پاسخ شيخ يوسف القرضاوي به بن باز
شيخ يوسف القرضاوي يكي از علماي بزرگ اهل تسنن مصر در پاسخ به فتواي بن باز نوشت:فتواي بن باز درباره صلح با اسرائيل مخالف نظر بسياري از علماي مسلمين است. بن باز در فتواي خود به اين آيه قرآن: «وان جنحو اللسلم فاجنح لها» تكيه ميكند. اين آيه بدين معنا است كه اگر دشمن خواستار صلح بود ما هم به او پاسخ مثبت بدهيم و به خدا توكل كنيم ولي واقعيت امر چيز ديگري است; چرا كه اين امر بر يهود زمان ما منطبق نمي شود زيرا يهوديان غاصب هيچگاه به صلح روي نياوردهاند. چگونه يهوديان را صلح طلب بدانيم در حالي كه آنها سرزمين مسلمين را غصب و خون آنان را بر زمين ريخته و مردم فلسطين را آواره ساخته و از خانه و كاشانه خود بيرون كردهاند. رفتار يهوديان با فلسطينيها همچون رفتار كساني است كه خانهات را غصب ميكنند و با زور اسلحه تو و افراد خانوادهات را از آن اخراج ميكنند و تو را در بيابان رها ميكنند، تو راهي براي گرفتن خانهات جز مبارزه با او نداري. ولي با گذشت زمان او به تو پيشنهاد صلح ميدهد و حاضر ميشود اتاقي را از خانهات به تو واگذار كند و در مقابل، تو با او صلح كني. آيا پيشنهاد صلح اين غاصب به اين معنا است كه او واقعاً ميخواهد با تو صلح كند؟ بن باز ميگويد ترك مخاصمه با دشمن بطور دائم يا موقت جايز است.ما ميگوييم كه ترك مخاصمه متوقف كردن جنگ است. آيا رفتار يهوديان با فلسطينيها نياز به ترك مخاصمه دارد؟ يهوديان علناً به غصب فلسطين اعتراف ميكنند. آنها معتقدند كه حيفا، يافا، عكا، اللد، الرمله و بيرالسبع سرزمين اسرائيل است. آنها قدس را نيز اسرائيلي ميدانند و سرزمين مسلمين را جزو دولت اسرائيل ميدانند و هيچ حقي براي مسلمانان قائل نيستند. يهوديان معتقدند زمينهايي كه به زور اسلحه غصب شده است از آن خود آنها است. لذا آنچه رخ داده ترك مخاصمه نيست كه بن باز به آن معتقد است. ترك مخاصمه از ديد نامبرده بدين معنا است كه ما حق اسرائيل بر سرزمين هاي اسلامي و عربي را برسميت بشناسيم و حاكميت آنها را بپذيريم و اذعان كنيم كه اين سرزمينها تا ابد از دست ما خارج شده است و اين را بنويسيم و امضا كنيم. تأييد شهود را نيز بر پاي قرار داد ثبت كنيم. ما در اينجا با بن باز مخالفت ميكنيم زيرا تطبيق حكم شرعي با واقعيّتهاي كنوني صحيح نيست.به نظر من بايستي شيخ بن باز قبل از اين كه فتواي خود را در مورد صلح با اسرائيل صادر ميكرد با كارشناسان در امور سياست، صلح و جنگ مشورت ميكرد; زيرا اين موضوع خطرناك به دشمني تعلق دارد كه حدود پنجاه سال است با او جنگيدهايم. ميبايستي شيخ بنباز با كارشناسان بيطرف كه هيچ رابطهاي با حكام و تسليم شدگان ندارند مشورت ميكرد و از آنها ميپرسيد: آيا يهوديان به صلح روي آوردهاند، آيا آنچه كه اتفاق افتاده ترك مخاصمه است يا اعتراف كامل به دشمن؟ پر واضح است كه غاصب سرزمين هاي اعراب صلح نميخواهد. اگر دشمن صلح ميخواست، سرزمين هاي مسلمانان را به صاحبان اصلي باز ميگرداند، علما شناسايي دشمن غاصب را جايز نميدانند. من نمي خواهم درباره صلح با اسرائيل صحبت كنم زيرا صلحي كه اعراب با اسرائيل برقرار كردند صلح نبود اسرائيل از اعراب امتياز گرفت و هيچ امتيازي به اعراب نداد. اسرائيل از اولين روز حكومت خود اعلام كرد كه بيتالمقدس يكپارچه پايتخت دائمي ملت اسرائيل است! مشكلات بيتالمقدس، آوارگان، شهرك هاي يهودينشين و مرزها همچنان لاينحل باقي مانده است. اين چه صلحي است كه از آن نام ميبرند! صلح با اسرائيل از نظر شرع مردود است. من تأكيد ميكنم كه فلسطين سرزمين اسلامي است. فلسطين تنها به فلسطينيها تعلق ندارد تا هر چه خواستند با آن كنند. فلسطين از آن امت اسلامي است. اگر فلسطينيها از آزادي كشورشان سرباز زنند، بايستي امت اسلامي از فلسطين دفاع كند. اگر مسلمانان نتوانند با زور اسلحه با دشمن مبارزه كنند، بايد با بيان و تبليغات به مقابله با او بپردازند. فلسطينيها اين به اصطلاح صلح را رد ميكنند. مسلمانان از كار اعراب شگفت زده شدهاند. چگونه اعراب موضع خود را تغيير دادهاند؟ دشمن را دوست خود دانستند، دست خود را در دست دشمن گذاشتند! قرآن مجيد حكم خود را در اين زمينهها صادر كرده است، خداوند ميفرمايد:«وما لنا اِلاّ أن نقاتل في سبيلالله و قد أخرجنا من ديارنا و أبنائنا» «چگونه در راه خدا نجنگيم در حالي كه از خانه و كاشانه خود بيرون رانده شدهايم؟!»