كعبه اندكى پيش از اسلام:
از سده پنجم ميلادى تا عصر ما، تاريخ خانه كعبه روشن است; چنانكه در تاريخ مكه نوشته شده: نخست قبيله جُرْهُم و پس از آن قبيله خُزاعه توليت حرم را در دست گرفت. تا آنكهقصى بن كلاب نياى پنجم پيامبر خد(صلى الله عليه وآله) كه از عرب عدنانى (تيره هايى كه در شمال شبه جزيره عربستان مى زيستند) احتمالاً در آغاز قرن ششم ميلادى در صدد برآمد دست خزاعه را از رياست شهر مكه و توليت حرم كوتاه كند و كسان خود (قريش) را بر سر كار آورد. وى اين تيره را كه تا آن روزگار در كوهها و دره هاى بيرون مكه مى زيستند در ابطح يا بطحاء(44) سكونت داد، توليت خانه را كه مركب از منصب هاى پرده دارى و پذيرايى و آب دادن حاجيان، و پرچم دارى بود به دست گرفت.پس از قصى بر سر منصب ها، ميان فرزندان او درگيرى پديد شد، سرانجام آن را ميان خود تقسيم كردند.
كليددارى، علم كعبه و رياست دارالندوه به فرزندان عبدالدار و آب دادن حاجيان و مهماندارى آنان، به فرزندان عبد مناف رسيد.
نوشته اند عبدالمطلب از فرزندان عبدمناف نخستين كسى است كه بر خانه كعبه زيور بست.
تاريخ نويسان آورده اند كه چون عبدالمطلب زمزمرا كاوش كرد، دو آهو از زر ناب ديد و آن را زيورخانه ساخت(45) ليكن چنان كه ذيل عنوان «پوشش خانه»خواهيم نوشت، گويا فرستادن زيور به خانه كعبه تاريخى درازتر دارد.
پس از اسلام، ارتفاع خانه كعبه چندان بلند نبوده است (به اندازه قامت انسان) و انتهاى در كعبه با سطح زمين مساوى بوده است، چنانكه اگر سيل به داخل حرم سرازير مى شده به درون خانه مى رفته است. هنگامى كه حضرت محمّد سى و پنج ساله بود (پنج سال پيش از بعثت) سيلى بزرگ كعبه را ويران ساخت. قريش با مشورت يكديگر در صدد برآمدند خانه را نوسازى كنند. چوبهاى كشتى شكسته اى از بيزانطيان را كه در ساحل درياى سرخ افتاده بود خريدند و براى ساختن خانه به كار بردند.
براى خانه سقفى ساختند و براى جلوگيرى از سيل، درِ خانه را از سطح بالاتر قرار دادند. و چون ساختمان به موضع ركن و نصب حجرالاسود رسيد بر سر كار گذاشتن آن، ميان ايشان خصومت در گرفت. مهتر هر قبيله اى مى خواستاين شرف از آن او باشد. نزديك بود با يكديگر درگيرشوند ولى سرانجام به داورى گردن نهادند. مقرر شد هر كس كه از در درآيد آنچه گويد بپذيرند. نخست كسى كه در آمد محمدامين بود.
گفتند او امين است و ما به داورى او راضى هستيم. چون داستان را با حضرتش در ميان نهادند گفت پارچه اى بياوريد و سنگ را در ميان آن بنهيد، سپس مهترهر قبيله را فرمود تا گوشه اى از پارچه را بگيردو بالابرد و چون سنگ را بدين ترتيب تا موضع نصببالا بردند، محمد(صلى الله عليه وآله) آن را برگرفت و بر جاى نهاد و بدين كار از خونريزى بزرگى جلوگيرى كرد.(46)
پيش از ظهور دين اسلام، بعض قبيله ها در داخلخانه كعبه بتى از آنِ خود داشتند كه پس از فتح مكهبه امر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آن بت ها و نيز بت هاى ديگر كهدر نقاط نزديك شهر قرار داشت، شكسته و نابود شد.بت هاى داخل خانه كعبه را على(عليه السلام) بر زمين افكند و خرد ساخت.
پس از فتح مكه تا حكومت معاويه، كعبه تغييرى نيافته است. از سال شصتم هجرى كه عبدالله بن زبير خود را خليفه مسلمانان خواند و مكه را مركز خلافت خود قرار داد به فكر تغييرى در خانه برآمد.
و درى ديگر مقابل در موجود در خانه برآورد و حجراسماعيل را داخل خانه ساخت.
چون حجاج بن يوسف ثقفى از جانب عبدالملكابن مروان مأمور سركوبى او گرديد، پس از كشتن ابن زبير خانه را به حالت اول برگرداند (سال 74).
به سال 960 هجرى سلطان سليمان خليفه عثمانى سقف خانه را تغيير داد.
سلطان احمد در سال 1021 خانه را مرمت كرد. پادشاهان عثمانى هم زمان با نوسازى مسجدالحرام مى خواستندخانه كعبه را نيز نوسازى كنند، اما پيشواى شافعيانرخصت چنين كارى را نمى داد. مى گفت خراب كردن خانه در صورتى جايز است كه بناى آن ويران شود. در سال 1039 هجرى سيلى در بناى خانه رخنه كرد و مجوزى براى تجديد بنا پيش آمد و خانه را نوسازى كردند. در اين تجديد بنا پيشوايان چهار مذهب و گروهى از قاضيان و ديگر مردم در آوردن سنگ شركت نمودند و تا آنجا كندند كه به سنگ سبزى رسيدند و مى گفتند:
«اين سنگ نهاده اسماعيل پيغمبر است.» سپس خانه را با سنگ هاى سبز مايل به خاكسترى از نو بالا بردند. ستون هاى قديمى را با محلولى از زعفران و صمغ اندودند و بناى فعلى خانه، همان بناى آغاز قرن يازدهم هجرى است.(47)
پوشش خانه:
بر روى چهار ديوار خانه كعبه پوششى سياه افكندهاست كه آن را «پرده كعبه» با پوشش خانه و يا به تعبيردقيق آن، «كسوه» نامند. اين پوشش تا پايين ديوار خانهمى رسد و در آنجا با حلقه هايى به شاذروان بسته مى شود.ولى در موسم (ايام حج) به خصوص روزهاى نزديك به تعويض پرده، اندك اندك آن را بالا مى برند و بر مى چينندو به جاى آن، پرده سفيدى مى پوشانند و پس از انجام مراسم حج، پرده نو را بر آن مى پوشانند. پوشش كعبه نيز تاريخى كهن دارد.نوشته اند نخستين كسى كه خانه كعبه را پرده پوشانده تُبَّع ابوبكر اسعد پادشاه حمير بود. وى خانه را با پرده هايى كه حاشيه نقره دوزى داشت پوشاند(48) ليكن گمان نمى رود اين داستان، اصلى داشته باشد، چه اولاً تاريخى كه براى آن نوشته اند با دوره پادشاهى اين تُبَّع تطبيق نمى كند، ديگر آنكه در بعض اسناد نوشته اند: تبع مى خواست حجرالاسود را از كعبه به يمن ببرد ولى با مخالفت خُوَيْلِد پدر خديجه، همسر رسول خد(صلى الله عليه وآله) رو به رو گرديد.
و نيز نوشته اند: نخستين عربى كه در جاهليت خانه را پوشاند نَبيله دختر حباب مادر عباس بن عبدالمطلب بود كه پوششى از حرير بر خانه خدا افكند.(49)گفته اند: سبب آن اين بود كه پسرى از وى به نام خوارا گم شد و در پى او مى گشت و نذر كرد كه اگر وى را بيابد كعبه را پرده بپوشاند. مردى از جذام پسر را يافت و بدو رساند و او هم به نذر خويش وفا كرد.
در علل الشرائع حديثى طولانى از امام صادق(عليه السلام)درباره نخستين پوشش خانه كعبه آمده است كه خلاصه آن را در اين جا مى آوريم:
زنى از حمير پس از مرگ شوى خود، اسماعيل(عليه السلام)را به شوهرى گرفت و از وى خواست تا پرده اى بر در خانه بيفكند، اين پرده را به درازى دوازده زرع بافتند و بر در خانه افكندند، سپس گفت: چرا براى خانه پرده نبافيم؟ تا آن را بپوشاند كه اين سنگها سخت است و بد نما. اسماعيل(عليه السلام) اجازت بافتن داد و او پرده اى بافت و بر خانه افكند. مردم چون به زيارت آمدند و پرده را ديدند گفتند براى سازنده اين خانه هديه بايست آورد و اين هديه ها در خانه گرد آمد.(50)
به هر حال پيش از اسلام، خانه كعبه را با پرده هايى مى پوشانده اند، اما همه خانه را و يا قسمتى از آن را؟ به درستى روشن نيست. سالها اين منصب را فرزندان قصى بن كلاب عهده دار بودند. پس از اسلام و پس از فتح مكه رسول الله خانه را با پارچه هاى يمنى پوشاند. سپس عُمَر آن را با پوششى مصرى كه در تنيس بافته مى شد پوشانيد. اين پوششها همچنين بر روى هم انباشته مى شد. در خلافت عمر زيور خانه بر روى هم انباشته شده بود و مسلمانان از جهت معيشت در مضيقه بودند.
به وى گفتند اگر زيورهاى خانه را به فروش رسانى و به بهايش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بيشتر است. كعبه را چه نيازى به زيور است؟ عمر قصد چنين كار كرد و از امير مؤمنان(عليه السلام) نظر خواست امام فرمود: در روزگار رسول خدا كعبه زيور داشت و خدا آن را بدان حال كه بود گذاشت و رسول(صلى الله عليه وآله)را در اين باره حكمى نفرمود و آن از روى فراموشى نبود. تو نيز آن را همانجا بنه كه خدا و پيامبر او مقرر فرمود.(51)
مجلسى از قرب الاسناد، از امام صادق(عليه السلام) حديث كند كه امير مؤمنان(عليه السلام) هر سال از عراق براى كعبه پوشش مى فرستاد.(52)چون مهدى عباسى به خلافت رسيد خادمان كعبه از انبوهى پرده ها بر روى خانه شكايت كردند و گفتند بيم آن مى رود كه خانه بر اثر سنگينى اين پوشش ها صدمه ببيند. مهدى دستور داد پرده ها را بردارند، تنها يك پرده بر آن بگذارند و سالى يكبار پرده را عوض كنند. اين سنت همچنان باقى ماند و تا امروز هم ادامه دارد.
در سالهاى قدرت عباسيان، خلفا پوشش كعبه را از حرير سياه مى دوختند. سپس پادشاهان يمن و مصر اين كار را به عهده گرفتند. نوشته اند در سال 532 هجرى قمرى يكى از ثروتمندان ايرانى كعبه را با هزينه اى به مبلغ هيجده هزار دينار، پرده پوشاند.(53) و سرانجام اين منصب، خاص مصر گرديد و هر سال پرده كعبه را از آنجا با تشريفات خاص به همراه محمل به مكه مى آوردند، به سال 1218 سعود بن عبدالعزيز آوردنمحمل را منع كرد، نتيجه آنكه از سال 1221 تا سال 1229 پوشش خانه از مصر نيامد و سعود خود خانه را پرده مى پوشانيد. نخست پرده از حرير سرخ بود، سپس به حرير سياه تبديل گرديد.
در سال 1381 هجرى قمرى فرستادن پوشش از مصر موقوف شد و حجاز كه خود از سالها پيش كارگاهى براى بافتن پوشش درست كرده بود آن را به عهده گرفت و تا امروز اين رسم برقرار است.
پرده چنانكه نوشته شد از پارچه اى سياه بافته مى شود (كژ سطبر) و در حاشيه فوقانى آن آيه هايى از قرآن كريم كه درباره خانه كعبه است قلاب دوزى مى شود.
كوه حِـرا ;
كه نام معروفتر آن جبل النور است، كوهى است داراى قلّه اى نسبتاً بلند و تيز، مقابل كوه ثبير.در شمال مكه و به فاصله شش كيلومتر از شهر، مُشرف بر مِنا بر دامنه جنوبى كوه به فاصله 160 متر از قله آن غارى است بنام «حراء»(54). غار حراء يكى از جاى هاى مقدس در شهر مكه است. هم از آن جهت كه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) پيش ازبعثت از
مردم گوشه مى گرفت و در آنجا با خدا خلوت مى كرد و هم از آن جهت كه نخستين آيه هاى قرآن در آن غار بر رسول خدا نازل گشت. و از روايتى كه مرحوم مجلسى از كتاب انوار شيخ بكرى آورده است معلوم مى شود ابراهيم خليل(عليه السلام) در آن غار مى خفته است.(55)
اميرالمؤمنين على(عليه السلام) در خطبه قاصعه فرمايد: هر سال در حراء خلوت مى گزيد و من او را مى ديدم و جز من كسى وى را نمى ديد...(56)
زادگاه رسول الله(صلى الله عليه وآله)
يكى از جاهاى مقدس در مكه كه بايد زيارت كرد، زادگاه پيغمبر اسلام است. اما اين جاى مقدس كجاست؟ اين سال ها جايى را نشان مى دهند كه محل كتابخانه عمومى شهر مكه است.در اصول كافى آمده است كه رسول خد(صلى الله عليه وآله) در شِعْبِ ابى طالب در خانه محمد بن يوسف ثقفى در زاويه اى از جانب چپ، كسى كه به خانه درآيد، متولد شد. سپس خيزران مادر هارون آن خانه را مسجدى كرد كه مردم در آن نماز مى گزاردند.(57) چون رسول خدا از مكه به مدينه هجرت كرد، عقيل آن خانه را گرفت. سالى كه رسول خد(صلى الله عليه وآله) براى حج به مكه آمد (حجة الوداع) از او پرسيدند به كدام خانه فرودمى آيى فرمود: مگر عقيل سايبانى براى ما گذاشته است؟ اين خانه همچنان در دست عقيل و فرزندان او بود تا آنكه آن را از محمد بن يوسف خريدند.
ليكن بعضى مولد رسول را (عُسفان) و بعضى (ردم) نوشته اند. به هر حال در گذشته دور، خليفه هاى عباسى و پادشاهان يمن و پادشاهان عثمانى مسجدى را كه به مولد آن حضرت شهرت داشت آبادان نگاه مى داشتند; چنانكه در سال 1009هـ . ق. سلطان محمد پسر سلطان مراد آن را از نو عمارت كرد و براى آن قبه و مناره ساخت و مؤذن و خادم و امام جماعت گمارد.(58)
از مجموع روايت ها به نظر مى رسد زادگاه آن حضرت در شعب بوده است. (رجوع به شعب ابى طالب شود.)
دار ارقم
اين همان منزلى است كه پيغمبر و نخستين دسته هاى نومسلمان در آغاز اسلام پنهانى در آنجا گرد مى شدند و خدا را عبادت مى كردند. دار ارقم نزديك كوه صفا بوده است، بيرون ازمسجد. سپس در آنجا كتابخانه اى ساختند اين كتابخانه به سال 1395هجرى قمرى ويران شد واكنون جزو ميدان است.(59)دار الندوه
دارالندوه يا مجلس مشاوره، مجلسى است كه قُصَىّ بن كلاب نياى پيامبر خدا در مكه ساخت و بزرگان قريش در آن مجلس فراهم مى شدند و تصميم هاى مهم در آن مجلس گرفتهمى شد. اين همان مجلسى است كه سران قريش در آن گرد آمدند و براى كشتن رسول خدا به مشاوره پرداختند، ليكن پيش از آن كه تصميم آنان عملى شود رسول اكرم به مدينه هجرت كرد و على(عليه السلام) را بر جاى خود خواباند. دار الندوه تا پس از فتح مكه برپا بود. از آن پس محلى براى سكونت خلفا و اُمرا گرديد كه به هنگام حج در آنجا ساكن مى شدند سپس رو به ويرانى نهاد.معتضد عباسى به سال 281 آن را تبديل به مسجد كرد. به سال 957 امير مكه مجدداً آن را ويران ساخت و عمارتى چهارگوشه و دو طبقه براى امام و نمازگزاران ساخت.(60) اين بنا نيز به مرور زمان آسيب ديد و اكنون اثرى از آن نيست و زمين آن جزو مسجد است.
شِعْب ابى طالب
يا شعب ابو يوسف يا شعب بنى هاشم. يا شعب على، جايى است كه گويند رسول خد(صلى الله عليه وآله) در آنجا متولد شده است.نيز جايى است كه مشركان مكه بنى هاشم را در آنجا محصور كردند و مردم را از ديدار و معاملت با آنان منع نمودند و براى محكم ساختن كار، صحيفه اى نوشتند و آن صحيفه را بر ديوار خانه كعبه آويختند. اين محاصره دو يا سه سال طول كشيد تا بهقدرت خدا موريانه اى صحيفه را خورد و جز «بِاسْمِكَ الّلهُمَّ»كه بر بالاى آن نوشته بودند چيزى باقى نگذاشت.ابوطالب به جمع قريشيان رفت و گفت برادرزاده ام چنينخبرى مى دهد اگر راست باشد محاصره را بشكنيد و اگر دروغ باشد او را به شما خواهم سپرد. چون به سر وقت صحيفه رفتند چنان بود كه رسول خد(صلى الله عليه وآله) خبر داده بود. قريش محاصره را شكستند.(61)
اين دره چنانكه مؤلف معجم معالم الحجاز نوشته استبه سوى كوه ابو قبيس سرازير بوده و به سال 1399 هجرى قمرى كسانى كه مى خواستند شارع غزه را وسعت دهند آن را خراب كردند. و همان جاست كه هم اكنون كتابخانه مكه مكرّمه در آن قرار دارد.(62)
قبرستان ابوطالب
محوطه وسيعى كه در كنار پل حَجون قرار دارد و اكنون گورستان مردم مكه است، خود تاريخى كهن دارد.محمد بن عبدالله ازرقى م ـ 223هـ . ق. در كتاباخبار مكه ذيل عنوان «ما جاء في مقبرة مكة وفضائلها» مى نويسد: مردم جاهليت و صدر اسلام مردهاى خود را در شِعب ابودُبّ از حَجون تا شعب صفى السباب و در شعب چسبيده به ثَنيَّه مدنيين كه امروز گورستان مكه است به خاك مى سپردند و نام تنى چند از بزرگان مكه را مى برد كه در آنجا مدفونند.(63)
ابن حجر روايتى از طريق على بن محمد بن متيم از على(عليه السلام)آورده است كه ابوطالب را در حجون در قبر عبدالمطلب به خاك سپردم و چون گور را گشودم عبدالمطلب را رو به قبله خفته ديدم.(64) هيچ دور نيست علت شهرت آن مكان به شعب ابوطالب از آن جهت باشد كه قبر ابوطالب در آنجاست.
ولى جايى كه به نام شعب ابوطالب معروف بوده است و رسول خد(صلى الله عليه وآله) در آنجا متولد شد اينجا نيست.
عـرفـات
صحرايى است به درازاى دوازده كيلومتر در شش كيلومتر و نيم، در فاصله بيست و يك كيلومترى شمال مكّه، بر سر راه طائف.عرفات صيغه جمع است و مفرد آن عرفه است. امّا معنى آن چيست؟
گويند از عرفان و به معنى شناسايى است. شناسايىچه كسى يا چه كسانى؟ گويند حاجيان در آنجا با يكديگر آشنا مى شوند. پيداست اين وجه تسميه درست نيست، و گفته اند در آنجا آدم و حوا با هم آشنا شدند و وجه تسميه هاى ديگر هم نوشته اند كه به خاطر اختصار از نوشتن آن چشم مى پوشيم.
صحراى عرفه را در اين سالها درختكارى كرده اند و دور نيست كه چند سال ديگر آن سرزمين خشك و سوزان به جنگلى مبدل شود. هر حاجى بايد از ظهر روز نهم ذوالحجه تا غروب شرعى آن روز در اين صحرا باشد و اين عمل را وقوف اختيارى مى نامند.
در جهت شمالى اين دشت كوهى است كه آن را جبل الرحمه يا جبل عرفات نامند.
ازرقى نويسد: مجاهد از ابن عباس روايت كند كه حد عرفه از كوه مشرف بر بطن عُرَنَه است تا ملتقاى وَصِق(65) وتوقفگاه رسول خد(صلى الله عليه وآله) در شامگاه عرفه ميان كوههاى نَبْعَه و نُبَيْعَه و نابِت بوده است.(66)