اشراف حسينى در دوره جديد - جامعه شیعه در مدینه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جامعه شیعه در مدینه - نسخه متنی

ورند انده؛ مترجم: رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید






















اشراف حسينى در دوره جديد

در قرن نوزدهم و بيستم، بسيارى از مسافرانى كه به مدينه رفته اند از عقايد شيعى

اشراف بنوحسين سخن گفته اند. سيد محسن امين در باره آنها نوشته است:



«در مدينه و مكه شيعيانى زندگى مى كنند; همينطور در برخى نقاط ديگر (حجاز).

اميران حسينى براى مدتى طولانى حاكم مدينه بوده اند. آنها شيعه دوازده امامى هستند

كه تاكنون هرگز نتوانسته اند مذهب خود را در مدينه و خارج آن آشكار كنند. در

«العوالى» و جاهاى ديگر، شمار زيادى از آنها زندگى مى كنند.»



وى در عبارت ديگرى افزوده است:



«در مدينه محلّه اى وجود دارد كه ساكنان آن شيعه هستند. همچنين در مدينه طايفه

هواشم كه در اصل حسينى، علوى و شيعه اند زندگى مى كنند. من برخى كتابهاى شيعى را در

دستان آنها ديدم. آنها هنوز متولّىِ وقفى هستند كه براى تهيه غذاى روز عاشورا

اختصاص داده شده است.»



روشن است كه عقايد فردىِ اشراف حسينىِ مدينه، در ارتباط با زائران شيعه، بايد به

گونه اى بروز مى كرد كه ميهمانان گرايش شيعىِ آنها را درك مى كردند.



امين الدوله، يك ايرانى سياستمدار كه گزارش سفر خود را در سال 1899 به مدينه

نوشته، در بين ميزبانانِ خود، از شريف على رييس بنوالحسين به عنوان كسى كه سخت به

تشيع علاقه داشت و داراى مذاق تشيع بود، ياد كرده است. از نظر امين الدوله، اين

نتيجه طبيعى بستگى خاندانى و شرافت نسبى اوست. او در خانه شريف، در نزديك العوالى

توانسته است بدون تقيه نماز بخواند. نمى توان نامحتمل دانست كه برخى از مردم مدينه

در برابر پرسش زائران شيعه از آنها ـ در مورد مذهبشان ـ پاسخ دروغ داده باشند.

Doughty از شخصى ياد كرده كه پدرش به يك كاروان ايرانى اجازه داد تا نخلستان وى را

اجاره كنند، احتمالا به آن دليل كه آنها به خاطر اين محل پول زيادى مى دادند، اما

براى تحقير آنها، يك مرد جوان عيبجو، در حضورشان اداى شيعه بودن در مى آورد(1)...

اين نقل به ما هشدار مى دهد كه ممكن است برخى از آگاهى هايى كه سيّاحان از وجود

شيعه در مدينه داده اند نادرست باشد. اين خطاها ممكن است ناشى از نوعى نيرنگ باشد;

چه از ناحيه شيعيان زائر، يا افكار واهى يا هر دو.



كرد.(2) وى مهمانان ايرانى را در ديدار با اشراف و ساير اشخاص همراهى

كرده و گهگاه كار مترجمى را هم براى آنها انجام مى داد. امين الدوله كه از وى با

نام شيخ جزاع نخاولى ياد كرده، به نظر مى رسد كه دوستى سابقه دارى با شيخ سعد داشته

و حتى اشاره به ديدار بعدى وى از تهران دارد.



شيخ سعد خانه اى در مدينه داشت كه امين الدوله را در آن ميهمان كرد، درست زمانى

كه آن دو براى نخستين بار در فصل حج همان سال در مكه با يكديگر ملاقات كردند. او

روابط محكم خود را با اشراف حفظ كرد. به نظر مى رسد او به نوعى درگير نقشه اى شده

بود كه طرّاح امين الدوله بود. تا بدينوسيله پشتيبانى مالى را از سوى دولت ايران

براى شيعيان مدينه تأمين كند. با پولى كه تهيه شد، برخى از نخاوله مجاز شدند تا به

عنوان دربان بقيع به كار گمارده شوند. در اين صورت آنها مطمئن بودند زائران شيعه كه

هميشه از سوى دربانان سنّىِ بقيع در محدوديت بودند، با حضور اينان، بدون محدوديت مى

توانند به بقيع دسترسى داشته باشند. بر اساس نوشته امين الدوله تحريكات مخالفانِ وى

در كنار استعفايش از سمت صدراعظمى (در جولاى سال 1898) مانع از اجراى اين طرح شد.



حتى در اوايل قرن بيستم، شمارى از اشراف حسينى را شاهديم كه در عوالى و نيز خود

مدينه سكونت داشته و مى توانستند سهمى در سياست محلّى (و طبعاً منطقه اى) داشته

باشند. در ميان آنها شريف شحاته (بن على) ـ كه گاه مؤلفان عرب نام وى را شحات و گاه

شحاته مى نويسند(3) ـ در يك دوره برجستگى يافت. در شرحى كه بتنونى در

سال 1910 درباره مدينه نوشته، آمده است: شحاته وكيل شريف مكه در امور «العربان» يا

بدوى ها بوده است.(4) سكونت او در العوالى، وى را قادر مى ساخت تا به

موازات نقشى كه در حلّ بحران ميان قبايل مدينه (و طبعا شامل تحكيم قدرت دولت

عثمانى) داشت به عنوان واسطه در حل و فصل مسائل قبيله اى عمل كند.



افزون بر اين وظيفه رسمى، شحاته و برادر جوانش ناصر، پايگاهى براى زائران شيعه

در مدينه، به ويژه مساجد متبركه جنوب شهر، همانند مسجد قبا و العوالى ايجاد كردند.

مهمان نوازى و حمايت اين دو امير، سبب ستايش آنها از سوى سيد شرف الدين در شرح حالِ

خودنوشت او شده است. شرف الدين يك عالم شيعه لبنانى است (م1957) همراه مادر و برخى

از شخصيت هاى برجسته جنوب لبنان به مدينه سفر كرد و در رمضان سال 1328/سپتامبر

1910، حدود شش ماه پس از بتنونى به مدينه رسيد. وى گفته است كه در آنجا منطل راحتى

در خانه «برادران مؤمن ما» نخاوله داشتيم. سپس افزوده است:



«دو امير، شريف شحاته و ناصر، همراه عده اى از مؤمنان (شيعيان) از عوالى به قصد

ديدار ما آمدند. آنها براى راحتى و نيز در احترام به ما، از هيچ كوششى فروگذار

نكردند. در آن زمان، هر دو امير از موقعيت متنفذانه اى برخوردار بودند... ما تصميم

داشتيم تا براى اعتكاف در مسجد النبى (صلى الله عليه وآله) بيتوته كنيم اما به خاطر

اصرارشان در حمايت از ما، ما را از اين كار منع كردند...»



مطالب مشابهى را سيد محسن امين در شرح حال خودنوشتش، در شرح يكى از سه سفر خود

به مدينه آورده است. او از مرد جوانى با نام شريف على بن بُديْرى حسينى ياد كرده كه

به سيد محسن و همراهان او (از شيعيان سوريه) در رفتن به قبا و عوالى خدمت كرده است.

اين شريف كه فارسى نيز مى دانسته، به عنوان ميهمان سيد محسن، از دمشق هم ديدار كرده

است.



اين گزارش نشان مى دهد كه ديدار از قبا و عوالى در آن روزگار، حتّى براى شيعيان،

تنها با همراهى واسطه اى مانند يكى از شرفاى حسينى ايمن بوده است. اين وضعيت منجر

به يك گرايش فراگير ميان مدينه و حرب شد كه بعدا به آن خواهيم پرداخت.



اينك به شرح حال شريف شحاته و برادرش ناصر مى پردازيم:



گرچه اين دو امير حسينى مشاركت (و حتى نقش مهمى) در آنچه كه به عنوان «شورش عرب

در سال 1916 ـ 1918» ناميده شد، داشتند، ليكن اين مشاركت آشكارا مورد بى توجهى

بسيارى از مورخان قرار گرفته است. و اگر هم آنجا از آنها ياد شده، گرايش هاى شيعى

شان مورد غفلت واقع شده است!(5)

اين مسأله تا حدى شگفت انگيز است; چرا كه يكى از منابع مهم با عنوان [T E.

Lawrence'sSeven Pillars of Wisdom] به وضوح اين زمينه و اهميت آن را شرح داده است.



لورنس به طور خاص در باره نقش برجسته شريف ناصر سخن گفته است. (در آن زمان به

عنوان اظهار نظر يك مؤلف با داشتن حدود بيست و هفت سال سن).



«ناصر احساس جالبى داشت، بيش از آنچه ما شنيده ايم و بيش از آنچه كه از او

انتظار داشتيم. او راهگشاى راهها و پيشگام حركت فيصل بود. نخستين گلوله خود را در

مدينه شليك كرد و آخرين آن را در مسلميه (از توابع حلب); زمانى كه دولت تركيه

درخواست صلح موقّت كرد و از ابتدا تا انتها، هرچه در باره او مى توان گفت، خوب بود.



او برادرِ شحاته امير مدينه است. خانواده آنها از نسل حسين فرزند على (عليه السلام)

و از اشراف و سادات بودند. آنها شيعه بودند و از زمان كربلا حضور داشته اند و در

حجاز، پس از اميران مكه، در مرتبه دوم بوده اند.»



در گزارش مارس 1917 Lieut.-Col.Newcombe شرحى از يك تهاجم نظامى بر ضد راه آهن

حجاز آورده كه شريف ناصر (شيعه اى از مدينه) در آن شركت داشته است.(6)

لورنس گاه از غرور ناصر و اين كه شريف و از شيعيان اصيل نسل على و امام حسين شهيد

است، ستايش مبالغه آميز دارد. او از ناصر با عنوان ژنرال جنگجو ياد مى كند. ناصر پس

از اندك زمانى توانست ثابت كند كه به عنوان يك فيلسوف سياسىِ كوچك، مى تواند سياست

فيصل را در تأسيس يك دولت عربى در دمشق درك كند.



ناصر، به رغم داشتن قدرت نظامى، آن گونه كه لورنس اشاره كرده، يك كشاورز بود كه

زمينش از دوران طفوليتش هيچگاه جنگ به خود نديد. او حتى طى جنگهايى كه بر ضد تركها

داشت، در آرزوى چيزى بود كه لورنس آن را «قصر باغىِ او در نزديكى مدينه» مى ناميد.

منطقه باغىِ اطراف مدينه; محلى كه شريف ناصر مانند ديگر افراد فاميلش سكونت داشت،

منطقه اى بود نخلستانى كه از سوى مدافعان دولت عثمانى در مدينه آسيبهايى ديده بود،

آن گونه كه Hogarth مى نويسد:



«باغهاى نخلستانى، كه در خارج مدينه در منطقه شرق و شمال شرق قرار داشت; همانجا

كه نخلستانهاى حومه العوالى بود، توسط سربازان ترك در ابتداى انقلاب ويران شد و بنى

على، تيره اى از قبيله حرب، كه بر روى آن نخلستانها كار مى كردند، قتل عام شدند.»



زمينه اين حوادث در منابع بريتانيايى روشن شده است. بر اساس دو گزارش سرويس

اطلاعاتى بريتانيا(7) كه در Arab Bulletin چاپ شده، بنى على نخستين

گروهى بودند كه آمادگى خود را براى پيوستن به شورش شرفا نشان دادند، اما پس از

مدتى، برخلاف ساير طوايف حرب، كه بيشتر عوف را تشكيل مى دادند، كم و بيش آشكارا به

جانب تركها گرايش پيدا كردند.



به هر روى، آن ها در اين سوى چيزى به دست نياوردند و زمانى كه در آگوست 1916،

سربازان عثمانى، براى نخستين بار ـ بعد از آغاز انقلاب عرب ـ به منطقه عوالى حمله

كردند، بد رفتارى آشكارى را از سوى آنها شاهد بودند. اين چيز شگفتى نبود، آنگاه كه

بنو على انگيزه مشتركى با نيروهاى شرفا يافتند، بعد از آن كه برخى از قرارگاههاى

نيروهاى عثمانى را در نزديك مدينه در سال بعد شكست داده بودند.



شرابخوار معرفى كرده ـ پس از ترك مخاصمه توسط دولت عثمانى، در دهم ژوئن 1919 به

عنوان قائم مقام (دولت) هاشمى در مدينه تعيين شد.(8) به هر روى، بعد از

چند سال، شحاته بر نفوذ خود در منطقه افزود و در اين حال بود كه در برابر شاه حسين

و فرزندش، براى تحكيم كنترل مستقل خود بر مدينه ايستاد و مقاومت كرد.



گزارش هاى انتقادى چندى (يا اظهار نظرهاى كوتاه) توسط منابع عربى و غربى(9)

در ارتباط با اين سياست، نشان از رفتار و روش شحاته در اين زمينه دارد (كه شامل

رقابت او با ديگر شرفا نيز هست). به نظر مى رسد كه حكومت نامطلوب او به عنوان «قائم

مقام» تا اندازه اى در كاهش قدرت هاشمى ها در برابر نيروهاى ابن سعود، مؤثر بوده

است. در اين ارتباط است كه ما باز هم از ناصر رد پايى مى بينيم.



وقتى سعودى ها و متحدان حجازىِ آنها، تقريباً محاصره مدينه را كامل كردند، كنسول

ايران در دمشق، حبيب الله خان عين الملك هويدا، همراه دستيار خود، در نوامبر 1925

راهىِ مدينه شد.(10) در اين زمان، شريف ناصربن على تلگراف زير را از جده

براى برادرش شحاته به مدينه فرستاد:



هشتم جمادى الأولى 1334/24 نوامبر 1925:



«همه افراد نخاوله و (ساير) ساكنان سركوب شده را جمع آورى كن. آنها را نزد كنسول

ايران ببر تا ظلمهايى كه در حق آنها شده براى او بازگو كنند.»



روز بعد، شريف شحاته به وى چنين پاسخ داد:



«من مردم سركوب شده و نخاوله را نزد كنسول حاضر كردم اما آنها (كنسول و هيأت

همراهش) بر اساس نصيحت من عمل نكردند.»



/ 6