فضايل مدينه
ابي سعيد المفضّل بن محمد بن ابراهيم الجَنُدي اليَمَني المكلي«متوفي به سال 308 هـ .ق»تحقيق: محمد مطيع الحافظ ـ غزوه بديرترجمه و تحقيق: اصغر قائدانمقدمه مترجم
به يقين كتاب فضائل المدينه، تأليف ابي سعيد الجندي اليمني المكي متوفي به سال 308 هجري قمري، يكي از با ارزش ترين و قديمي ترين آثار باقيمانده در ارتباط با مدينه منوره است و مي توان گفت از لحاظ سابقه و قدمت، چهارمين كتابي است كه از ابتداي اسلام تاكنون درمورد مدينه، شهرپيامبر ـ ص ـ به نگارش درآمده است. و پس از تاريخ المدينه ابن شبه، متوفي سال 262 از اهميت به سزائي برخوردار است.در استناد اين كتاب به جَنَدي هيچگونه شكي نمي توان روا داشت. رساله خطي آن توسط عمر بن محمد بن ابي يعقوب بن محمد بن العباس قزويني از شاگردان حافظ بن عساكر مورخ و محدث بزرگ دمشق و صاحب تاريخ مدينه دمشق ـ نگاشته شده است. كساني كه اين روايات را خود شنيده اند، با ذكر تاريخ در هامش نسخه آن را تأييد نموده اند. نسخه خطي اين رساله كه در تصحيح به عنوان نسخه اصلي مورد استفاده قرار گرفته، داراي تاريخ كتابت 548 بوده و نام كاتب كه يكي از شاگردان ابن عساكر است در پايان آن ديده مي شود. نسخ كهن اين رساله قطعاً متعلق به نيمه اولِ قرن ششم هجري است; از اين رو تاريخ كتابت اين رساله قابل اعتماد است. شايان ذكر است اكثر رواياتي كه مؤلف فراهم كرده است ـ جز چند حديث ـ بطور غير مستقيم و غيرملموس به فضيلت اين شهر مقدس مربوط است.مجموعه اين رساله خطي، چهارده صفحه است كه با شماره 71 در كتابخانه ظاهريه دمشق نگهداري مي شود و توسط مطيع الحافظ و غزوه بدير استنساخ و تصحيح گرديده است. و در سال 1405 توسط انتشارات دارالفكر دمشق به عرصه چاپ سپرده شده است. راويان الجندي عمدتاً ابوحمد و ابومصعب و محمد بن يوسف هستند كه مؤلف همه جا لفظ «حدثنا»; يعني «به ما گفت» را به كار برده و اين مطلب بيانگر اين است كه خود شخصاً اين روايات را از راويان شنيده است. اين راويان به ترتيب عبارتند از: ابوقره ابن جريح و هشام بن عروه كه در حقيقت آخرين آنها «هشام بن عروه» از تابعين است و او اين روايات را از مالك بن انس، عبداللّه بن عمر، سعد بن ابي وقاص و ساير صحابه نقل كرده است كه اين امر بر اهميت اين احاديث مي افزايد. و ما براي اختصار صرفاً نام اولين و يا آخرين راوي حديث را ذكر كرده و در ترجمه نهايت امانتداري به عمل آمده است. تعداد زيادي از احاديث ثبت شده در اين رساله، با احاديث شيعه و منابع شيعي سازگار است و مترجم تلاش نموده تا براي تطبيق اين احاديث با روايات شيعه در ادامه پاورقي هاي مصحح به منابع يا روايات شيعه ارجاع دهد.در پايان قابل ذكر است كه بسياري از روايات الجندي را محققين بعدي تاريخ مدينه از جمله سمهودي و ابن نجار و ديگران مورد استفاده قرار داده اند.اميد است ترجمه اين رساله نفيس و با ارزش كه شايد چندان هم رسا و سليس نباشد، مورد استفاده علاقمندان به شهر پيامبر ـ ص ـ مدينة النّبي قرار گيرد.و السلام ـ مترجم ـ ذي الحجه 1413شرح حال مؤلف:
ابي سعيد المفضل بن محمد بن ابراهيم بن مفضل بن سعد بن الامام عامر بن شراحيل الشعبي الكوفي الجندي المكي، قاري و محدث (قرن سوم هجري) است. لقبش الجَنَدي منسوب به جَنَدْ از مناطق مشهور يمن مي باشد.اساتيد جَنَدي
جندي اساتيد فراواني داشته است كه بعضي از آنها عبارتند از:1 ـ صامت بن معاذ الجندي2 ـ محمد بن عمر العذي3 ـ ابراهيم بن محمد الشافعي4 ـ ابو حمد محمد بن يوسف5 ـ علي بن زياد اللججي6 ـ حسن بن علي الحوانيو ثاقت و علم جَنَديعقيلي گويد: به مكه رفتم، در مسجدالحرام براي ابي سعيد الجندي حلقه و محفل (درسي) ديدم حافظ نيشابوري وي را ثقه (امين) دانسته و سمعاني نيز مى گويد وي حديث بسياري روايت كرده است و الذهبي (صاحب تاريخ الاسلام و...) وي را محدث مكه دانسته است.در پايان همين كتاب وثاقت وي به خط ناسخ و شاگرد حافظ بن عساكر اشاره شده است.شاگردان جَنَدي
1 ـ ابوبكر بن مجاهد2 ـ عبدالواحد بن ابي هاشم3 ـ ابوالقاسم الطبراني4 ـ ابوحاتم بستي5 ـ ابوبكر بن المقري6 ـ ابوجعفر العقيلي7 ـ ابو احمد بن عدي8 ـ محمد بن سعيد ابن عبدان و غيره...و فات ويوي رحمه الله ـ در جمادي الأولي سال 308 هجري قمري در مكه وفات يافت. اكثر موّرخين وفات وي را در اين تاريخ ثبت و گزارش كرده اند جز سمعاني (صاحب الأنساب) كه وفات وي را پس از سال 310 ذكر كرده است.تأليفات جَنَدي:
1 ـ فضائل مكه: بخشي از آن در كتابخانه ظاهريه در دمشق به شماره 330 (ص 45 ـ 52) نگهداري مي شود.2 ـ فضائل مدينه: نسخه اي از آن در كتابخانه ظاهريه به شماره مجموعه 716 (62 ـ 69) موجود است.منابعي كه شرح حال وي را نگاشته اند:الأنساب سمعاني معجم البلدان، ج 2، ص 170 ـ العبر، ج 2، ص 137 ـ البدايه والنهايه، ج 11، ص 131 ـ مسير، ج 2 ـ اعلام النبلاء 14/257 ـ طبقات القراء 2/307 ـ لسان الميزان 6/81 ـ شذرات الذهب، ص 253 ـ الرسالة المستطرفه، ص 60 ـ برگزيده اي از نسخ خطي كتابخانه ظاهريه.وصف نسخه اصل (كه در تصحيح بدان اعتماد شده است):در تحقيق اين كتاب بر نسخه اي منحصر بفرد كه در كتابخانه ظاهريه به شماره مجموعه 71 از ص 69 ـ 62 نگهداري مي شود، اعتماد كرده ايم. نويسنده اين نسخه عمر بن محمد بن ابي يعقوب بن محمد بن العباس (القزويني) از شاگردان حافظ بن عساكر است كه در سال 548 آن را از وي (استادش) شنيده است; چنانكه در بيان سماعات (در پايان كتاب) ذكر خواهد شد.كساني كه روايات جَنَدي را شنيده اند:1 ـ در جامع دمشق در تاريخ ربيع الآخر 548 بر حافظ بن عساكر خوانده شد.2 ـ علي ابن الغنائم المسلم بن احمد النصيبي بر حافظ بن عساكر در 17 شعبان 622 هـ . 3 ـ علي النصيبي در 28 شعبان 622 در منزل شنونده.4 ـ علي النصيبي در مسجد جامع دمشق در 6 جمادي الآخر سال 630 هـ .5 ـ مورد ديگري از علي النصيبي، در دارالسنه (دارالحديث النوريه)6 ـ بر ام احمد خديجه بنت احمد بن عبدالدائم بن نعمه در 12 ربيع الآخر سال 683 هـ . خوانده شد.7 ـ بر حافظ القاسم بن محمد بن يوسف البرزالي در سال 735 در مدرسه نوريه نيز خوانده شد.با توجه به چنين مسائلي است كه ارزش نسخه و وثاقت آن براي ما روشن مي گردد. نسخه مذكور از حافظ بن عساكر نقل شده است. سپس علماي ديگري آن را از وي و شاگردانش تا قرن ششم و حتي قرن هشتم برگرفته و بر آن شنيده هاي ديگري افزوده و نسخه هاي متعددي نيز از آن تحرير و نقل يافته است.تأليف:ابي سعيد المفضل بن محمد بن ابراهيم الجندي المكي رحمه اللّه ـ به روايت ابي بكر محمد بن ابراهيم بن علي بن عاصم بن راذان بن المقري الإصفهاني.به روايت ابي القاسم ابراهيم بن منصور بن ابراهيم المعروف به سبط بحرويه.به روايت شيخ الإمام الأوحد الأديب، ابي عبدالله الحسين بن عبدالملك الخلال.بنابر آنچه شيخ الإمام العالم الحافظ الثقه العدل صدر الحفاظ ابوالقاسم علي بن الحسن بن هبة اللّه ابن عبداللّه الشافعي ما را بنابر آنچه عمر بن محمد بن ابي يعقوب بن محمد العباس نفعه اللّه بالعلم ... خبر داد:بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ـ شيخ الإمام شافعي الدمشقي 1 از شيخ الإمام الأديب ابوعبداللّه الحسين بن عبدالملك بن الحسين الخلال2 الاصفهاني روايت مى كند كه اين نسخه در صفر سال 532 در اصفهان بر وي خوانده شد و او آن را مورد تأييد قرار داد. وي گويد: ابراهيم بن منصور بن ابراهيم سبط بحرويه3 ما را خبر داد كه اين نسخه بر وي نيز خوانده شده و من (خلال اصفهاني) آن را در جمادي الأولي سال 451 شنيدم.سپس گويد: ابوبكر محمد بن ابراهيم بن علي بن عاصم بن المقري4 از ابي سعيد المفضل بن محمد بن ابراهيم الجَنَدي رحمه الله ـ نقل كرد كه:در باب فضائل مدينه آمده است كه آن حضرت براي ساكنين و حرمت اين شهر مقدس دعا كرد و ميان حره5 نزد خانه هاي محله سقيا6 نماز گزارده، سپس فرمودند:«بار خدايا! ابراهيم بنده و رسول تو، براي اهل مكه در پيشگاه تو دعا كرد. براستي كه من محمد بنده و پيامبر و رسول تو براي ساكنين مدينه دعا مي كنم همانند آنچه كه ابراهيم ـ ع ـ براي اهل مكه خواست. از تو مي خواهم كه در صاع و مُدّ (اوزان گندم و جو و...) و ميوه هاي آنها بركت دهي. خدايا! مدينه را بر ما دوست بدار همانطور كه مكه را براي ما دوست داشته اي و آنچه كه از وبا و بيماري در اين شهر است را به خم7 بريز. خداوندا! من حره هاي آن را حرم قرار دادم همانگونه كه مكّه را بر ابراهيم حرم8 قرار دادي.2 ـ محمد بن يوسف... از محمد بن المنكدر نقل كرده است كه رسول خدا ـ ص ـ مي فرمودند: «بار خدايا! ابراهيم تو را براي (مردم) مكه خواند و من تو را براي (مردم) مدينه مي خوانم به آنچه كه ابراهيم بر (مردم) مكه خواند.3 ـ ابوحمه نقل كرده است، زماني كه ميوه هاي مدينه مي رسيد آن را ابتدا نزد رسول خدا ـ ص ـ مي آوردند و آن حضرت همانگونه بر ميوه هاي آنها دعا مي فرمود9 و آن را به كوچكترين طفلي كه مي ديدند مي دادند.4 ـ ابومصعب از پيامبر ـ ص ـ مثل اين حديث را نقل كرده است.5 ـ ابومصعب... از انس بن مالك نقل كرده است رسول خدا ـ ص ـ فرمود:«بار خدايا! در اوزان آنها (مردم مدينه) بركت ده و در صاع و مُدّ آنها; يعني اهل مدينه10 نيز بركت ده.6 ـ محمد بن يوسف... از هشام بن عروه نقل كرده است كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود:«بار خدايا! مدينه را بر ما دوست بدار همانگونه كه مكه را بر ما دوست داشته اي و حتي بيشتر از آن، و آن را بر ما صحت و سلامت دار و در مُدّ و صاع آن بر ما بركت ده و تب و درد آن را در جحفه11 بريز.127 ـ ابوحمه... از ابي بكر و بلال مشابه اين حديث را روايت كرده است.در باب فضائل اُحُد8 ـ ابوحمه... از انس بن مالك نقل كرده است:همراه رسول خدا ـ ص ـ بوديم كه كوه احد بر ما ظاهر گرديد. پيامبر ـ ص ـ فرمودند: «هذا جَبَلٌ يُحُّبنا وَ نُحِبُّهُ13 = اين كوه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم».9 ـ ابو حمه... از انس بن مالك نقل كرده است:«رسول خدا ـ ص ـ هنگامي كه كوه اُحُد بر وي آشكار شد، فرمودند: اين كوه ما را دوست مي دارد و ما نيز آن را دوست داريم. با خدايا! ابراهيم ـ عليه السلام ـ مكه را حرم قرار داد و من بين دو حره را حرم قرار مي دهم».1410 ـ ابوحمه... از عروه پدر هشام مشابه اين حديث را نقل كرده است.1511 ـ احمد بن ابي بكر... از انس بن مالك روايت كرده است كه رسول خدا فرمود:«احد كوهي است كه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم هنگامي كه نزد آن آمديد از درخت و ميوه آن بخوريد، حتي اگر از درخت ام غيلان [تلخ ترين درختان مدينه ]باشد».16فضائل مدينه12 ـ ابوسلمه يحيي بن مغيره مخزومي... از عمره دختر عبدالرّحمان نقل كرده است كه مى گفت: «مروان بن حكم17 در مكه خطبه اي خواند و فضل و برتري اين شهر را يادآور شد و در مورد آن بسيار سخن گفت، رافع بن خديج18 كه نزد منبر او نشسته بود خطاب به مروان گفت: برتري و فضل مكه را ذكر كردي; آري همانگونه است كه گفتي، ليكن آنچه كه در فضل مدينه ذكر شده را نشنيده اي.شهادت مي دهم كـه شنيـدم رسـول خـدا ـ ص ـ مي فرمود: «الْمَدينَةُ أَفْضَلُ مِنْ مَكَة»19 = مدينه از مكه برتر است.»13 ـ عبدالجبار بن العلاء... از سعد بن ابي وقاص روايت كرده است كه رسول خدا ـ ص ـ فرمودند: «ملائكه و فرشتگان، مدينه را احاطه كرده اند، بر هر گذر و شكاف از اين شهر فرشته اي نگهبان است و آن را محافظت مي كند».2014 ـ عبدالجبار... از همو نقل مي كند: پيامبر ـ ص ـ فرمودند: «طاعون و دجال (ستمگر و دروغگو) داخل اين شهر; يعني مدينه نمى شود.»15 ـ ابومصعب از پيامبر ـ ص ـ نقل مي كند:«بر شكافها و راههاي مدينه ملائكه اي هستند كه آن را از طاعون و دجال21 محافظت مي كنند كه داخل اين شهر نشوند».16 ـ ابوحمه... مثل اين حديث را از پيامبر ـ ص ـ نقل كرده است.17 ـ ابوحمه از رسول خدا ـ ص ـ نقل مي كند:«ايمان در مدينه انباشته شده است; همانگونه كه مار در آشيانه و لانه خود جمع مي شود».18 ـ ابوحمه از رسول خدا ـ ص ـ نقل مي كند:«ايمان سرعت مي گيرد تا در مدينه جمع شود; همانگونه كه مار به سرعت در لانه اش جمع مي شود».22در باب اسامي مدينه و كسي كه آن را يثرب ناميد19 ـ محمدبن يحيي... از رسول خداـ ص ـ روايت كرده است:«به [ورود] شهري امر شدم كه خورنده شهرها است23 و آن يثرب24 و مدينه است كه مردم (ستمگر) را مي راند همانگونه كه دَمِ آهنگر زنگار آهن را از بين مي برد».2520 ـ ابن ابي عمرو سعيد... از عبدالرحمان بن ابي ليلي روايت كرده است كه رسول خــدا ـ ص ـ سه بار فرمودند: «خداوند كسي را كه مدينه را يثرب ناميد بيامرزد; اين شهر طيبه است».2621 ـ ابوحمه... مثل اين حديث را نقل كرده است.22 ـ ابومصعب از پيامبر ـ ص ـ نقل كرده است «... مي گويند «يثرب» و آن «مدينه» است».23 ـ ابي عمرو سعيد... از جابر نقل كرده اند: «عربي (باديه نشين) وارد مدينه شده و با رسول خدا ـ ص ـ بر اسلام بيعت كرد، سپس از اسلام برگشت. وقتي رسول خدا ـ ص ـ آمد، وي گفت: اي رسول خدا، بيعت مرا فسخ كن، پيامبر ـ ص ـ امتناع فرمود، باز نزد آن حضرت آمد و گفت: «اقلني بيعتي» باز پيامبر ـ ص ـ پرهيز كرد وي كه براي بار سوم همان سخن را از پيامبر ـ ص ـ شنيد بناچار از مدينه خارج شد. [پس از خروج وي] رسول خدا ـ ص ـ فرمودند: «مدينه همانند دَم آهنگري است كه زنگار و ناراستي هاي آهن را مي ريزد و پاكي هاي آن را روشن و آشكار مي كند [كنايه از اينكه مدينه اين فرد مرتد و از دين برگشته را از خود رانده است].24 ـ ابومصعب... از جابر مثل اين حديث را روايت كرده است.«در باب كساني كه نسبت به مدينه نظر سوء داشته و اهالي آن را مي ترساندند.»25 ـ ابن ابي بزه27 از ابا عبداللّه القراظ نقل مي كند:«كسي كه مردم مدينه را بترساند خداوند وي را در آتش ذوب خواهد كرد; همانگونه كه نمك در آب حل مي شود».2826 ـ محمد بن يحيي و سعيد... نقل كرده اند كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود:«كدامين ستمگري است كه به مدينه نظر سوئي داشته باشد تا خداوند وي را همانند نمكي كه در آب حل مي شود در آتش جهنم ذوب نمايد. كسي بر سختي ها و شدّت هاي اين شهر صبر نمي كند جز آنكه من شاهد و شفيع او در روز قيامت هستم».2927 ـ عبدالجبار... از سعد و او از رسول خدا ـ ص ـ مثل اين روايت را نقل كرده است.3028 ـ عبداللّه بن يزيد... از سعد پدر عامر نقل مي كند كه رسول خدا ـ ص ـ فرمودند:«كسي بر اهل مدينه اراده سوء نمي كند جز آنكه خداوند وي را در آتش جهنم با سربِ گداخته، ذوب مي كند; همانگونه كه نمك در آب (يا به وسيله آب) حل مي شود».31 29 ـ ابوحمه... از ابي عبداللّه القراظ مثل آن را روايت كرده است.3230 ـ ابوحمه... از رسول خدا ـ ص ـ مثل آن را نقل كرده است.31 ـ ابوحمه از تعدادي از اصحاب رسول خدا ـ ص ـ نقل مي كند كه آن حضرت فرمودند:«كسي كه اهل مدينه را بترساند خداوند ـ عزّوجلّ ـ او را خواهد ترساند».33 در باب شفاعت رسول خدا ـ ص ـ 32 ـ ابوحمه... از يُحَنَّس غلام زبير نقل مي كند:وي در يكي از دورانهاي سختي و فتنه، نزد ابن عمر نشسته بود كه بنده اي نزد ابن عمر آمد و به وي گفت: اي ابا عبدالرحمان، تصميم گرفته ام از مدينه خارج شوم، زمانه بر ما سخت گرفته است، عبدالله بن عمر به او گفت: بنشين، من از رسول خدا ـ ص ـ شنيدم مي فرمودند: «كسي بر سختي ها و شدائد مدينه صبر نمي كند جز آنكه من روز قيامت شفيع يا شاهد او هستم».3433 ـ ابوحمه... مثل اين را نقل كرده است.3534 ـ محمد بن عبدالله بن يزيد... مثل اين را نقل كرده است.36«در باب كسي كه سكونت در مدينه را بر شهر ديگر ترجيح دهد»35 ـ ابن ابي عمر... از هشام پدر عروه نقل مي كند رسول خدا ـ ص ـ فرمود:«كسي علي رغم رغبتِ سكونت در مدينه ـ از اين شهر خارج نمي شود، جز اينكه خداوند بهتر از مدينه را براي وي جايگزين مي نمايد».3736 ـ محمد بن يحيي... از سفيان بن ابي زهير نميري روايت كرده است: «شنيدم رسول خدا ـ ص ـ مي فرمود: يمن فتح مي گردد، سپس قومي خواهند آمد كه دچار بلا و آزمايش مي شوند و با خاندان و تابعين خود آن را متحمل مي شوند. پس مدينه براي آنها بهتر است اگر مي دانستند38 در مورد شام و عراق نيز مثل آن گفته شده است».37 ـ ابوحمه... از سفيان ابن ابي زهير مثل آن را نقل كرده است.38 ـ ابوحمه... از سفيان و از پيامبر ـ ص ـ مثل آن را روايت كرده است جز اينكه در حديث وي نامي از شام نيست.39 ـ ابومصعب... از ابي زهير به همين معني روايت كرده است.40 ـ ابوحمه... از عروه به همين معنا روايت كرده است.«در باب مسجدالنبي و منبر و قبر و آنچه كه درباره آن روايت شده است»41 ـ سلمه و عبداللّه بن ابي غسان... از رسول خدا ـ ص ـ روايت كرده اند:نماز در مسجد من از هزار نماز در مسجد ديگر جز در مسجدالحرام برتر است».3942 ـ ابوعلقمه مويني... از ابا سعيد خدري از پيامبر ـ ص ـ :«مسجد من همان مسجدي است كه بر تقوا بنيان نهاده شده است».40و4143 ـ ابن ابي عمر و سعيد... از يزيد پدر خارجه روايت مي كنند: «مسجدي كه از اولين روز بر پايه و اساس تقوا بنيان يافت، مسجد رسول اللّه ـ ص ـ بود».44 ـ زبير بن كار از خارجة بن زيد... از پيامبر ـ ص ـ مثل آن را روايت كرده است.45 ـ زبير از... ابي سعيد خدري نقل مي كند: «دو تن از انصار در تعيين مسجدي كه براساس تقوا بنا شده است، دچار اختلاف شدند. از رسول خدا ـ ص ـ پرسيدند آن حضرت فرمودند: «مَسْجِدي هذا» .4246 ـ زبير... از ابي بن كعب از پيامبر ـ ص ـ مثل آن را روايت كرده است.47 ـ ابن ابي عمر و سعيد... از راشد بن سعد روايت كرده است: پيامبر ـ ص ـ عبداللّه بن رواحه و يارانش را ديدند كه چوب درخت خرما و قطعه اي از ني دست آنها بود و آن را به مسجد مي ماليدند. عبداللّه بن رواحه گفت: «يا رسول اللّه چه مي شد ما مسجدمان را مثل مسجد شام43 مي ساختيم». در اين حال پيامبر ـ ص ـ آن چوب و ني را از دست آنها گرفته و به گوشه اي انداختند; آنگاه فرمودند: «تنها تخته و درخت! و سايباني خواهم چون سايبان موسي».48 ـ ابن عمر و سعيد از پدر هشام نقل كرده اند:«عمر بن خطاب اوّلين كسي بود كه در كف مسجد رسول خدا ـ ص ـ سنگريزه پهن كرد (تا گرد و خاك بلند نشود). گويند آن سنگريزه ها را از وادي مبارك; يعني وادي عقيق44 آورد.49 ـ محمد بن يحيي... از حسن بصري نقل كرده است:مسجد رسول خدا ـ ص ـ مِرْبَدي45 بود كه به دو غلام [يتيم] از انصار به نام سهل و سهيل متعلق بود. پس وقتي پيامبر ـ ص ـ آن زمين را ديد مورد پسندش قرار گرفت و با عموي آن دو كه در حمايت وي بودند در مورد خريد اين زمين صحبت كردند. عموي سهل و سهيل زمين را از آن دو خواست آنها پرسيدند به چه منظور و براي كه مي خواهي؟ وي ناچار شد آنها را از حقيقت مطلع ساخته و خواسته رسول خدا ـ ص ـ را نزد آنها عنوان كند آن دو گفتند پس ما آن زمين را به آن حضرت مي بخشيم. آن مربد به رسول خدا واگذار شد و حضرت مسجد خويش را در آن ساختند.حسن بصري گويد: در اين مسجد درخت نخلي ديدم كه رسول خدا ـ ص ـ به تنه آن از پشت تكيه داده و خطبه مي خواندند و آن را ترك نمي كردند، پس وقتي منبري براي آن حضرت ساخته شد و بر آن نشستند، از درخت مذكور ناله اي همانند ناله بچه شتر (كه از مادر خود جدا مي شود) برخاست. رسول خدا ـ ص ـ نزد درخت آمده و آن را دربرگرفت و لمس نمود تا اينكه آرامش يافت، حسن بصري مي افزايد: سبحان اللّه اين درخت در فراغ رسول خدا ناله سر مي دهد پس ما كه انسان هستيم در فراغ او چه خواهيم كرد!4650 ـ ابن ابي عمر و سعيد... از بشر بن عاصم نقل مي كنند:عمر بن خطاب تصميم گرفت مسجد پيامبر ـ ص ـ را توسعه دهد. عباس بن عبدالمطلب خانه اي در كنار مسجد داشت و عليرغم اصرار خليفه بر فروش خانه، عباس راضي نمي شد. عمر گفت هر كسي را كه مي خواهي بين خود و من قاضي و حكم قرار ده پس ابي بن كعب (قاري و قاضي مدينه) را حكم قرار داده و وي را از ماجرا آگاه ساختند. ابي بن كعب گفت: خداوند ـ عزّ وجل ـ به سليمان بن داوود وحي نمود كه بيت المقدس را بنا كن، زمين آن متعلق به مردي بود و سليمان آن را از وي خريد پس وقتي معامله آنها تمام شد صاحب زمين به سلميان گفت: اين زمين بهتر است يا آنچه كه به من [بابت] آن داده اي؟ (كنايه از اينكه من سود كرده ام يا تو) سليمان گفت: آنچه از تو گرفته ام بهتر است. مرد گفت: پس من اجازه نمي دهم و معامله را بر هم زد. سليمان براي بار دوّم آن را (با قيمت بيشتري) از وي خريد و همان سؤال تكرار شد و باز سليمان گفت اين زمين بهتر است. آن مرد مجدداً معامله را بر هم زد. براي بار سوّم همان قضيه تكرار شد سليمان به وي گفت: بر مقداري رضايت ده كه بيشتر از آن نخواهي (چه به سود تو باشد چه به زيان تو) وي نيز 12 هزار قنطار طلا معين كرد سلميان بر آن افزود و وي را گرامي داشت. گويد خداوند متعال بر سليمان وحي كرد كه اگر آنچه كه تو به صاحب زمين دادي متعلق به خودت مي باشد پس چنين كن كه كردي ولي اگر آنچه كه به وي دادي از روزي ما بوده كه به تو عطا كرده و مقرر كرده ايم، پس حقش را بده تا كاملاً راضي شود [كنايه از اينكه در خرج آنچه كه خداوند به تو داده و از خودت هيچ نداري امساك نكن] پس ابي بن كعب چنين حكم داد كه حق به نفع عباس است. عباس نيز گفت حال كه در اين مورد به نفع من رأي داده شد من نيز آن را براي مسلمين صدقه قرار مي دهم.4751 ـ ابي عمر وسعيد... ازرسول خداـ صـ نقل مي كنند:«خدا قبر مرا بت قرار ندهد. خداوند لعنت كند قومي را كه قبور پيامبرانشان را سجده گاه مي نمايند».4852 ـ سلمه... از رسول خدا ـ ص ـ روايت كرده است:«كسي كه به حج مشرف شود و قبر مرا پس از مرگم زيارت كند، همانند كسي است كه در حياتم زيارت كرده است».4953 ـ محمد بن يحيي... از ام سلمه همسر رسول خدا ـ ص ـ نقل كرده است آن حضرت فرمودند:«بين خانه و منبر من باغي است از باغهاي بهشت».50ابن ابي عمر در حديث او مي افزايد: «و پايه هاي منبر من در بهشت ثابت و استوار است».5154 ـ ابن ابي عمر و سعيد... از سهل بن سعد ساعدي نقل مي كند:«كسي آگاه تر از من (سهل) به منبر رسول خدا ـ ص ـ باقي نمانده است. اين منبر از درختي عظيم و بزرگ بود از زمين و بيشه زاري52 كه ديدم رسول خدا ـ ص ـ بر آن بالا مي رفتند. قبله را پشت خود قرار داده سپس خطبه مي خواندند; آنگاه خم شده و سپس از پشت به پايين آمده و به سوي قبله سجده (شكر) مي گذاشتند.55 ـ سعيد و ابن ابي عمر... از يكي از بزرگان انصار نقل مي كند پيامبر ـ ص ـ فرمودند:«منبر من بر راه و گذرگاهي از راههاي بهشت قرار دارد».53«در باب آنچه كه در فضل مسجد قبا54 و نماز خواندن در آن آمده است»56 ـ هارون بن موسي الغروي... از ابن عمر روايت كرده است كه:«با رسول خدا ـ ص ـ به سوي قبا خارج شديم، آن حضرت در آنجا به نماز مي ايستاد. انصار نزد ايشان آمده و بر او درود و سلام مي فرستادند. ابن عمر گويد: به بلال گفتم چگونه ديدي رسول خدا جواب سلام آنها را بدهد؟ بلال گفت: در حالي كه همواره مشغول نماز بود با اشاره دست به آنها جواب مي داد».55[كنايه از اينكه يك لحظه نيز فرصت را از دست نداده بخاطر ثواب زياد نماز در اين مسجد پي درپي نماز مي خوانده اند].57 ـ ابوعلقمة المديني... از خيف پدر سهل نقل مي كند كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود:«كسي كه در ميان خاندان و اهلش وضوي نيكويي ساخته و سپس به سوي مسجد قبا روان شود در حالي كه قصد ديگري جز اقامه نماز در اين مسجد نداشته باشد، نماز او به مثابه يك عمره است».5658 ـ ابن عمر العدني57 و سعيد... از ابن عمر نقل كرده اند:«ديدم رسول خدا ـ ص ـ پياده و سواره به سوي مسجد قبار مي آمدند58 عبداللّه بن دينار نيز گويد ديدم كه ابن عمر هر شنبه پياده يا سواره به مسجد قبا مي رفت».59«در باب آنچه كه در باره نماز پيامبر ـ ص ـ در مسجد بني معاويه60 آمده است»59 ـ محمد بن المقري... از ابي وقاص پدر سعد نقل كرده است:«وي به همراه رسول خدا ـ ص ـ بود كه به مسجد بني معاويه رسيدند. پيامبر ـ ص ـ داخل مسجد شده و دو ركعت نماز گزاردند، پس از مناجات با پروردگار به سوي اصحاب برگشته و فرمودند: از خداوند سه چيز خواستم دو مورد آن را به من عطا فرمود و سومين آن را منع نمود. از خداوند خواستم كه امت مرا به وسيله غرق شدن نابود نكند، اجابت فرمود. خواستم كه امت مرا به قحطي و بلا نابود نكند، اجابت فرمود. و اما خواستم كه ترس بين امت من قرار ندهد خداوند اجابت نفرمود».61«در باب حرم قرار دادن مدينه از سوي پيامبر ـ ص ـ و حدود حرم آن»60 ـ ابوحمه... نقل كرده است:«رسول خدا ـ ص ـ خارج شدند تا اينكه به (محله) سقيا در حره رسيده و فرمودند:«بار خدايا! ابراهيم بنده و رسول تو مكّه را حرم قرار داد، من نيز مدينه را حرم قرار مى دهم در آنچه كه مابين دو حره است; همانگونه كه ابراهيم مكه را ـ تا به آن حد ـ حرم قرار داد».6261 ـ ابوحمه... از رافع بن خديج نقل كرده است كه در مدينه در خطبه اي مي گفت:«رسول خدا ـ ص ـ مابين دو حره در مدينه را حرم قرار داده اند».6362 ـ ابومصعب... از انس مثل آن را روايت كرده است.6463 ـ احمد بن ابي بكر... گفته است: «مابين دو حره; يعني مدينه».6564 ـ ابوحمه... از ابي هريره نقل مي كند: به همراه رسول خدا خارج شديم تا به ميان قبيله بني حارثه رسيديم، حضرت فرمودند: «اي بني حارثه از حدود حرم خارج شديد سپس نگاه كرده و فرمودند نه اينطور نيست شما هنوز در آن هستيد».6665 ـ ابوحمه... از عبداللّه بن ابي قتاده روايت مي كند رسول خدا ـ ص ـ فرمودند:«براستي كه من مابين دوحره را حرم قرار دادم».67در باب تحريم شكار در مدينه و قطع درختان آن66 ـ محمد بن يحيي... از شرحبيل بن سعد، روايت مي كند:زيد بن ثابت بر مردمي در ديوار مدينه وارد شد كه دامهاي خود را بر آن مي گسترانيدند، بر سر آنها فرياد زد و گفت: «آيا نمي دانيد كه رسول خدا ـ ص ـ شكار در مدينه را حرام كرده است؟!».6867 ـ ابن ابي عمر... از عبدالكريم بن ابي المخارق روايت مي كند:«عمر بن خطاب به ناحيه اي در مدينه رفت. غلامي را ديد كه به كساني كه در باغي بودند متعلق به وي گفت: آيا كسي در آنجا آمده است تا هيزم و چوب بكند؟ غلام گفت: بلي.عمر به وي گفت: اگر كسي از آنها را ديدي (مشغول چنين كاري است) تيشه و ريسمان و طناب آنها را بگير. غلام گفت: آيا لباس آنها را هم بردارم؟ عمر گفت: حكم مي كنم كه حتي خوراكيها و غذاي آنها را برداري و بخوري».6968 ـ محمد بن منصور... از اسماعيل بن محمد نقل مي كند:«سعد [بن ابي وقاص] به طرف قصري كه در عقيق70 داشت رفت، غلامي را ديد كه درخت و شاخه قطع مي كند پس وسايل وي را برداشته و به منزل خود برد، به هنگام بازگشت صاحبان، اين غلام به نزد سعد بن ابي وقاص آمده و از او خواستند آنچه از غلام گرفته است را برگرداند. سعد نيز گفت: نه به خدا سوگند كه چيزي را كه رسول خدا ـ ص ـ آن را بخشيده بازنمي گردانم».69 ـ محمد بن عبدالله بن يزيد المقري... از عامر بن سعد روايت مي كند كه: «رسول خدا ـ ص ـ مابين دو حره را حرم قرار داد; يعني مدينه را كه نبايد درختان آن را قطع71 و يا حيواني را در آن صيد نمود».70 ـ ابوحمه... از زيد بن اسلم از رسول خدا ـ ص ـ مثل آن را روايت كرده است.71 ـ ابومصعب... از ابي هريره نقل مي كند:«اگر شتر يا سوسمار ماده اي را ديدم كه در مدينه مشغول چريدن است آن را نمي ترسانم; چراكه رسول خدا ـ ص ـ مي فرمود: ما بين دو حره را حرم قرار دادم».7272 ـ ابوحمه... از همو نقل مي كند:«اگر بز كوهي را ببينم كه مشغول چريدن و خوردن گياه در بين دو حره است، آن را نمي دانم». وي سپس گويد: «رسول خدا ـ ص ـ عمل كسي را كه درخت آن را قطع و يا لگدمال كند را حرام نموده است».73 ـ ابوحمه... از مردي نقل مي كند كه مي گفت:«زيد بن ثابت بر من وارد شد در حالي كه من در اسواف73 پرنده اي را دربند نموده بودم كه وي آن را از دست من گرفت و رها ساخت».7474 ـ ابوحمه... از زيد بن اسلم نقل مي كند رسول خدا ـ ص ـ فرمودند:«اگر كسي را يافتيد كه از كوه (محدوده حرم) چيزي (درختي) قطع مي كند وسايل آن را برداريد». وي سپس گفت: «رسول خدا مابين دو حره در مدينه را حرم قرار داده است».7575 ـ ابوحمه... از عبداللّه بن عمر نقل مي كند:«سعد بن ابي وقاص كسي را در عقيق ديد كه درختي از آنجا را مي بريد يا مي شكست، پس سعد بن ابي وقاص تيشه وي را گرفته و شكست. غلام يا بنده مذكور به نزد اربابان خود رفته و آنها را از اين مسأله با خبر ساخت. آنها همراه غلام به سوي سعد آمده و گفتند: اين غلام از ما است هرچه از وي گرفته اي بـازگـردان. سعد پاسخ داد: شنيدم رسول خدا ـ ص ـ مي فرمود: «هركسي را يافتيد كه درختي از درختان مدينه را قطع و يا از بين مي برد وسايل او را برداريد، پس چيزي را كه رسول خدا ـ ص ـ آن را بخشيده، باز نمي گردانم».7676 ـ ابوحمه... از ابوقره نقل مي كند:«از مالك شنيدم كه در حريم مدينه مي گفت: چيزي از شكار در بين آن (حرم) نبايد گرفته شود و درختان آن نيز نبايد قطع شود».7777 ـ ابوحمه... از عبدالكريم نقل مي كند:«عمر بن خطاب به غلام قدامة بن مظعون گفت: تو را بر اين هيزم شكنان مراقب قرار مي دهم پس اگر كسي از آنها را يافتي كه در بين حرم مدينه مشغول كندن درخت و هيزم است، تيشه و طناب و وسايل آنها مال تو. غلام گفت: و لباسشان نيز؟ عمر گفت اين ديگر زياده خواهي است».7878 ـ ابوحمه... از عبيدالله بن سالم نقل مي كند:«غلامي كه عمر بن خطاب مراقب هيزم شكنان قرار داده بود نامش ابوعبيداللّه است».و سپاس مخصوص خداوند و درود او بر محمد و آل او باد.پايان يافت در دهه آخر ربيع الأول سال 548 در شهر دمشق.1 ـ علي بن حسين بن هبة اللّه شافعي، معروف به حافظ ابن عساكر، محدث سرزمين شام و صاحب كتاب تاريخ دمشق است كه در سال 449 هـ . در دمشق متولد و در سال 571 هـ . در آن شهر وفات يافت (الأعلام، ج 5، ص 82)2 ـ حسين بن عبدالملك اصفهاني الخلال، اهل اصفهان در صفر سال 443 متولد و از احمد بن محمود ثقفي و ابراهيم بن منصور سبط بحرويه روايت مي كرده است. وي در 11 جمادي الأولي سال 532 هـ . وفات يافت (الذهبي، سير اعلام النبلاء، خطي، ج 12، ص 142)3 ـ ابراهيم بن منصور سلمي اصفهاني معروف به سبط بحرويه در سال 362 متولد شد. وي از ابن المقري روايت مي كرده و سعيد بن ابي الرجاء نيز از وي حديث نقل مي كرده است. وي در ربيع الاول سال 455 هـ . وفات يافت (الذهبي، سير اعلام النبلاء خطي، ج 11، ص 164)4 ـ محمد بن ابراهيم اصفهاني (ابن المقري) صاحب معجم و سفرنامه هاي زيادي است كه در سال 285 متولد و در شوال 381 وفات يافت. (الذهبي، همان كتاب، ج 10، ص 493)5 ـ حره يا الابه، زميني است داراي سنگ هاي سياه و سوزان كه مدينه را احاطه كرده است. (ابن اثير، جامع الاصول، ج 9، ص 309)6 ـ سقيا نام مسجد و چاه و روستايي است در حره غربي مدينه منوره كه پيامبر ـ ص ـ به هنگام جنگ احد در كنار چاه هاي اين محله استراحت كرده و از آب آن وضو ساخته اند. در مكاني كه آن حضرت نماز گزاردند، مسجدي ساختند كه به مسجد سقيا معروف شد اكنون مسجدي بنام سقيا در همان مكان; يعني در داخل محوطه ترمينال مدينه در كنار ميدان عنبريه قرار دارد كه بعضي گويند همان مسجد و مكاني است كه پيامبر ـ ص ـ نمازگزارده و بعضي گويند مسجد سقيا خراب شده و اين مسسجد بعدها ساخته شده است و در مكان اصلي نماز پيامبر ـ ص ـ نمي باشد. «مترجم»7 ـ خُمْ، محلي است بين مكه و مدينه كه چشمه هايي در آنجاست و آبها بدانها مي ريزد (النهايه، معجم البلدان) [كنايه از اين كه همانطوري كه آبها در اين مكان فرو مي رود بيماريهاي مدينه نيز به همين گونه به اين مكان فرو رفته و محو شود «مترجم»].8 ـ هيثمي در مجمع الزوائد، ج 3، ص 304 گويد كه اين حديث را احمد روايت كرده و رجال او نيز موثق مي باشند.9 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 326، بنگريد به صحيح مسلم: كتاب حج، باب فضل المدينه و ترمذي في الدعوات.10 ـ جامع الاصول، ج 9، ص 320، بنگريد صحيح بخاري در «البيوع»، باب بركة صاع النبي ص ـ و مده و صحيح مسلم در حج باب فضل المدينه.11 ـ الجُحفه (به ضم جيم و سكون حا) دهكده اي بزرگ است در راه مدينه و مكه، معجم البلدان ياقوت حموي، ج 3، ص 62 اين قريه نسبتاً توسعه يافته و يكي از مكانهاي ميقات حج مي باشد.حجاجي كه ابتدا به مكه مي روند در اين مكان محرم خواهند شد. وج تسميه آن به جحفه اين است كه سيل اين دهكده را ويران نمود، از اين رو گفتند: «جف السيل»، سيل به آن اجحاف نمود و از آن هنگام به جحفه معروف شد. «مترجم»12 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 323. بنگريد بخاري، فضائل مدينه، صحيح مسلم، الحج باب الترغيب في سكني المدينه و الصبر علي لاوائها همچنين بنگريد به شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 337 «مترجم».13 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 337، بنگريد بخاري: المغازي، باب احد جبل يحبنا و نحبه و صحيح مسلم در حج باب: احد... و ترمذي در المناقب.14 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 337، بنگريد صحيح بخاري در الجهاد، المغازي و الدعوات و صحيح مسلم در حج باب احد جبل... و ترمذي در المناقب.15 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 338، در اين منبع آمده است كه الموطأ آن را نقل كرده و محقق جامع الاصول گويد: امام مالك در الموطأ در جامع باب جامع ما جاء في امر المدينه از حديث هشام بن عروه و از عروه نقل كرده است كه اين حديث نزد جميع راويان مالك مرسل است و من مي گويم نزد غير راويان مالك اين حديث موصول است همانگونه كه در حديث قبل آن آمده و حديثي است صحيح.16 ـ هيثمي در مجمع الزوائد، ج 4، ص 13 گويد كه آن را به اختصار در صحيح گفته ام و طبراني آن را در اوسط به روايت كثير بن زيد آورده است و احمد و غير آن وي را ثقه دانسته اند كه در آن بحث است.17 ـ مروان بن حكم بن ابي العاص بن... از بني اميه; وي همانند پدرش حَكَم مدتي در مدينه با تظاهر به اسلام نزد پيامبر ـ ص ـ بود ليكن براي مشركين ومنافقين مدينه جاسوسي مي كرد; بطوري كه پيامبر ـ ص ـ ناچار شد او را به همراه پدرش تبعيد نمايد( ابن سعد، طبقات، ج 5، ص 24) آن دو همواره در دوران خليفه اوّل و دوم در تبعيد بودند و در دوران عثمان بازگردانده شدند. حتي مروان مشاور خليفه شد. وي سرانجام قدرت خود را بدست گرفت و سلسله بني مروان از بني اميه را پايه گذار شد. «مترجم».18 ـ رافع بن خديج بن رافع بن عدي بن يزيد بن الأوس الأنصاري الحارثي، ابوعبداللّه، و ابوخديج در زمان عثمان وفات يافت. (الاصابه، ابن حجر، ج 1، ص 495)19 ـ هيثمي، مجمع الزوائد، ج 3، ص 298 اين حديث را با عباراتي مشابه و نزديك از رافع بن خديج نقل كرده است و گويد طبراني آن را به نقل از محمد بن عبدالرحمان بن داود كه بر ضعف وي اجماع شده، ذكر كرده است.20 ـ هيثمي، مجمع الزوائد، ج 3، ص 309 دو حديث با عباراتي مشابه، روايت كرده است. وي گويد: بعضي از اين احاديث را در صحيح گفته ام و احمد نيز آن را روايت كرده و رجال او نيز رجال صحيح هستند. برهان نوري در كنزالعمال، ج 12، ص 247 نيز آورده و گويد: امام احمد و ابويعلي و طبراني و حاكم آن را روايت كرده اند. همچنين بنگريد به شيخ صدوق من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 337 ـ شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 12 «مترجم».21 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 327، بنا به روايت بخاري و مسلم در فضايل مدينه و درحج، طوسي، همان كتاب، ج 6، ص 12 «مترجم».22 ـ همچنين بنگريد بخاري، حديث 1876; مسلم حديث 147; ابن ماجه حديث 3111 «مترجم».23 ـ يكي از اسامي مدينه اكالة البلدان است «مترجم». در جامع الأصول، ج 9، ص 320 آمده است: خداوند اراده كرده است كه اسلام را بوسيله ساكنين مدينه كه انصار مي باشند ياري دهد و بدست ايشان سرزمينهايي فتح و غنيمتهايي بدست آيد كه آن را مورد بهره برادري قرار دهند. از پيامبر ـ ص ـ نقل شده است كه اولين كساني كه از امت من روز قيامت مورد شفاعت من قرار مي گيرند اهل مدينه هستند (هيثمي، همــان كـتاب، ج 10، ص 53). «مترجم»24 ـ در جامع الأصول، ج 9، ص 320 آمده است: يثرب نام شهري است كه پيامبر ـ ص ـ به آن وارد شده پس حضرت نام آن را به طيّبه و طابه (صيغه مبالغه) تغيير دادند، براي مدينه حدود 70 نام ذكر كرده اند كه سمهودي و ابن شبه و ديگران آن را ذكر كرده اند. «مترجم»25 ـ هيثمي در مجمع الزوائد، ج 3، ص 300 گويد: احمد و ابويعلي آن را روايت كرده و راويان آنها نيز ثقه هستند.26 ـ در جامع الأصول، ج 9، ص 319: تنفي جنشها.27 ـ أحمد بن محمد، معروف به ابن ابي بزة المقري، ج 1، ص 254.28 ـ امام مسلم در حج «باب من اراد اهل المدينه بسوء اذابه اللّه»، بنگريد: جامع الاصول، ج 9، ص 325 و هيثمي در مجمع الزوائد، ج 3، ص 309 گويد: احمد آن را نقل كرد. و رجال او صحيح است. همچنين بنگريد به ابن نجّار، اخبار مدينة الرّسول، ص 31 «مترجم».29 ـ در صحيح مسلم در كتاب حج، باب ترغيب في سكني المدينه و الصبر لاوائها، ترمذي در مناقب، هيثمي در، ج 3، ص 300 گويد: طبراني آن را در الكبير آورده و رجال او نيز ثقه هستند، همچنين بنگريد: ابن نجار، اخبار مدينة الرسول، ص 32 «مترجم».30 ـ همانجا، همچنين بنگريد: ابن نجار، همان كتاب، ص 31. (مترجم)31 ـ مسلم در حج باب «فضل مدينه» ـ از علي ع ـ نقل شده است كه مكه حرم خداست و مدينه حرم رسول او و كوفه حرم من است. هيچ جبار و ستمگري اراده سوء به آن نمي كند جز آنكه خداوند وي را درهم مي شكند».شيخ طوسي، تهذيب الأحكام، ج 6، ص 12. «مترجم»32 ـ بنگريد: پاورقي احاديث 28 ـ 25.33 ـ كنزالعمال، (متقي الهندي)، ج 12، ص 235 به روايت ابن حبان از جابر.34 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 315 ـ احاديث زيادي در مورد زندگي و سكونت در مدينه و مردن در اين شهر، از پيامبر ـ ص ـ نقل شده است: از جمله اينكه كسي كه در مدينه بميرد خداوند او را روز قيامت ايمن مبعوث مي گرداند. كليني، فروع كافي، ج 4، ص 558 ـ شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 13. همچنين از پيامبر ـ ص ـ نقل شده است: كسي كه قدرت آن را داشته باشد تا در مدينه ساكن شده و در آنجا بميرد پس چنين كند كه من براي كسي كه در آن شهر بميرد در روز قيامت شفيع او خواهم بود (شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 338 ـ شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 5 ـ ترمذي، حديث 3917 ـ ابن ماجه حديث 3112 ـ ابن حجر هيثمي، تحفة الزوار الي قبر النبي المختار، ص 14. «مترجم»35 ـ جامع الاصول، ج 9، ص 315.36 ـ همانجا.37 ـ مجمع الزوائد، ج 3، ص 306 ـ ابن نجار، همان كتاب، ص 31. «مترجم»38 ـ جامع الأصول، ج 9، ص 318.39 ـ بخاري، ج 3، ص 57 در تطوع «باب مسجد بيت المقدس» ـ مسلم، شماره 827 در حج ـ ترمذي حديث 326 در صلوة ـ همچنين بنگريد: كليني، فروع كافي، ج 4، ص 555 ـ طوسي، همان كتاب، ج 6، ص 15. «مترجم»40 ـ مسلم، حديث 1398 در باب حج ـ ترمذي حديث 3098 در تفسير، نسائي، ج 2، ص 36 در مساجد ذكرالمسجد الذي اسّس علي التقوي.41 ـ اشاره است به آيه كريمه «لمسجد اسّس علي التقوي من اول يوم اَحَق أَن تقوم فيه، فيه رجال يحبون ان يتطهَّروا واللّه يحب المطّهِرّين (توبه: 108) اكثر مفسرين و مورخين شأن نزول اين آيه را مسجد قبا دانسته اند كه اولين مسجدي است كه بدست پيامبر ـ ص ـ و يارانشان ساخته شده است; زيرا پيامبر ـ ص ـ هنگام هجرت به مدينه در ابتدا وارد قبا شده و در چهار روزي كه در آنجا متوقف شدند اولين مسجد را بدست خويش بنا نهادند. «مترجم»42 ـ جامع الاصول، ج 9، ص 330.43 ـ در آن زمان چون هنوز شام بدست مسلمين فتح نشده بود، مسجدي نيز طبعاً در آن سرزمين وجود نداشته است كه بخواهند از بناي آن تقليد كنند، احتمالاً منطور معبد بوده كه كاتبين اشتباهاً مسجد نوشته اند. «مترجم»44 ـ عقيق، اين وادي، بر سه بخش «صغير»، «كبير» و «اصغر» تقسيم مى شده است. قسمت كبير آن در دست علي ع ـ بوده و جمعاً 23 چاه بوسيله ايشان در اين منطقه حفر شده و امروزه مكان شجره بخاطر چاه هايي كه متعلق به علي ع ـ بوده به ابيار علي معروف است. از پيامبر ـ ص ـ احاديث زيادي در فضل وادي عقيق روايت شده است. آن حضرت اين وادي را وادي مبارك خوانده اند (ابن شبه، اخبار مدينه، ج 1، ص 148) از آن حضرت نقل شده است كه جبرئيل بر ايشان نازل شد و از جانب خداوند فرمود: در اين وادي مبارك نمازگزار (محمد بن سليمان، جمع الفوائد من جامع الأصول و مجمع الزوائد، ج 1، ص 566). «مترجم»45 ـ مِربَدْ مكاني است براي نگهداري گوسفند و شتر و يا مكاني است براي خشكانيدن خرما. «مترجم»46 ـ سمهودي، وفاءالوفا، ج 3 ـ 4، صص 324، 388 به بعد.47 ـ پيشين، ج 2، ص 483; 484.48 ـ اصل اين حديث كه به نقل از عايشه و ابوهريره است و در معدود منابع اهل سنت ديده مي شود، چنين است: «لعن الله اليهود و النّصاري اتخذوا قبور انبيائهم مساجد = خداوند يهود و نصاري را كه قبور پيامبرانشان را سجده گاه خويش قرار دادند لعنت كند.» اين حديث كه سلسله راويان آن معين نيستند، صرفاً از ابوهريره و بعضاً از عايشه نقل شده است. همانگونه كه مي دانيم بسياري از احاديث ابوهريره با پول و امكانات معاويه و بني اميه ساخته شده و در آن هيچ شكي نيست و كتابهايي نيز در اين باره نوشته شده است از جمله «ابوهريره، تأليف سيد عبدالحسين شرف الدين» اصحاب ابن تيميه; يعني محمد بن عبدالوهاب و پيروان او با استناد به چنين حديثي عمل خويش را در تخريب مساجدي كه قبري از بزرگان و صحابه در آن است و يا تخريب گنبد و بارگاهي كه بر قبور مدينه و مكه بنا شده است را توجيه مى نمايند. طبق اين حديثِ ساختگي بايد كليّه مساجد و يا گنبدهايي كه بر قبور ساخته شده را تخريب نمود و بنابر فتواي وهابيت، اگر قبري در داخل مسجد وجود دارد نبايد در آنجا نماز خواند و بايد آن قبر را از آن مكان نبش و جسد موجود را به قبرستان عمومي منتقل نمود. بنابر فتاواي ابن تيميه و عبدالوهاب اقامه نماز در كنار قبور و يا در اينگونه مساجد حرام است (ر ـ ك به فتاوي الإسلاميه، سعيد عبدالعظيم، ص 64، 65) حكام آل سعود در ابتداي به قدرت رسيدن در شبه جزيره با استفاده از اين فتاوي بسياري از مساجد و آثار تاريخي و يا مقابر و گنبدها را بويژه در بقيع و قبرستان ابوطالب منهدم و تخريب ساختند و حتي ملك عبدالعزيز نيز جسارت را تا جايي رسانيد كه مصمم شد قبر پيامبر ـ ص ـ را پس از تخريب گنبد و بارگاه آن، از مسجدالنّبي خارج سازد، ليكن از ترس اعتراضات مسلمانان جهان از چنين اقدامي منصرف شد. اصحاب ابن عبدالوهاب براي توجيه اين حديث (عدم جواز نماز در كنار مقابر از جمله قبر رسول خدا ـ ص ـ ، به ناچار اظهار داشتند كه مقبره رسول خدا ـ ص ـ در مسجد نيست و در خانه عايشه است و خانه عايشه جزو مسجدالنبي نمي باشد و در توسعه هاي بعدي در مسجد داخل شده است لذا از شمول اين حديث مستثني است و در حقيقت مي گويند: پيامبر ـ ص ـ در مسجد مدفون نيست لذا اگر چنين باشد بنابر فتواي ابن تيميه يا بايد مسجدالنبي را تخريب كرد و يا نعوذبالله قبر آن حضرت را از آن مكان خارج ساخت كه بحمدالله از ترس افكار عمومي مسلمين، تاكنون به خود جرأت دست زدن به چنين جسارتي را نداده اند. «مترجم»49 ـ مجمع الزوائد، ج 4، ص 2، وفاءالوفاء ج 4، ص 134; در صحت اين روايت عده اي ترديد كرده اند.50 ـ جامع الاصول، ج 9، ص 329 ـ 330.51 ـ پيشين، همانجا.52 ـ اين مكان در 9 مايلي مدينه قرار دارد.53 ـ مجمع الزوائد، ج 4، ص 9 به نقل از احمد و طبراني.54 ـ قبا در اصل نام چاه و محل سكونت قبيله بني عمرو بن عوف انصاري بوده است. بعضي آن را قبوه خوانده اند (معجم البلدان، ج 4، ص 301). «مترجم»55 ـ وفاء الوفا، ج 3، ص 803.56 ـ ابن ماجه، اقامة الصلاة، باب «ماجاء في الصلاة في المسجد قبا» حديث 1412.57 ـ محمد بن يحيي بن ابي عمر العدني از اهالي مكّه است. (الانساب، ج 8، ص 408)58 ـ بخاري، ج 3، ص 56 ـ مسلم، حديث 1399 ـ الموطأ، ج 1، ص 167 ـ نسائي، ج 2، ص 37. ابوداود حديث 2040.59 ـ همانجا.60 ـ مسجد بني معاويه، همان مسجد الاجابه كنوني است كه اكنون در خيابان ملك فيصل (شارع ستين سابق) كمي بالاتر از مستشفي الولادة و الاطفال و در سمت راست خيابان واقع است. بعضي گويند: پيامبر ـ ص ـ در اين مكان با نصاراي نجران مباهله نمود و لذا به مسجد مباهله معروف شد و بعضي نيز بخاطر دعاي رسول اللّه در اين مكان كه سريعاً به اجابت رسيد نام مسجد را الاجابه گذاشته اند. (مترجم)61 ـ مسلم، حديث 2890; در «فتن و اشراط الساعه باب هلاك هذه الأمة بعضهم ببعض».62 ـ بنگريد: حديث شماره 1، از اميرالمؤمنين علي ع ـ نقل شده است كه مكه حرم خداست و مدينه حرم رسول خدا ـ ص ـ و كوفه حرم من است هيچ ستمگري نسبت به آن ستمي نمي كند جز آنكه خداوند، او را درهم مي شكند (كليني، فروع كافي، ج 4، ص 563 ـ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 12). «مترجم»63 ـ مسلم، حديث 1361، «الحج، باب فضل المدينه».64 ـ بنگريد: به حديث شماره نهم65 ـ بخاري، ج 4، ص 77 ـ مسلم، حديث 1372 ـ الموطأ، ج 2، ص 889 ـ ترمذي، حديث 3917 از امام صادق ـ ع ـ نقل شده است; رسول خدا ـ ص ـ فرمودند: «مكّه حرم خداست كه ابراهيم آن را حرم قرار داد و مدينه حرم من است كه مابين دو حره را حرم قرار دادم كه درخت آن را نبايد قطع كرد. (كليني، فروع كافي، ج 4، ص 564) «مترجم».66 ـ وفاء الوفا، ج 1، ص 104.67 ـ مجمع الزوائد، ج 3، ص 304; هيثمي گويد: احمد آن را روايت كرده و راويانش ثقه هستند.68 ـ مجمع الزوائد، همانجا ـ شيخ طوسي در تهذيب الأحكام احاديثي دال بر حرام بودن شكار در مدينه گزارش كرده است. بنگريد: ج 6، ص 13 ـ همچنين شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 336 ـ «مترجم»69 ـ وفاء الوفا، ج 1، ص 108.70 ـ معجم البلدان، ج 6، ص 199.71 ـ بنگريد: حديث شماره يازدهم; همچنين كليني، همان، ج 4، ص 563 ـ صدوق، همان، ج 2، ص 336 ـ طوسي، همان، ج 6، ص 13. «مترجم»72 ـ بخاري، ج 4، ص 77 ـ مسلم، حديث 1371; الموطأ، ج 2، ص 889 ـ ترمذي 3917.73 ـ نام حرم مدينه است كه گويند مكاني است در ناحيه بقيع و مكان صدقه زيد بن ثابت انصاري است (معجم البلدان، ج 1، ص 248).74 ـ مالك، الموطا، ج 2، ص 890 ـ امام احمد و طبراني نيز آن را روايت كرده اند.75 ـ مجمع الزوائد، ج 3، ص 303.76 ـ بنگريد: حديث شماره 67.77 ـ شيخ صدوق، همان كتاب، ج 2، ص 336 ـ طوسي، همان كتاب، ج 6، ص 13. (مترجم)78 ـ وفاءالوفا، ج 1، ص 208.