ناهنجاريهاى‏ جهان اسلام، از ديد سيد جمال الدين اسد آبادى‏ - ناهنجاری های جهان اسلام، از دید سید جمال الدین اسد آبادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ناهنجاری های جهان اسلام، از دید سید جمال الدین اسد آبادی - نسخه متنی

حسین شرفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ناهنجاريهاى‏ جهان اسلام، از ديد سيد جمال الدين اسد آبادى‏

ذلت ونحطاط بر جهان اسلام، سايه افكنده بود. استعمار، به طمع فتح سرزمينهاى اسلامى پيش مى تاخت.

سردمداران بلاد اسلامى، غافل از همه جا، فقط به تحكيم موقعيت خويش مى انديشيدند و هر گونه اصلاح و اقدام سازنده اى را به فراموشى سپرده بودند و بر اين ذلت و انحطاط، اشغال سنگرها، ذليلانه تن در داده بودند.

اروپاى منحط و فراموش شده ديروز، اكنون نيرو گرفته بود و خود را براى تسخير جهان و آقايى بر آن، مهيا مى كرد. بى محابا، بى ترس و خوف، با اعتماد به نفس خويش را از دست داده بودند واتكايى نداشتند كه با تكيه به آن، بر دشمن يورش برند و در برابر يورش و شبيخون آن مقاومت كنند، لحظه به لحظه عقب مى نشستند و سنگرها را به دشمن سر سخت و سر مست مى سپردند وخود به بيغوله ها پناه مى بردند و مات و مبهوت بر پيشرفت دشمن مى نگريستند.

در كاخهاى فرمانروايان مسلمان، تدبيرى انديشيده نمى شد كه در برابر گستاخ چه كنند؟ عجيب تر اين كه دشمن به چيزى گرفته نمى شد. اين چنين مى پنداشتند كه دشمن، همان دشمن ضعيف ديروز و مسلمانان ضعيف ديروز وهر آن آمادگى دارند، دفع دشمن كنند، امّا غافل از اين كه پندارى بيش نبود و دشمن امروز، قوى پنجه تر از آن كه تصور شود، پا به ميدان گذارده بود و مسلمانان پراكنده و بى رهبرى لايق و كاردان، ضعيف تر و زبون تر از آن كه بتوانند در برابر دشمن غدار قد بر افرازند. ديروز پر رونق و پر شكوه و عظمت، گذشته بود و روز گار ذلت و خوارى و بى نوايى مسلمانان فرا رسيده بود.

نبرد يك طرفه بود. همه چيز براى پيشروى دشمن مهيا شده بود. دشمن، با ابزار و شگردهاى ويژه، قلمرو مسلمانان را نشانه مى رفت. از شبه قاره هند، تا آلبانى، از تونس، تا مجمع الجزاير مالديو، همه و همه، در معرض تصرف و نفوذ استعمار قرار داشت. دشمن از بيرون و حكام خود كامه و عيّاش از درون، در كار تخريب اين بناى عظيم بودند و بر سر درهم شكستن شوكت مسمانان، در تلاش!

ويرانى اوضاع اقتصادى، آفت و بلاياى طبيعى، ظلم و ستم و... غبار يأس و خمودگى را بر امم شرق فشانده بود. از اين روى، دشمن، موقع را براى دست اندازى به سرزمينهاى اسلامى مناسب ديده بود. به قول اديب اسحاق، نويسنده پر آوازه عصر سيد جمال و تربيت شده مكتب فكرى وى:

« ( گويا ) چنين مقرر شده است كه مشرق زمين، پس از شكوفايى و عظمت فرو بيايد و پس از مناعت و بزرگوارى، خوار گردد و سفره چرب آزگاران باشد و آن را همچون، گوى به هر سوى كه خواهد ببرند. » 1

در اين فضاى يأس آلود و انفساى عقب ماندگى و انحطاط، كه همه جا را تاريكى فرا گرفته بود و همه دلمرده بودند و سر در گريبان، خداوند، روزنى به روشنايى گشود و سيد جمال را به ملل مشرق زمين هديه داد.

او، بسان خورشيد درخشيد و خوابها را آشفته ساخت. بانگ بيدارى نواخت.

سياهيها را پراكند و سكوتها را در هم شكست و عمق و ژرفاى فاجعه رقت انگيز و اوضاع نابهنجار مسلمانان را نماياند.

سيد جمال، از ناهنجاريها، استبداد، فقر علمى و ركود فكرى، پريشان احوالى مسلمانان، بى خبرى توده هاى مسلم، گسترش خرافات، تفرقه ها و كينه توزيهاى بنيان بر افكن، نفوذ و استيلاى بيگانگان، سكوت و بى تفاوتى سران قوم، از همه مهمتر، تهاجم خانمانسوز، تهاجم فرهنگى استعمار، پرده برداشت.

سيد جمال، جهان اسلام را مى ديد كه با موقعيت جغرافيايى ويژه و مناطق استراتژيك، منابع طبيعى، ذخاير عظيم طبيعى، فرهنگ وتاريخ افتخار آميز و ... رو به افول گذاشته و با جسمى نحيف و چشمانى بى فروغ، زاوانش خميده و از حركت باز مانده و لا شخورهاى تازه به قدرت رسيده، طمع در پاره پاره كردن او دارند. ناهنجاريها و كاستيها از ديد سيد جمال، بسيار بودند و توضيح و تفصيل هر كدام، فرصتى ديگر مى طلبد، در اين جا، به برخى از آنها اشاره مى كنيم، به اميد اين كه مفيد افتد.

تفرقه و اختلاف

جانكاه ترين درد و گرفتارى جهان اسلام، تفرقه و اختلاف بود. سايه شوم و سنگين اختلاف، جاى جاى كشورهاى اسلامى را فرو پوشانده بود صداى ضجه و ناله بينوايانى كه در آشفته بازار اختلاف، بى خانمان شده بودند و بى سر پرست، به گوش مى رسيد و هر روز بر خيل بينوايان افزوده مى شد. اختلاف و دوئيت، چنگ انداخته بود و هر چه آبادى بود و زيبايى، به ويرانى مى كشاند.

در اين روزگار، كه هر كسى بر طبل خود مى نواخت و جهان اسلام بى تمركز و رهبرى، حيران و سرگردان، يله ورها سير قهقرايى مى پيمود، گرگانى در لباس شبان، قد علم مى كردند و در پى آن بودند كه زمام امور اين امم بى پناه را بر سر دست گيرند و به هر سوى كه خود مى خواستند و هدفهاى شوم آنان ايجاب مى كرد، هدايت كنند. با بيان و بهائيان، مهدويون و... از اين قماش بودند و چنين سودايى در سر داشتند.

تفرقه و دوئيت، به همه جا ريشه دوانيده بود. خاص و عام، عالم و عامى،
روشنفكر و تاريك انديش، همه و همه در اين بلاى شوم وخانمانسوز گرفتار آمده بودند. شگفت انگيز اين كه مسلمانان، با آن همه تعاليم حياتى اسلام، در رابطه با كمك به همنوع و درد و غم ديگران در دل داشتند و غم و دردى از روى دلها برداشتن و...، بى تفاوت از كنار گرفتاريهاى خانمان بر انداز مسلمانان مى گذشتند و خم به ابرو نمى آوردند.

سيّد جمال، اين درد جانكاه را چنين به تصوير مى كشد:

« مسلمانان شرق و غرب، با هم اختلاف و نفاق دارند و رابطه دينى ميان جوامع اسلامى قطع شده برادر از رنج برادرش متأثر نمى شود. همسايه ندارد. هيچ كدام از افراد مسلمان، در برابر مسلمان ديگر، به عهد و پيمان خود وفا نمى كنند. »2

آنچه بر اختلافات كوچك مذهبى و... دامن مى زد و شعله آن را افروخته نگه مى داشت، متأسفانه غرضها و دسيسه هاى پليد حكام و سردمداران بلاد اسلامى بود. آنان، بر اساس قرائن و شواهد موجود، بر اين پندار بودند كه اختلافات مذهبى، ملى و... بر دولت و شوكت آنان دوام خواهد بخشيد.

سيد جمال، در اين باره مى گويد:

« تفرقه ميان سنيان و شيعيان را، طمعكاريها و حيله گريهاى پادشاهان و فرمانروايان اسلامى، در طول سالهاى دراز به وجود آورده است. »3

سردمداران عثمانى، براى تحكيم پايه هاى پوشالى قدرت خود و جذب عوام و عالمان عوامتر از عوام و كژ انديشان نار است كردار، ستم و بيداد و آدمكشى و نابود كردن همه چيز و همه كس را به نام دفاع از حوزه تسنن و مخالفت با تشيّع توجيه مى كردند. و چنين بودند بدكرداران حاكم بر مقدرات مردم ايران. آنان با شعار دفاع از شيعه و مخالفت با سنيان، نارواييهايى انجام مى دادند كه قلم شرم مى كند كه بنگارد.

در افغانستان، عبدالرحمان محمد زائى، مزدور و دست نشانده انگلستان، كه مأموريت داشت اسلام را از صحنه اجتماعى - سياسى جامعه بزدايد، پس از كشتار فراوان، با هزاران پياده و سواره
نظام، از شرق و غرب، به شيعيان هزاره حمله ور شد و قتل عام دهشتناكى كرد.

وى مى گفت:

« بايد مردم افغانستان، دمار از روزگار شيعه ساكن هزاره بكشند و ايشان را از مملكت افغانستان، نيست و نابود كنند و اراضى و املاك آنان را تصاحب كنند. »4

اين مزدور نابخرد، كشتار شيعيان را واجب مى شمرد و عالمانى كه به تكفير شيعيان تن نمى دادند، از دم تيغ مى گذراند. سيد جمال، عميق ترين و وخيم ترين زخم پيكر جامعه اسلامى را، همين نزاعها و كشمكشها مى دانست. جدايى را بزرگترين درد مشرق زمين به شمار مى آورد. مى گفت:

«فالشرق، الشرق! فخصصت جهاز دماغى لتشخيص دائه وتحرّى دوائه وجدت اقتل ادوائه انقسام اهله و اختلافهم على الاتحاد و اتحادهم على الاختلاف! فعملت على توحيد كلمتهم و تنبيههم للخر الغربّى المحدق بهم. »4

پس شرق، شرق. مغز و انديشه خود را به تشخيص درد اصلى شرق و جستجوى درمان آن اختصاص دارم و دريافتم كه كشنده ترين درد شرق، درد تفرقه و جدايى آنان و پراكندگى انديشه هاست. اختلاف دارند بر اتحاد و اتحاد دارند بر اختلاف.

در راه وحدت كلمه ايشان، بسيار كوشيدم و خطر غرب را كه بر سرشان سايه افكنده بود، گوشزد كردم.

/ 10