عبرت چيست؟ - عبرت و تربیت در قرآن و نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عبرت و تربیت در قرآن و نهج البلاغه - نسخه متنی

محمدرضا قائمی‏ مقدم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عبرت چيست؟

عبرت بر وزن فِعْلَه از ريشه «عَبَر» است كه به معانى مختلفى چون: تفسير كردن، سنجيدن، عبور كردن، تعجب كردن و غيره آمده است. وجه اين معانى، انتقال از حالى به حالى ديگر است، چنانكه راغب اصفهانى در «مفردات» مى‏گويد: «اَصْلُ العِبَرِ تَجَاوُزٌ مِنْ حَالٍ اِلَى حَالٍ».[4] اگر نگوييم در تمام معانى، دست‏كم در بيشتر آنها نوعى جابجايى و انتقال قابل درك است. در عبرت و اعتبار نيز همين معنى مشاهده مى‏شود، چرا كه اهل لغت، اين دو را به معناى پند و اندرز گرفتن [5]ذكر كرده‏اند، و در پند و اندرز، انسان از نقل يك سخن و يا جريان تاريخى به معنايى ماوراى آن منتقل مى‏شود و در اثر آن، حالتى خاضعانه و خاشعانه در برابر حق، براى او پديد مى‏آيد.

راغب، عبرت را چنين معنا مى‏كند:

الاِعْتِبَارُ وَالعِبْرَةُ [هِىَ] الْحَالَةُ الّتِى يَتَوَصَّلُ بِهَا مِنْ مَعْرِفَةِ الْمُشَاهَدِ اِلَى مَا لَيْسَ بِمُشَاهَد.[6]

عبرت حالتى است كه در آن معرفت ظاهرى و محسوس، سبب درك معرفت باطنى و غيرمحسوس مى‏گردد و انسان از امور مشهود به امور نامشهود منتقل مى‏شود.

روشن است كه هرگونه انتقال و عبور از ظاهر به باطن و از سطح به عمق را نمى‏توان عبرت ناميد، بلكه اين انتقال و عبور داراى نكات و قيود خاصى است كه در پى مى‏آيد:

نكته اول اينكه بين ظاهر و باطن، نبايد رابطه‏اى اعتبارى و قراردادى و يا التزامى وجود داشته باشد. مثلاً اگر از شنيدن صداى زنگ، شنونده به باطن آن يعنى وجود فردى در پشت در، پى برد و با ديدن يك علامت خاص، بيننده به يك پيام قراردادى منتقل شود، آن را عبرت نمى‏گويند، زيرا اوّلى دلالت التزاميه دارد و دوّمى، انتقال از طريق قرارداد قبلى صورت مى‏گيرد.

نكته دوم اينكه باطن و عمقى كه فرد به آن منتقل مى‏شود، بايد بار ارزشى و اخلاقى داشته باشد و اين امر زمانى ممكن است كه انسان زندگى خود را به نوعى با امور ظاهرىِ مشهود، مشابه و همانند ببيند و وقوع همان سرنوشت را براى آينده خويش محتمل بداند. به عبارت ديگر، انتقال از ظاهر، با يك سلسله اطلاعات خشك و يا مطالب علمى صِرف نمى‏تواند عبرت باشد، بلكه آنچه حاضر مى‏شود بايد قابليت تأثيرگذارى در رفتار اخلاقى و خودسازى فرد داشته باشد.

نكته سوم اينكه نقش تأمل و تفكر در اين انتقال بسيار مهم است و شايد بتوان گفت، بدون اين عنصر، تحقق اين حالت امكان‏پذير نيست، زيرا در اين زمينه، انسان به مشاهده و يا شنيدن امور و پديده‏ها مى‏پردازد و اگر به همين شنيدن اكتفا كند، چنين حالتى در او پديد نمى‏آيد. اما اگر در شنيده‏ها و ديده‏هاى خود بينديشد و سپس پديده‏هاى مشابه را در زمان خود شناسايى كند، و آنگاه به موازنه و مقايسه آنها با يكديگر بپردازد و در يك تجزيه و تحليل عقلى، روابط بين آنها را كشف كند، به نتيجه‏اى مطلوب و منطقى دست مى‏يابد و اين نتيجه همان حالتى است كه مى‏توان آن را عبرت ناميد. در جريان عبرت، انسان تحت تأثير امرى قرار مى‏گيرد و قلبش به آن متمايل و خاشع مى‏گردد و در نتيجه معرفت و شناخت جديدى حاصل مى‏شود و به دنبال آن، سلوك و رفتارى متناسب با آن، در فرد به‏وجود مى‏آيد.

آيا عبرت يك روش تربيتى است؟

از آنچه گذشت معلوم مى‏شود عبرت به خودى خود يك روش نيست. بلكه حالتى است كه در اثر برخورد با امورى به انسان دست مى‏دهد. خود اين حالت يك پيامد بسيار شيرين تربيتى است. لكن با توجه به عامل ايجادكننده اين حالت، مى‏توان آن را روش ناميد. حال در پاسخ به اين سؤال كه چه عاملى اين حالت را در فرد به وجود مى‏آورد، بايد گفت دو عامل: 1. گاهى خودِ فرد با خواندن جريانات تاريخى يا ديدن طبيعت و آثار به جاى مانده از گذشتگان به اين حالت مى‏رسد كه در اين صورت عبرت يك روش خودتربيتى مى‏شود كه مى‏توان آن را روش «عبرت‏گيرى» يا «عبرت‏پذيرى» ناميد. چرا كه خودِ فرد زمينه را براى تأثيرپذيرى فراهم كرده است.

2. گاهى ديگران زمينه‏ها و مقدماتِ بوجود آمدن چنان حالتى را براى فرد فراهم مى‏كنند. مثلاً مربى تربيتى با قصد عبرت‏آموزى، تربيت‏آموزان خود را به ديدن برج وباروها، كاخهاى سلطنتى، مقابر و زيارتگاهها ببرد كه در اين صورت يك روشِ ديگر تربيتى است و مى‏توان آن را روش «عبرت‏دهى» يا «عبرت‏آموزى» نام نهاد. در اين روش، كار مربى نشان دادن آيات و نشانه‏هاست و اين فراگيرنده است كه بايد از لابلاى پديده‏ها كه آيات الهى هستند، عبور كرده به اعماق آنها دست يابد، چرا كه آيات، رموزى هستند كه همواره به چيزى فراتر از ظاهر خود دلالت دارند. در اين روش كشف اين رمزها به عهده خودِ فراگيرنده است.

اميرالمؤمنين(ع) در تربيت فرزند خود از همين روش استفاده كرده و در نامه‏اى به امام حسن(ع) مى‏فرمايد:

... يا بُنَىَّ انّى قَد اَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقالِهَا، وَ اَنْبَأتُكَ عَنِ الآخرةِ و ما أُعِدَّ لاِءَهْلِهَا فِيهَا، وَضَرَبْتُ لَكَ فِيهِمَا الاَمْثالُ، لِتَعْتَبِرَ بِها و تَحْذُوَ عَلَيها.[7]

پسرعزيزم! من تورا از دنيا و تحولات گوناگونش و نابودى ودست به دست گرديدنش آگاه كردم و از آخرت و آنچه براى انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و براى تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذيرى و براساس آن در زندگى گام بردارى.

در اين عبارت، حضرت متذكر مى‏شوند كه من اخبار را براى تو گفتم، علامات و نشانه‏ها را بيان كردم و راه را نشان دادم و تو خود بايد پند بگيرى و مسير زندگى را براساس آن بپيمايى. بنابراين عبرت‏آموزى به معناى اخير يك روش ديگر تربيتى است و اگر در مباحث آتى از آن با عنوان روش ياد مى‏شود، به همين لحاظ است.

/ 11