وحدت نظر ندارند . مثلا فرويد منشأ پيدايش احساس حيا را چيزي مي داند ، راسل چيز ديگر ، ويل دورانت چيز ديگر ، كه ما براي پرهيز از اطاله از ذكر آنها خودداري مي كنيم علت اصلي تمايل اين افراد به غير طبيعي بودن اين احساسات عدم موفقيت براي توجيه صحيح اين احساسات است
. ما فرض مي كنيم اين احساسات هيچ گونه وسيله طبيعي ندارد ، و مي خواهيم مانند هر امر قراردادي ديگر بر مبناي مصالح فرد و اجتماع و سعادت بشريت براي اينها تصميم بگيريم ، ببينيم منطق و تعقل به ما چه مي گويد ؟ آيا منطق و تعقل ايجاب مي كند
براي باز يافتن كامل سلامت روان و براي رسيدن اجتماع به حد اكثر مسرت و سعادت تمام قيود و حدود و ممنوعيت هاي اجتماعي را بشكنيم يا خير ؟ مقتضاي منطق و تعقل اين است كه با سنن و خرافاتي مبتني بر پليدي علاقه جنسي مبارزه كنيم و در عين حال موجبات طغيان و عصيان و ناراحتي غريزه را به نام آزادي و پرورش آزادانه فراهم نكنيم . طرفداران اخلاق جنسي نوين نظرات خود را بر سه اصل مبتني كرده اند : 1 - آزادي هر كسي تا آنجا كه مخل به آزادي ديگران نباشد بايد محفوظ بماند .
2 - سعادت بشر در گرو پرورش تمام استعدادهائي است كه در وجود وي نهاده شده است ، خودپرستي و بيماريهاي ناشي از آن مربوط به آشفتگي غرائز است . آشفتگي غرائز از آنجا ناشي مي شود كه ميان غرائز تبعيض شود ، بعضي ارضاء و اشباع و بعضي ديگر همچنان ارضاء نشده باقي بمانند
. عليهذا براي اينكه انسان به سعادت زندگي نائل آيد بايد تمام استعدادهاي او را متساويا پرورش و توسعه داد . 3 - رغبت بشر به يك چيز در اثر اقناع و اشباع كاهش مي يابد و در اثر امساك و منع ، فزوني مي گيرد براي اينكه بشر را از توجه دائم به امور جنسي و عوارض ناشي از آن منصرف كنيم يگانه راه صحيح آن است
كه هر گونه قيد و ممنوعيتي را از جلو پايش برداريم و به او آزادي بدهيم . شرارتها و كينه ها و انتقامها همه ناشي از اخلاق خشن جنسي است . اينها است اصولي كه اخلاق نوين جنسي را بر آنها نهاده اند و ما بايد انشاءالله م واد پيشنهادي اين مكتب نوين را با بحث و تحقيق كافي در اصول سه گانه فوق مورد بررسي قرار دهيم .
اخلاق جنسي ( 2 )
وعده داديم كه اصولي را كه " اخلاق نوين جنسي " بر روي آنها پايه گذاري شده است تحليل و انتقاد كنيم . ولي به نظر مي رسد ، قبل از بيان انتقادات طرفداران اين سيستم اخلاقي ، نسبت به اخلاق كهن جنسي و بيان مواد جديدي كه در زمينه اصلاح اخلاق جنسي پيشنهاد مي كنند
، انتقاد از اصول نامبرده چندان مفيد نخواهد بود . ممكن است افرادي كه اطلاع كافي ندارند طرح مباحث بالا را چندان لازم و مفيد ندانند اما به نظر ما بحث در اين گونه مسائل در اجتماع حاضر بسيار ضرورت دارد ، نه تنها از آن جهت كه افكار فلاسفه و مفكرين معروف و مشهوري را به خود جلب كرده است ، بلكه از آن نظر كه اين افكار در ميان طبقه جوان در حال پيشرفت و
توسعه است ، و چه بسا جواناني هستند كه سرمايه فكريشان وافي نيست كه به بررسي منطقي اين مسائل بپردازند ، ممكن است شخصيت و شهرت صاحبان اين افكار آنها را تحت نفوذ و تأثير خود قرار دهد و عقيده پيدا كنند كه اين سخنان صد در صد مطابق با منطق است
. به نظر ما ضرورت دارد خوانندگان محترم را در جريان بگذاريم و آگاه كنيم كه افكاري كه در اين زمينه از غرب برخاسته و جوانان ما تازه با الف باي آن آشنا شده اند و احيانا تحت عنوانهاي مقدسي نظير " آزادي " و " مساوات " با جان و دل ، آنها را مي پذيرند به كجا منتهي مي شود ؟
آخر اين خط سير كجا است ؟ آيا اجتماع بشر ، قادر خواهد بود در اين مسير گام بردارد و راه خود را ادامه دهد ؟ يا اينكه اين كلاهي است كه براي سر بشر خيلي بزرگ است . اين راهي است كه ادامه دادن آن جز فناء بشريت چيزي در بر ندارد ؟ از اين رو ما لازم مي دانيم كه در اينجا ولو به نحو اختصار اين مسائل را طرح كنيم و البته تفصيل كامل آنها را در جاي ديگر ذكر خواهيم كرد ( 1 ) .
( 1 ) كتاب مباني فلسفي حقوق زن كه در دست تأليف است .