4- ديدگاه هاى مختلف درباره علمى بودن و يا نبودن نظريه ها - کاوشی در علمیت اقتصاد و اقتصاد اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کاوشی در علمیت اقتصاد و اقتصاد اسلامی - نسخه متنی

یدالله دادگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تأثير و تأثر ديدگاه هاى حاميان روش هاى اثبات گرايى و انتزاع گرايى: تفكر اثبات گرايى اگوست كنت به طور كلى، علم و روش علمى را به سوى روندى تجربى سوق داد. همچنين تأكيد بر خود انسان و تنها مشاهدات و فكر وى در انديشه اگوست كنت، بر بقيه تفكرات (به ويژه اقتصاد) مؤثر بود. اصولا ديدگاه كنت به صورت يك مذهب جديد درآمد، اما يك مذهب زمينى در برابر مذاهب آسمانى پيش از خود. تصور كنت اين بود كه انسان ها براى دور ماندن از حملات و خطرات گوناگون، خوب است در هم بنشينند و فقط انسانيت را محور قرار دهند تا ديگر اخلاق و متافيزيك مطرح نباشد. به اين دليل است كه كلبيون مى گويند: «در قاب مذهب كنت، خدايى وجود ندارد، هر چند پيغمبر آن كنت است.» البته اگوست كنت عقيده دارد كه روش اثبات گرايى را در يك فرايند تكاملى دريافته است. طبق ديدگاه وى، علم دست كم سه مرحله را براى حصول به كمال و بلوغ پيموده است: مرحله اول جنبه الهى داشته كه به عقيده وى، به همراه پرستش ها و اسطوره ها و افسانه ها بوده است. مرحله دوم جنبه متافيزيكى و ذهنى و تجريدى پيدا كرده است. در مرحله سوم، جنبه عقلانى يافته است. در اين مرحله، پديده هاى جهان موضوع بررسى هاى تجربى قرار گرفته و بر طبق قوانين علت و معلول، مورد تجزيه و تحليل واقع مى شوند.

در هر صورت، انديشه اثبات گرايى نوعى نقد در برابر انديشه هاى انتزاع گرايى نيز محسوب مى گردد. يكى از تأثيرات انديشه اثبات گرايى بر انتزاع گرايى، تأثير انديشه اگوست كنت بر صاحب نظران اقتصاد نئوكلاسيك است; مثلا، طرفداران اقتصاد نئوكلاسيك اين مسأله را كه روش علوم طبيعى استقرايى است، پذيرفتند، هر چند در مورد كاربرد اين روش در علم اقتصاد مقاومت كردند. اما از سوى ديگر، انتزاع گرايان در موارد بسيارى، جدايى نظريه اقتصادى از ارزش گذارى را (كه پيام ديگر اثبات گرايى كنت است) قبول كردند. البته عده اى از صاحب نظران اقتصاد نئوكلاسيك، اين تمايز را رد نمودند. به عبارت ديگر، شايد بتوان در مورد پذيرش جدايى بين واقعيت ها و ارزش ها آن ها را دو دسته كرد; مثلا، شايد از اقتصاددان مشهور، فون مايز بتوان به عنوان سردمدار يك دسته از آنان نام برد. او جدايى ارزش و واقعيت را از اثبات گرايى پذيرفته است، اما در عين حال، روش تجزيه و تحليل اقتصادى را همچنان انتزاعى مى داند. به نظر مى رسد موضوع روش و محتوا قدرى خلط شده است. شايد هم قدرى افراط و تفريط موجب اين امر شده باشد. زيرا بينش انتزاع گرايى فون مايز به نحوى است كه عقيده دارد هيچ تجربه اى نمى تواند موجب شود انسان قضاياى ماقبل تجربى را كنار بگذارد. افراط در اين ديدگاه به گونه اى است كه در صورتى كه تجربه با مسائل نظرى هم خوانى نداشته باشد، احتمال دارد در مشاهده خطايى صورت گرفته باشد. در مقابل، بر اساس ديدگاه اثبات گرايى اگوست كنت، نظريه هاى اجتماعى و اقتصادى از تعميم هاى تجربى (به معناى تاريخى) به وجود آمده و استخراج مى شوند كه اين بر انديشه ما بعد تجربى نظريات تأكيد دارد. اما پس از جنگ جهانى دوم، معمولا گفته مى شود كه روش حاكم بر اقتصاد متعارف، اثبات گرايانه است. اين مسأله با طبيعت ماقبل تجربى قابل جمع نخواهد بود و نياز به توضيح تازه اى دارد.

اثبات گرايى منطقى و اثبات گرايى اگوست كنت: در اين جا، لازم است به ارتباط اثبات گرايى مورد نظر اگوست كنت و اثبات گرايى منطقى اشاره شود. پس از جنگ جهانى دوم و در محدوده قرن 20، روش اثبات گرايى منطقى شيوه مسلط بر تحقيقات علوم اجتماعى گرديد كه پرتو اساسى آن نيز بر روش هاى تحقيق در علم اقتصاد مؤثر واقع گرديد. البته زمانى كه به مبانى اثبات گرايى منطقى اشاره مى شود، درمى يابيم كه با وجود بروز و ظهوروسيع آن در قرن 20، ريشه اى طولانى در تاريخ فلسفه دارد. حتى از روشن ترين ادعاهاى خود آن ها برمى آيد كه روش آن ها تركيبى از شيوه هاى تجربه گرايى و عقل گرايى است; زيرا صاحب نظران اثبات گرايى منطقى ادعا مى كنند كه براى كشف علمى، هم نياز به تحليل منطقى مى باشد و هم لازم است كه بر مشاهدات تجربى تكيه شود. توضيح نظريه مزبور مبتنى بر اشاره به چند مرحله از فرايند كشف علمى، با مشاهده و يا تجربه حسى اوليه آغاز مى گردد. در مرحله دوم، مشاهدات صورت گرفته با كمك يك سلسله فرضيه هاى اوليه صورت بندى مى شوند. در مرحله سوم، از طريق يك سلسله تجزيه و تحليل هاى منطقى، فرضيه هاى مذكور به صورت نظريه هاى كلى استخراج مى گردند. و در مرحله چهارم، نظريه هاى مزبور در بوته آزمايش تجربى قرار مى گيرند كه در صورت مردود شدن، بايد كنار گذاشته شوند.

هم اثبات گرايى منطقى و هم اثبات گرايى اگوست كنت از اين جهت كه نوعى مرزبندى بين گزاره هاى ارزشى و واقعى قائلند، مشابه هم هستند. بنابراين، هر دوى آن ها نه تنها بر روش هاى علوم اجتماعى مؤثر بوده اند، بلكه به عقيده ما، بر روش ها و چارچوب هاى تحقيقاتى امور دينى نيز مى توانند تأثير داشته باشد. البته اثبات گرايى منطقى در قرن 20، وسعت تأثيرگذار بيش ترى داشته است. ادعاى جهان شمولى روش مذكور براى همه علوم، تأكيد بسيار آن بر مشاهدات تجربى و محدود كردن بررسى هاى عقلى به توصيف مشاهدات و امثال آن، برجستگى روش مزبور را نشان مى دهد. از نظر اثبات گرايان، احكام ماوراء الطبيعه، مباحث اخلاقى و ارزشى، همه بى معنا هستند; زيرا زمينه آزمون تجربى ندارند. يك انتقاد اساسى كه بر اين ديدگاه وارد مى شود، غير قابل آزمون بودن خود قاعده اثبات تجربى است. اصولا اين كه علمى بودن را آزمون تجربى معيّن كند، خود يك قضاوت ارزش است، و در متن نظريه اثبات گرايى، قضاوت هاى ارزشى فاقد هرگونه ارزش علمى هستند. اگر چنين ادامه دهيم، نوعى دور فلسفى باطل به وجود مى آيد و بديهى است كه اين ديدگاه افراطى اثبات گرايان منطقى، (اثبات تجربى تمامى گزاره ها) عامل اين دور مى باشد.

4- ديدگاه هاى مختلف درباره علمى بودن و يا نبودن نظريه ها

با توجه به تنگناهاى بسيار در تحقيقات مربوط به حوزه علمى بودن و يا علمى نبودن نظريه ها، علم و روش علمى، و مهم تر از همه، با دقت در فرايند مقدس شدن علم، قابل انتظار است كه در ارائه ضوابط علمى بودن و علمى نبودن نظريه ها، اختلاف نظر زيادى وجود داشته باشد; مثلا، گاهى علوم و معارف گوناگون را بر حسب روش از هم جدا مى كنند. اين به نوبه خود، مى تواند دربرگيرنده ديدگاه هاى مختلفى باشد. اگر مبنا و روش قياس در نظر گرفته شود و مثلا، مشى «ريكاردويى» مورد نظر باشد، مى توان اقتصاد را علمى دانست، اما جامعه شناسى علمى نخواهد بود. يا به عكس، اگر روش استقرايى ضابطه علمى بودن نظريه ها قرار گيرد و منظور جمع آورى داده هاى دقيقى از پديده هاى مربوط به موضوع مورد بررسى باشد، در اين صورت، مى توان جامعه شناسى را علمى تر از اقتصاد دانست. بنابراين، شايد به همين دليل، سخن صاحب نظر مشهور روش شناسى، پرفسور مك لاپ، قابل تأمّل باشد كه مى گويد:هيچ تعريفى از علم، كه جهت يابى روشنى داشته باشد و بتوان بر اساس آن، تمامى بخش هاى علوم (فيزيك و شيمى و جامعه شناسى و ...) را مطرح كرد، وجود ندارد.

/ 10