اخلاق جنسي ( 3 ) - اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غيرت گذاشته اند گرفته شود مردان آنگاه كه با عشقبازيهاي همسران خود مواجه مي شوند و احساس ناراحتي مي كنند بايد كف نفس و اغماض كنند ، مزاحم آنها نشوند بلكه از آن مرد بيگانه كه همسر محبوب آنها را خوشحال و مسرور كرده اند شكرگذار باشند ) . هم او مي گويد :

 " ايجاد فرزندان بايد فقط در ازدواج صورت گيرد و روابط بيرون از ازدواج به وسائل مختلف خنثي گردد ، و شوهران هم نسبت به عشاق همانقدر غمض عين داشته باشند كه شرقيان نسبت به غلامان خنثي ( مقصود غلامان اخته و خواجه سرايان است ) داشتند

، اشكال اساسي اين طريق ، اطمينان اندكي است كه به وسائل ضد آبستني از يك طرف و صميميت زنان از طرف ديگر ( كه از عشاق خود باردار نشوند و به ريش شوهر نبندند ) مي توان داشت اما اين اشكال با مرور زمان كاهش خواهد يافت " . رفورم و اصلاح ! به همين جا خاتمه پيدا نمي كند

 ، موضوعات ديگري نظير ستر عورت ، ممنوعيت ازدواج با محارم ، نشر صور قبيحه ، استمناء ، تمايل به هم جنس ، سقط جنين ، آميزش در ايام عادت و امثال اينها نيز مورد بحث قرار مي گيرد . بعضي از اين موضوعات از قبيل لزوم ستر عورت و منع نشر صور باصطلاح قبيحه صريحا مورد انتقاد

قرار گرفته و بعضي ديگر از قبيل استمناء از حوزه اخلاق خارج دانسته شده است و در قلمرو طب بشمار آمده است ، احيانا از نظر طبي اگر غير مجاز شناخته مي شود كسي كه بسلامت خود علاقمند است آنرا ترك مي كند ، به هر حال نمي تواند ممنوعيت اخلاقي داشته باشد ! اكنون نوبت آن است

 كه ما اصول اساسي و اركان اصلي اين سيستم اخلاقي را كه قبلا بيان كرديم دقيقا بررسي كنيم ، سپس فلسفه اخلاق جنسي اسلامي را كه با اخلاق جنسي قديم و جديد غرب مغاير است توضيح دهيم ، تا يك بار ديگر روشن شود يگانه مكتبي كه صلاحيت رهبري بشر را دارد اسلام است

، و هم روشن شود كه كار غرب در فلسفه اجتماعي به هذيان و پريشانگوئي رسيده است ، وقت آن است كه غرب مانند همه زمانهاي ديگر ، با همه تقدمي كه در علوم و صنايع دارد ، فلسفه زندگي را از شرق بياموزد .

اخلاق جنسي ( 3 )

در قسمت گذشته از اين بحث اصول اخلاق باصطلاح نوين جنسي تشريح شد ، اكنون نوبت آن است كه اصول و پايه هائي كه اين مكتب بر روي آنها بنا شده است ارزيابي نمائيم . آن اصول عبارت است از : 1 - آزادي هر فردي مطلقا محترم است و بايد محفوظ بماند ، مگر آنجا كه مزاحم آزادي ديگران باشد

، بعبارت ديگر : آزادي را جز آزادي نمي تواند محدود كند . 2 - سعادت بشر در گرو پرورش استعدادهائي است كه در نهاد دارد ، خودپرستيها و ناراحتيهاي روحي ، ناشي از آشفتگي غرائز ، و بالاخص غريزه جنسي است ، و آشفتگي غرائز از عدم ارضاء

و اشباع آنها ناشي مي گردد . 3 - آتش ميل و رغبت بشر ، در اثر منع و محدوديت ، فزوني مي گيرد ، و مشتعل تر مي گردد و در اثر ارضاء و اشباع كاهش مي يابد و آرام مي گيرد ، براي انصراف بشر از توجه دائم به امور جنسي و جلوگيري از عوارض ناشي از آن ، راه صحيح اين است

 كه هر گونه قيد و ممنوعيتي را در اين راه از جلو پايش برداريم چنانكه ملاحظه مي شود ، اصل اول از اصول بالا ، فلسفي و اصل دوم تربيتي و اصل سوم رواني است . اين سه اصل را ما از مجموع گفته ها و نظرات طرفداران اين سيستم اخلاقي استنباط مي كنيم و الا هيچكدام از آنان به اين ترتيب و تفصيل اصول سيستم اخلاقي خود را بيان نكرده اند .

اصل آزادي

طرفداران اين سيستم اخلاقي از آن جهت به اين اصل كه تكيه گاه و اساس اصلي حقوق فردي بشمار رفته ، تكيه كرده اند كه به گمان آنها اين سلسله مسائل فاقد جنبه اجتماعي مي باشد زيرا به عقيده آنها آزادي جنسي يك فرد به حقوق ديگران ضربه نمي زند ، فقط آنجا كه پاي فرزند و اطمينان پدري و فرزندي به ميان مي آيد ، حق

شوهر پيدا مي شود و لازم مي گردد كه زن از باردار شدن از غير شوهر قانوني خود ، خودداري كند ، و تا زماني كه وسائل ضد آبستني در كار نبود لازم بود براي صيانت اين حق مرد ، زن عفاف و تقوا را رعايت كند تا نسبت به شوهر خود وفادار بماند فعلا با وسائل موجود چنين ضرورتي در كار نيست . عليهذا در اينجا درباره دو قسمت بايد تحقيق شود : يكي اينكه آزادي را جز آزادي ديگران و لزوم رعايت آنها نمي تواند محدود كند

، ديگر اينكه روابط جنسي از ناحيه اطمينان پدر و فرزندي ، با اجتماع و زندگي عمومي و حقوق اجتماعي ارتباط ندارد . اما قسمت اول بايد ببينيم آن چيزي كه آزادي را باصطلاح حق مسلم بشر قرار مي دهد چيست ؟ بر خلاف تصور بسياري از فلاسفه غرب آن چيزي كه مبنا و اساس حق و آزادي و لزوم رعايت و احترام آن مي گردد ميل و هوي و اراده فرد نيست

، بلكه استعدادي است كه آفرينش براي سير مدارج ترقي و تكامل به وي داده است ، اراده بشر تا آنجا محترم است كه با استعدادهاي عالي و مقدسي كه در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در ميبلا ترقي و تعالي بكشاند ، اما آنجا كه بشر را به سوي فنا و نيستي سوق مي دهد و استعدادهاي نهاني

را به هدر مي دهد احترامي نمي تواند داشته باشد ، ما در آينده انشاءالله مستقلا و به طور تفصيل تحت عنوان انسان و آزادي مسئله آزادي را طرح خواهيم كرد ، اينجا همين قدر يادآوري مي كنيم كه بسيار اشتباه است اگر خيال كنيم معني اينكه انسان آزاد آفريده شده اين است كه : به او ميل و خواست و اراده داده شده است ،

 و اين ميل بايد محترم شناخته شود مگر آنجا كه با ميل ها و خواستهاي ديگران مواجه و معارض شود و آزادي ميل هاي ديگران را به خطر اندازد ، ما ثابت مي كنيم كه علاوه بر آزاديها و حقوق ديگران ، مصالح عاليه خود فرد نيز مي تواند آزادي او را محدود كند

. بزرگترين تيشه اي كه به ريشه اخلاق زده شده به نام آزادي و از راه همين تفسير غلطي است كه از آزادي شده است ! وقتي كه از آقاي " راسل " سؤال مي شود آيا خود را به هيچ يك از سيستمهاي اخلاقي مقيد مي دانيد ؟ جواب مي دهد : آري ، ولي جدا ساختن اخلاق از سياست كار دشواري است ،

 به عقيده من علم اخلاق بايستي بدين طريق عرضه شود : فرض كنيد زيدي بخواهد فلان عمل را كه براي خودش مفيد بوده و در عين حال به همسايگانش زيان مي رساند انجام دهد ، اگر زيد بدين طريق براي همسايگان خود ايجاد

مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت : " ما به هيچ وجه موافق نيستيم بايد كاري كرد كه او سوء استفاده نكند " بنابراين ملاحظه مي شود كه كار ما به يك امر جنائي مختوم مي گردد و اين قضيه كاملا منطقي و عقلاني است ،

 روش اخلاقي من عبارت از ايجاد هماهنگي بين منافع عمومي و خصوصي افراد اجتماع مي باشد ( 1 ) . اين روش اخلاقي از لحاظ عملي بودن كمتر از مدينه فاضله افلاطون نيست ، آقاي راسل در اخلاق ، مقدساتي را به رسميت نمي شناسد

، معاني و مفاهيمي كه انسان آنها را برتر از منافع مادي شخص خود بداند و به خاطر آنها ميل و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد ، اخلاقي را كه مبتني بر چنين معاني و مفاهيم باشد اخلاق " تابو " مي خواند

 ، يگانه چيزي را كه مقدس مي شمارد آزادي خواست و اراده و ميل است ، آزادي اراده و ميل را فقط با مواجه شدن با ميل و اراده ديگران در جهت مقابل ، قابل تحديد مي داند ، آنگاه گرفتار اين بست مي شود كه در اين صورت چه قدرتي مي تواند آزادي شخص را محدود كند و او را در مقابل

( 1 ) جهاني كه من مي شناسم صفحه 65 - 64

/ 22