مدينه در 19 جمادى الأولى سال
1344 (پنجم دسامبر 1925) تسليم شد. به اين ترتيب حاكميت طولانى هاشمى ها بر اينشهر مقدس پايان يافت. همين رخدادها، نشان داد كه تلاشهاى شريف شحاته براى
بازگرداندن حاكميت اميرنشين حسينى بر مدينه ـ يا دست كم به بخشى از آن ـ شكست خورده
است.
به نظر مى رسد كه دولت حسينىِ مدينه، به ويژه شحاته و برادرش ناصر، در تلاشهايى
كه منجر به تشكيل سلطنت هاشمى در عراق شد دست نداشته اند. لورنس و شمارى ديگر از
افسران انگليسى، از استقرار سلطنت شاهزاده عبدالله فرزند شاه حسين، به عنوان حاكم
عراق حمايت مى كردند. لورنس به قصد توجيه اين حركت; يعنى حمايت از اين ادعاى خود
كه: «عبدالله مى تواند در نزد اكثريت شيعه عراق مقبول واقع شود»، او را به طور مكرر
با اين ويژگى Crypto-Shiah معرفى مى كرد، در حالى كه وى به طور رسمى، يك سنى شافعى
بود.
شواهدى وجود دارد كه عبدالله، برادرش فيصل و پدرش حسين، خود را به لورنس و ديگر
افسران انگليسى و ديپلماتها چنان وانمود كرده بودند كه سنيان آزادمنشى هستند، با يك
پيشينه دراز در داشتن گرايشهاى شيعى. در مورد عبدالله، باورها تا آنجا رسيده بود كه
وى شيعه جعفرى است!(11) شحاته و ناصر ـ دو شيعه واقعى ـ در يك وضعيت
مشابه، احتمالا هرگز جاه طلبى سياسى نداشته اند و نيز به دلايل ديگر، رقيبى براى
هاشميان مكى در اين بازى نبوده اند.
فهرستى كه بليهيشى، از شرفاى حسينى مدينه جديد به دست داده (به بخش بعدى بنگريد)
نشان دهنده آن است كه كم و بيش تمام خاندان حسينى هنوز در آنجا بسر مى برند. به هر
روى، به نظر مى رسد كه نقش اجتماعى آنها محدود شده و به ويژه از تأثير سياسى
مستقيم، به طور كامل تهى گريده است. على حافظ از شريف زيد بن شحاته (به احتمال قوى
نواده فرد فوق الذكر قائم مقام) ياد كرده و گفته است كه متولى زمين اطراف بئر بضاعه
بوده(12) كه به وسيله شريف شحاته و شريف ناصر بن شريف على آل حيار وقف
شده بود.
وى در جاى ديگر، از مردِ جوانى با نام «شريف ناصر بن على بن شحاته» ياد مى كند
كه در نوامبر 1964 نخستين مهد كودك را در مدينه بنياد گذاشت. در جولاى 1962 (صفر
1382) محلى با عنوان «المعهد التجارى» باز كرد كه در آنجا تايپ عربى و انگليسى را
آموزش مى داد.
اشراف حسينى نمى توانستند از زائران ايرانى، مانند گذشته; يعنى پيش از كنترل
سعوديها، پذيرايى و استقبال كنند. البته از آن جا كه اين رسم هنوز باقى بود به صورت
محتاطانه و گزينشى انجام مى گرفت.
درباره شريف شاهين گفته اند كه وى تعدادى از زائران شيعى را در سال 1942 به خانه
اش دعوت كرد و مقدمات ملاقات اين زائران را با يكى از بستگان سلطان عبدالعزيزبن
سعود ترتيب داد. در اين ديدار موضوع بحث انگيز عزاداريهاى شيعه در محرم و برخوردهاى
سخت كارگزاران سعودى مورد گفتگو بود.
ساداتى با نسب حسينى يا حسنى (كه كم و بيش به صورت آشكار، سوابق شيعى دارند) بعد
از آن، همواره به طور رسمى يا نيمه رسمى، سمتى با عنوان «مزورون» ـ [ عنوانى شبيه
مُطوّف ] براى رسيدگى به زائران، به ويژه براى زائران شيعى ـ داشتند.
در اين باره نمونه اى از سال 1950 نقل شده است. سلطان حسين تابنده گنابادى(13)
از يك شيعه محلى، از سادات حسنى با نام سيد مصطفى عطار ياد كرده كه مسؤوليت پذيرايى
زائران شيعه در مدينه را عهده دار بوده است. او افزوده است: برخى از اجداد سيّدِ
مزبور نيز در گذشته همين سمت را داشته اند. سيد مصطفى (تا زمان استعفايش از اين
سمت) براى مدتى شهردار مدينه بوده است. اين اظهارات توسط دو نويسنده سعودى تأييد
شده است.
بليهيشى در كتابش، در باره مدينه امروز، كه در سال 1402/2ـ1981 نوشته، به شريف
ماجد بن جدّوع بن منصور بن فهد بن راضى اشاره كرده كه در عوالى زندگى مى كند و منبع
اطلاعاتى وى براى شاخه هاى اشراف حسينى بوده است. بر اساس گزارش وى، در حال حاضر،
اشراف حسينى ساكن مدينه (شامل العوالى) به دوازده شاخه زير تقسيم مى شوند:
ذاوى راضى و المبارك. اينها عنوان مشيخه را براى همه اشراف خاندان بنوحسين به
خود اختصاص داده اند. پس از آنها: العَسّاف، المَواسا، الزَرافه، البِركه،
العُميره، الشَميسان، العلى، الزُهير، الشَهيل، الشَقّارين، الشَياهين.
نسبت به طوايفِ زير مجموعه مربوط به نخاوله (به بحث هاى بعدى بنگريد)، دشوار مى
توان تلفظ دقيق اسامى آنها را، كه نويسندگان ياد كرده اند، دريافت.
افزون بر اشراف و نخاوله واقعى، در مدينه فعلى، خاندانى از شيعه هاى عرب (در اصل
عراقى) هستند كه خاندان المشهدى (جمع آن المشاهده) يا عمران را تشكيل مى دهند.
اينها در ظاهر سنى اند و تقريبا موقعيت بالايى در جامعه سنى به دست آورده اند. اين
شامل چهره هاى علمى; مانند نويسنده محمود عيسى المشهدى نيز مى شود.