نخاوله، يك نام با گونه هاى مختلف
همانطور كه پيشتر اشاره شد، وجود جامعه شيعه دوازده امامى در مدينه و اطراف آن،در برخى از منابع تاريخى دوره ميانى مورد تأييد قرار گرفته است، اما نام نخاوله مى
بايست اندكى بعد پديد آمده باشد. بر اساس گفته الخويى، اين تعبير نخستين بار توسط
عثمانى هاى حاكم بر حجاز بكار رفته است.
به نظر مى رسد اولين بار كه تعبير نخاوله در باره روافض مدينه در منابع عربى
مربوط به كار رفت توسط سنيان مدينه و در دوره اخير; يعنى از قرن هفدهم ميلادى
(يازدهم هجرى) بوده است. مؤلف كتاب مورد بحث ـ ماء الموائد ـ ابوسالم عبدالله بن
محمد بن ابى بكر «العياشى» (م1662م.) يك عالم و صوفى مراكشى بربرى الأصل است كه در
سال 1662 ـ 1663 از مدينه ديدار كرده است. وى دراول محرم سال 1073 (آگوست 1662) به
مدينه رسيده و تا شعبان همان سال (مارس 1663) در آنجا اقامت گزيده است. بخشى از
سفرنامه او، در شرح مدينه است كه به وسيله محمد امحزون تصحيح شده است.
برخلاف بسيارى از سنيان زائر اين شهر مقدس، عياشى كه بيش از هفت ماه در اين شهر
مانده، متوجه حضور گروه هاى شيعه در ديدار خود از مدينه شده و حتّى بالاتر، متوجه
كاربرد نام خاصى از سوى مردم مدينه نسبت به آنها شده است. اين شايد بدان دليل باشد
كه محل اقامت وى، خانه اى نزديك مشهد اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق (عليه السلام)
(كه حدود ده سال پيش از پدرش درگذشته) است.
بامِ مشهد، كه موقعيت مناسبى را براى ديدن بقيع فراهم مى كرده و نيز نخلستانهايى
كه تا حدّ فاصل كوه احد بوده، از جمله چيزهايى بوده كه ذهن عياشى را براى ماندن در
آنجا به خود مشغول مى كرده است. وى پس از شرحى از زندگى خود در آن منزل و توضيحاتى
در باره مشهد اسماعيل و آمد و شد مردم، چنين ادامه مى دهد:
تنها چيزى كه ما را آزار مى داد، آمد و شد نخاوله به اين محل بود. اينان روافض
ساكن اطراف مدينه و منطقه عوالى وديگر نواحى بودند. تمامى كسانى كه در آنجا سكونت
دارند و به كار باغ و زراعت مشغولند، از روافض هستند و مردم مدينه آنها را نخاوله
مى نامند كه البته معناى آن را من نمى دانم. عادت هر پنج شنبه آنان چنين است كه از
اول صبح به مشهد مى آيند و در آنجا غذاى زيادى پمى پزند و مردان و زنان و كودكان
آنها در آن جا جمع مى شوند. بيشتر اوقات براى ختنه فرزندانشان مى آيند و هر كسى كه
فرزندى دارد و مى خواهد او را ختنه كند، جز در اين روز و اين مكان، فرزندش را ختنه
نمى كند. گاه نيز تنها براى زيارت و اطعام مى آيند و كسى غير آنان، همراهشان نيست.
در توضيحات عياشى هيچ اشاره اى وجود ندارد كه تعبير «نخاوله» از چه زمانى، پيش
از ورود عياشى به مدينه، توسط اهل مدينه در باره روافض بكار برده مى شده است. تنها
يافتن يك نسخه خطى مانند كتابى كه به وسيله خيرالدين الياس مدنى (م 1717) كه انصارى
از آن در «تحفة المحبّين»(24) ياد كرده، مى تواند ما را قادر به تعيين
كم و بيش دقيق زمان و شرايط تولّد اين مفهوم كند.
تقريباً همه منابعى كه از زندگى اقليت شيعه مدينه سخن گفته اند، موافقند كه شكل
جمع اين نام، «نخاوله» است و اين نام برگرفته از «نخل» يا «نخله» يا «نخيل» به
معناى نخلستان است. تعبير «مخاوله» كه در «صفوة الاعتبار» محمد بيرام (الخامس)
تونسى (م 1889) آمده، به احتمال زياد يك خطاى لفظى يا قلمى است.(25)
در حالى كه به نظر مى رسد مخاوله هيچ معنايى ندارد، صورت ديگرى از آن كه توسط
برخى از مؤلفان ياد شده، «نُخاله» يا «نَخّاله» در باره اشخاص است كه به بقاياى ريز
آشغال مانند يا مواد زايد تشبيه مى شوند. اين تعبيرى است كه يك همسايه دشمن براى
تحقير يك گروه تحقير شده مى تواند بكار ببرد. البته «نخّاله» باز مى تواند براى كسى
باشد كه به نوعى در ارتباط با كار نخل يا نخله قرار دارد. در اينجا به معناى مفرد
به كار مى رود. دوزى، نخال را در فرانسه به معناى كسى به كار مى برد كه پارچه هاى
كهنه را از خيابانها جمع مى كند.
كتاب «سفرهايى در عربستان»(26)
از Burckhardt L. J. آمده است. به نظر مى رسد كه اين غلط املايى يا چاپى است.
بوركهارت را دوزى در ملحق فرهنگ عربى خود آورده و به معناى كارگران نخلستان(27)
معنا كرده و به گمان خود به صورت جمع آورده بدون آن كه با مفرد آن نخولى مرتبط كرده
باشد. دوزى با استناد به «سرگذشت شخصى» بورتون، نخاوله را اين گونه معنا كرده است:
...
به نظر مى رسد حتى C. HurgronjeSnouck با استناد به فرهنگ دوزى در ترديد افتاده
است كه صورت صحيح اين كلمه نخاوله است يا نواخله. اما وى در كتابى كه در باره مكه
نگاشته، صورت صحيح آن را آورده است.
به گفته يك نويسنده جديد سعودى، امروزه نام رسمى نخاوله «النخليون» (مفرد: نخلى)
مى باشد. همين نويسنده، در جاى ديگر، صورت جمع النخليه را آورده است.
در زبان محلى مدينه، مى تواند چندين تلفظ از كلمه نخاوله وجود داشته باشد كه از
جمله آنها همان تعبير تحقيرآميز نخاله است.
در برخى از اين موارد، تلفظ با دقت روشن نيست; مانند عبارتى از كتاب محمدبِى
صادق كه اگر بخواهيم نام قبيله اى را كه در فاصله يك ساعت از مدينه با آن برخورد
كرده است بخوانيم نمى دانيم «النَخْوليه» بخوانيم يا «النُخُوليه». بايد به ياد
داشته باشيم كه منابع در دسترس، تمامى نويسندگان افراد غيربومى بوده اند كه نام اين
گروه را بر مبناى اطلاعات شفاهى ثبت كرده يا به استناد منابعى نوشته اند كه آنها
مبتنى بر داده هاى شفاهى است. Carlo Alfonso Nallino ـ كه وقتى در جده بوده، كوشيده
تا در باره آنان اطلاعاتى به دست آورد ـ نامى كه نخاوله براى خود ترجيح مى دادند،
«اصحاب النخل» بود. فرض او اين است كه مفرد نخاوله، بايد نخيلى يا نخَْوَلى باشد.(28)
شكل دومى همان است كه دوزى آورده، اما آن را به شكل يك مدخل جداگانه نوشته است.
چنين به نظر مى رسد كه برخى از شيعيان دوازده امامى مدينه اصطلاح «اصحاب النخل»
را كه نالينو از آن ياد كرده، بر نام «نخاوله» ترجيح مى دهند; زيرا نخاوله به مرور
زمان معناى تحقيرآميزى به خود گرفته است; (به ويژه وقتى كه اهل سنت آن را بكار مى
برند.)(29) گرچه تعبير اصحاب النخل، اشاره به نوع كار آنان در نخلستان
دارد، مى تواند نوعى معناى مذهبى نيز داشته باشد. در تصور شيعيان «نخل» علامت
«مدينه» است. در هنر مُلْهَم از تشيع، بيشتر تصاويرى كه از شهر مقدس كشيده مى شود،
نخل هاى دور حرم را نشان مى دهد. نيز گفته مى شود كه اين نخلها يادآور فاطمه زهرا
(عليها السلام) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) است. (چنان كه چند نخلى كه در حيات
مسجد النبى (صلى الله عليه وآله) بوده، «بستان الزهرا» ناميده مى شده است.)
در فولكلور ايرانى شيعى، نخل داراى اهميت قابل ملاحظه اى است.(30) در
باره برخى از امامان نخست آمده است كه آنان نخلستان هاى بزرگى درنزديك مدينه داشته
اند. همچنين در منابع متعدّد درباره فضيلت خرمايى كه در آنجا به ثمر مى رسد، آمده
است. به عبارت ديگر، هم نخل و هم ثمر آن; يعنى خرما، اهميت خاصى در سنت دينىِ شيعه
دارد. در روايتى از امام هشتم على بن موسى الرضا (عليه السلام) (م203/818) آمده است
كه از ايشان پرسيدند:
«چرا از برخى از خرماها، به ويژه خرماهاى عالى برنى مى خورند؟ حضرت فرمودند:
آرى، من خرما را دوست دارم; زيرا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خود تَمَرى بوده
(كان تَمَريا); يعنى خرماى خشك را دوست داشته است; همين طور اميرمؤمنان، حسن، حسين،
سيدالساجدين، ابوجعفر باقر، امام صادق و پدر من موسى (عليهم السلام) نيز خرما را
دوست داشته اند. به همين دليل من نيز تمرى هستم. شيعيان ما نيز ثمر نخل را دوست
دارند; زيرا كه خداوند آنها را از طينت ما خلق كرده است و دشمنان ما مسكر را دوست
دارند; زيرا آنها را از آتش خلق كرده است.»
شهر «ذات النخل» مى باشد.(31)
در دوره اخير، تجار مدينه كه به كار فروش خرما در بازار اشتغال داشته اند، با
استناد به اين قبيل روايات، از خرماى خود تعريف و تبليغ مى كردند. افزون بر اين،
داستان هايى وجود دارد كه سمهودى و ديگران آورده اند كه برخى درخت هاى نخل، با
پيامبر (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) سخن گفته اند; چرا كه او پيامبر
بوده و على (عليه السلام) وصى او.
همچنين گفته مى شود، تعدادى از درختان نخلِ كهن كه سلمان فارسى به دستورپيامبر
(صلى الله عليه وآله) كاشت،تا دوره اخير وجود داشته است. شايد در نتيجه فشار وهابى
ها و نيز احترام زائران، به ويژه شيعيان و مخصوصاً شيعيان محلى نسبت به اين درختان،
آنان درختان ياد شده را قطع كردند.
به طور كلى اصطلاح نخاوله، نامى است جديد براى تمامى شيعيان امامى حجاز. همين
طور كه اصطلاح «بحرانى» (ج: بَحارينه) با تسامح بر تمامى شيعيان منطقه شرقى وساحل
خليج [ فارس ] و تعبير «متوالى» (ج:مَتاوله) بر تمامى شيعيان لبنان، اطلاق مى شود.(32)
و براى ساكنان وادى الفرع تابه امروز نام جَهَمى به كار مى رود.