بیشترلیست موضوعات مقدمه علاقه جنسي يا گناه ذاتي اخلاق جنسي ( 1 ) اخلاق جنسي ( 2 ) اخلاق جنسي ( 3 ) اصل آزادي اخلاق جنسي ( 4 ) آيا اخلاق اسلامي با رشد طبيعي استعدادها مباين است ؟ كشتن نفس يعني چه ؟ اخلاق جنسي ( 5 ) آشفتگي غرائز و ميلها اخلاق جنسي ( 6 ) انضباط جنسي ، غريزه عشق رشد شخصيت از نظر غريزه جنسي اخلاق جنسي ( 7 ) عشق و عفت توضیحاتافزودن یادداشت جدید
نكته ديگر اينكه به نظر مي رسد اين حالت روحي كه مغاير با شهوت جنسي لا اقل از لحاظ كيفيت و هدف شناخته شده است دو نوع است و به دو صورت مختلف ظهور مي كند ، يكي به صورت حالت پر شور و پر سوز و گدازي كه در نتيجه دور از دسترس بودن محبوب و هيجان فوق العاده روح و تمركز قواي فكري در نقطه واحد از يك طرف ، و حكومت عفاف و تقوي به روح عاشق از طرف ديگر ، تحولات شگرفي در روح ايجاد مي كند ، احيانا نبوغ ميافريند . و البته هجران و فراق شرط اصلي پيدايش چنين حالتي است و وصال مدفن آن است و لااقل مانع است كه به اوج شدت خود برسد و آن تحولات شگرفي كه مورد نظر فيلسوفان است به وجود آورد . اين گونه عشقها بيشتر جنبه دروني دارد ، يعني موضوع خارجي بهانه اي است براي اينكه روح از باطن خود بجوشد و براي خود معشوقي آنچنانكه دوست دارد بسازد ، و از ديدگاه خود آنطور كه ساخته نه آنطور كه هست ببيند ، كم كم كار به جائي مي رسد كه به خود آن ساخته ذهني خو مي گيرد و آن خيال را بر وجود واقعي و خارجي محبوب ترجيح مي دهد . نوع ديگر آن مهر و رقت و صفا و صميميتي است كه ميان آتشين تر مي كند بر خلاف اين نوع از عشق كه ما آنرا صفا و صميميت مي ناميم و اختصاص به زوجين دارد در اثر وصال و نزديكي كمال مي يابد . نوع اول در حقيقت پرواز و كنش و جذب و انجذاب دو روح متباعد است و نوع دوم وحدت و يگانگي دو روح معاشر ، فرضا كسي در نوع اول ترديد كند ، در نوع دوم نمي تواند ترديد داشته باشد . در آيه قرآن آنجا كه پيوند زوجيت را يكي از نشانه هاي وجود خداوند حكيم عليم ذكر مي كند ، با كلمه مودت و رحمت ياد مي كند چنانكه مي دانيم ، مودت و رحمت با شهوت و ميل طبيعي فرق دارد ، مي فرمايد : " " ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا وجعل بينكم موده ورحمه "" . يعني يكي از نشانه هاي خداوند اين است كه از جنس خود شما براي شما جفت آفريده است ، و ميان شما و آنها مهر و رأفت قرار داده است . مولوي چه خوب اين نكته را دريافته است آنجا كه مي گويد : زين للناس حق آراسته است زآنچه حق آراست كي تانندرست چون پي يسكن اليهاش آفريد كي تواند آدم از حوا بريد اين چنين خاصيتي در آدمي است مهر ، حيوانرا كم است ، آن از كمي است مهر و رقت وصف انساني بود خشم و شهوت وصف حيواني بود ويل دورانت اين صفا و صميميت را كه پس از خاتمه شهوت نيز دوام پيدا مي كند اين طور توصيف مي كند : " عشق به كمال خود نمي رسد مگر آنگاه كه با حضور گرم و دلنشين خود تنهائي پيري و نزديكي مرگ را ملايم سازد ، كسانيكه عشق را فقط ميل و رغبت مي دانند فقط به ريشه و ظاهر آن مي نگرند ، روح عشق حتي هنگامي كه اثري از جسم بجا نمانده باشد باقي خواهد بود . در اين ايام آخر عمر كه دلهاي پير از نو با هم مي آميزند ، با شگفتگي معنوي ، جسم گرسنه به كمال خود مي رسد " ( 1 ) . با همه اختلافي كه ميان اين دو نوع عشق وجود دارد و يكي مشروط به هجران است و ديگري به وصال ، يكي از نوع ناآرامي ( 1 ) لذات فلسفه صفحه 224