. اين سخنى است كه هيچ مسلمانى نمى تواند آن را بگويد, مسلمان مى تواند واقعيت را مورد اعتراف قراردهد اما هرگز اجازه ندارد به مشروعيت موجوديت سياسى كفار اذعان كند, و تفاوت ميان اذعان به واقع, اعتراف به مشروعيت آن آشكارا است.

عجيب اين است كه شيخ زحيلى براى رآى خود از نظر شافعى كمك مى گيرد كه مى گويد:

زمين قلمروى واحد است و تقسيم دوگانهء آن امرى عارضى است. ما در مباحث گذشته اين معنا را روشن كرديم كه زمين در اصل قلمروى واحد براى اسلام است و در قلمرو اسلام انقسامى راه ندارد. و انقسام زمين به دو قلمرو حالت عارضى است نسبت به آن اصل و اين حالت عارضى از دشمن كفار و امتناع از پذيرش حاكميت اسلام ناشى شده است. و ترديد و ابهامى در اين مطلب نيست, اما بر مراد شيخ زحيلى دلالت ندارد.

چگونه ممكن است مقصود شافعى از اين سخنش قول به اصالت صلح باشد حال آن كه قتال با مشركان را مادام كه ايمان نياورده يا جزيه نپرداخته اند مستمر مى داند همان گونه كه شيخ زحيلى خود از او نقل كرده است؟

همان گونه كه آياتى را كه زحيلى مدعى دلالتشان بر راى خود مى باشد از اين جهت منصرف بوده و چنين دلالتى ندارند.

/ 9