سفرنامه كشميري (1154 ـ 1155 هـ. ق.) - خاطرات از حج بین سال های 1000 تا 1200 هـ . ش. نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات از حج بین سال های 1000 تا 1200 هـ . ش. - نسخه متنی

رسول جعفریان، یوسف ناگوا چانگ، محمد آصف فکرت؛ ترجمه: رضا مراد زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سفرنامه كشميري (1154 ـ 1155 هـ. ق.)

تأليف : محمد آصف فكرت

عبدالكريم پسر خواجه عاقبت محمود، پسر خواجه محمد بلاقي، پسر خواجه محمدرضا كشميري همزمان با لشكركشي نادرشاه افشار به هندوستان، در شاه جهان آباد (دهلي) ساكن بود و از روزگاري دراز آرزوي حج بيت الله و زيارت مقابر اكابر دين در دل داشت. ميرزا علي اكبر خراساني داروغه دفترخانه كه در واقع كارهاي وزارت نيز بر عهده او بود، عبدالكريم را به حضور نادرشاه رسانيد و شاه وعده داد كه او را به حج بفرستد و به قول خودش «به وعده رخصت حج و زيارت در مسلك متصديان حضور متسلك گردانيد».

خواجه عبدالكريم در بازگشت از دهلي تا قزوين در ركاب نادرشاه بود و در قزوين از حضور نادرشاه براي اداي سفر حج مرخص شد كه اين برگها چكيده اي از گزارش سفر حج اوست.

در بازگشت از سفر حج، دوستانش ـ در هند ـ از او خواستند تا «اندكي از سوانح و سرگذشت اين سياحت سراسر عبادت را» بنگارد و عبدالكريم كتابي در چهار «باب» و يك «مقدمه» نگاشت و آن را «بيان واقع»1ناميد.

دو باب اوّل كتاب، در احوال روزگار نادرشاه، باب چهارم در احوال محمّد شاه مغول و خاتمه در لطايف و غرايب است.

باب سوم (ص 125 ـ 158) گزارش رخدادهايي است كه نويسنده در اطراف عراق عرب، شامات و حجاز مشاهده كرده و در واقع سفرنامه حج او است.

نگارش حاضر تحرير مجدد و خلاصه اي است از باب سوم «بيان واقع» و نكته هايي از ديگر ابواب كتاب ـ كه به همين موضوع مربوط است ـ و اين تحرير مجدّد تنها براي تقديم بياني ساده و آسانتر صورت گرفته و هرگاه به عبارات و جملات روان، ساده و جالبي از متن كتاب خواجه عبدالكريم كشميري برخورده ايم، براي استفاده بيشتر اصل آن را در داخل گيومه آورده ايم. گفتني است كه طبق برخي از مطالب كتاب، ظاهراً تحرير بخشي از اصل اين كتاب، از شخصي به نام محمد بخشِ آشوب است (مثلاً ص 194).

در آغاز اين گزارش تيّمناً «صفت مشهد مقدس» را از باب دوم (ص 97 تا 101) برگزيده ايم و سپس سفرنامه حج و زيارات را كه از ص 111 تا 158 به صورت مسلسل آمده است آورده ايم.

صفت مشهد مقدس

شهر پناه2 مشهد خالي از غرابتي نيست; زيرا ديوارهايش را خلاف ديگر قلعه ها مارپيچ و مثلث ساخته اند. از اين رو اگر دشمن متوجه يك برج شود، نگهبانان برج هاي ديگر مي توانند به آن برج كمك كنند.

مرقد منوّر و روضه مقدس حضرت امام الجنّ و الانس، امام علي بن موسي الرضا ـ رضي اللّه تعالي عنه ـ در وسط شهر است و گنبد مبارك، نهايت عالي و ارفع و ازين ومزين و عمارات مساجد و ساير اماكن و كارخانجات در كمال وسعت و تكلف.

به هر دو جانب دروازه هاي عظيم مرتب كرده و بازار سمت غربي را كه دولت خانه پادشاهي به آن سمت است، خيابان بالا (بالا خيابان) و راسته بازاري كه جانب مشرق است «خيابان پايين» (پايين خيابان) مي نامند... نهر آبي كه از ميان خيابان; يعني بازار كلان (بازار بزرگ) جاري است، در وسط صحن روضه مقدسه مي گذرد.

بالاي مرقد منوّر آن سرور عالي قدر دين پرور، (سه ضريح گذاشته اند).

ضريح بزرگ از فولاد جوهردار است، ضريح دوم كه در اندرون آن است از طلاي بي غش و ضريح سوم را كه قبر مبارك در آن است، از صندل ساخته اند.

خواب ديدن مؤلف

زهي قرابت (كذا) خوابي كه به زبيداري است.

پيش از ورود به مشهد مقدس، شبي حضرت امام(عليه السلام) را در خواب ديدم كه در جايي بيرون دروازه گنبد منوّر نشسته اند. ردايي سياه پوشيده و مردم بسياري در پيرامون ايشان برخي نشسته و برخي ايستاده اند.اين گنه كار را كه از دور آداب تعظيم به جا آورد، به حضور پرنور فراخوانده دستور نشستن فرمودند بعد از آن خوان طعامي ـ كه در ميان آن انواع اطعمه نيم خورده بود ـ طلب داشتند و به زبان فارسي فرمودند: طعام بخور و غم مخور كه عنقريب به مطلب خواهي رسيد.

در آن روزها مهمترين مقصد من تشرف به زيارت انبياي عظام و ائمه و اولياي كرام و زيارت جناب سيدالامام حبيب رب العالمين شفيع المذ نبين سلطان المرسلين و خاتم النبيين ـ صلي اللّه تعالي عليه و علي آله و اصحابه اجمعين ـ بود و اين مطلب سخت بعيد مي نمود.

صبح كه از مردم مشهد مقدس، وضع و صورت روضه و مسجد را پرسيدم معلوم شد به همان صورتي است كه در خواب ديده بودم. «عجب وجد و رقّتي بر من غالب شد».

از ميرزا محمد نعيم مشهدي، كه ريش سفيد (بزرگ و متكفل) من بود، اجازه خواستم و با فراشباشي سه روز پيشتر از لشكر به مشهد آمدم. همه اماكن را به همان صورتي ديدم كه در خواب ديده بودم. حالت وجد و سرور من صد چندان شد. در مدت چهل و دو روز اقامت در آنجا، به بهانه ها از دفتر خانه گريخته به روضه منوّره رفته «تلاوت قرآن مجيد به شوقي و ذوقي مي كردم كه هرگز نكرده بودم».

حكايت مقبره نادرشاه

مقبره اي كه نادرشاه براي خود ساخته بود در سمت خيابان بالا (بالا خيابان) است. پس از اتمام عمارات آن، ظريفي بر ديوار مقبره اين بيت (صائب) را نوشته بود:

در هيچ پرده نيست نباشد نواي تو عالم پر است از تو و خالي است جاي تو هرچند مردم به مجرد خواندن خنده كرده بودند، ليكن بعد از دريافت قباحت اينكه مبادا به گوش شاه رسد و باعث قتل جمع كثيري گردد، به تعجيل حك نمودند.3

ديگر اينكه شهر طوس به فاصله چهار فرسخ از مشهد مقدس خراب و ويران است. ظاهراً باعث ويراني طوس، معموري و بناي مشهد مقدس خواهد بود. آب نهري كه از ميان خيابان و روضه مقدسه مي گذرد، بيرون شهر صاف و در كمال عذوبت است و پس از جاري شدن در شهر، گِل آلود مي گردد چنان كه شاعري در مقام مدح گفته:




  • چون نگردد تيره در صحن حريمش آب جو
    نامه اعمال مردم شسته مي گردد در ا و



  • نامه اعمال مردم شسته مي گردد در ا و
    نامه اعمال مردم شسته مي گردد در ا و



حركت از قزوين به همراهي حكيم باشي

از وقايع ايام اقامت در قزوين، رخصت يافتن نواب معتمدالملك سيد علوي خان حكيم باشي است. چون نادرشاه پيش از تصرف هندوستان به امراض مراق، استسقا، طغيان سودا و خفقان گرفتار بود، و شنيده بود كه «طبيبي از اطبّاي طريقه يونان همانند علوي خان در ايران و هندوستان نيست، بنابر آن، نواب علوي خان را از شاه جهان آباد (دهلي) به اعزاز و اكرام تمام، همراه برداشت و قول داد كه پس از آن كه شفا يابد، او را به حج بيت الله بفرستد.

بنده عاصي (خواجه عبدالكريم) هم به وساطت حكيم باشي ترك ملازمت نموده، به رفاقت ايشان متوجه حجاز گرديد.

16 ربيع الاول (1154 ق / 1741 م) از قزوين كوچ نموده پس از طي هفت منزل وارد همدان شديم. چون نادر شاه به حاكمان و كارداران سر راه در باب مراعات حكيم باشي فرمان نوشته بود، قطع مراحل به رفاه تمام گذشت.

همدان

نواحي بيرون همدان جاي تفريح و تماشاست; به ويژه پيرامون كوه الوند، كه چون كوهستان كشمير نيازي به تعريف ندارد.

ديگر اينكه آرامگاه بسياري از فرزندان و نوادگان حضرت مير سيّد علي همداني در كنار شهر پيوسته به آبادي و «گنبد علويان» است.

سطح اندرون گنبد همچون مسجد هموار است و در زير آن ته خانه (زيرزمين) وسيعي ساخته اند كه مدفن ايشان و بسياري از سادات است و مي گفتند كه قبر زيدبن حسن(رض) نيز در آنجا است. راه ته خانه را به گونه اي ساخته اند كه اگر سه چار تخته بنهند و مانند سراسر سطح خانه، آن را گچ و آهك فرش كنند، كسي به وجود آن ته خانه پي نخواهد برد.

خانه هاي دودمان حضرت مير سيّد علي همداني پيرامون آن گنبد است. نگارنده كه تنگدستي آنان را ديد، گفت كه اگر به كشمير بروند، كشميريان آنان را به گرمي خواهند پذيرفت. گفتند: پيش از اين چند كس از خويشان ما رفتند، اما خدام خانقاه مير بزرگوار، آنان را دروغگوي خوانده، از شهر بيرون كردند.

مقبره شيخ الرئيس ابوعلي سينا نيز در شهر است; خراب و ويران و مقبره يهودا پسر يعقوب(عليه السلام) نيز اندرون شهر است و عمارت هاي عالي دارد.

از همدان كوچيده، به راه توي سركان و كرمان شاهان روانه بغداد شديم.

صفت كوه بيستون

روز پنجم در كاروان سرايي، در پايين كوه بيستون فرود آمديم و به تماشاي سحركاري هاي فرهاد شوريده سر پرداختيم.4

به راستي جاي تعجب است كه كوهي به آن عظمت را بريده، نشيمن هاي وسيع، طاق بندي، حوض و پيكره خسرو و شيرين را به گونه شگفت انگيزي كشيده و تراشيده است.

بيست و پنجم همان ماه وارد كرمان شاهان ـ كه ساكنانش بيشتر كُرد زنگنه اند ـ شديم. فرهاد شيدا در آنجا هم، به فاصله نيم فرسخي شهر، طاقي چون محراب ـ كه دو فيل با عماري در ميان آن توانند ايستاد ـ «از كوهي كه يك لُخت سنگ خاره است، بريده» در وسط محراب، از همان سنگ پيكره خسرو را سوار بر اسب، بزرگتر از معمول تراشيده و در اطراف و جوانب و سقف محراب اشكال وحوش و طيور را كنده است. اينجا را «طاق بستان» گويند و ازآن تا مدائن ـ پايتخت انوشيروان و خسرو ـ هفت منزل است. «بعد از تفنّن و تماشاي آن» از كرمان شاهان كوچ نموده، از راه چشمه علي، چشمه قنبر و كوه الله اكبر به قصبه گيلانك كه نهايت حد مملكت ايران است، رسيديم. گيلانك بر دامن كوه الله اكبر است كه كوهي است در نهايت عظمت و ارتفاع. از گيلانك به سوي بغداد هوا بسيار گرم و زمين همواره است و برف است و به سوي ايران سردسير و كوهستان و پرسنگلاخ، به دستور نادرشاه در آنجا دژي استوار براي نشيمن مرزبانان ساخته اند.

از گيلانك تا بغداد چهار منزل است، چنانكه قصبه بهروز و بلاد رود و غيره، كه منزلهاي طولاني است از توابع بغدادند. حكام جانبين، بياباني را سنّور (منطقه خالي ميان دو مرز) قرار داده اند كه در ميان آن نهر آبي جاري است، كه اگر احياناً راهزنان مسافري را در اين سوي آب تاراج كنند، به مرزبان عجم شكايت برند و اگر آن سوي نهر اتفاق افتد، حاكم روم چاره كند. باري پس از طيّ منازل وارد دارالسلام بغداد شديم.

چون شاه ايران در رعايت حكيم باشي نواب سيد علوي خان، به احمد پاشا ـ حاكم بغداد ـ به تأكيد نوشته بود، تني چند از بزرگان را به استقبال فرستاده، مهماندار و خدمتكار تعيين كرده و در جلب رضاي حكيم باشي بسيار كوشيد.

بغداد

«بغداد شهري است در غايت وسعت و معموري»، شطّ العرب (دجله)5 در ميانه بغداد قديم و جديد روان است، شهر كهنه كه حصار ندارد بر جانب غربي دريا و بغداد نو بر جانب شرقي. و همه آبادي آن در اندرون قلعه است. با آن همه آبادي، ميدان هاي وسيعي در قلعه خالي از عمارت است; زيرا از رودخانه دور است.

ديوار قلعه به بلنداي ديگر قلعه هاست، «ليكن طرفه تدبيري به كار برده اند كه به هيچ وجه از گلوله توپ آسيبي به ديوار قلعه نمي رسد». اگر به قدر سر مويي توپ را جانب بالا قائم نمايند، گلوله از فراز قلعه مي گذرد و اگر به سوي پايين نشانه گيرند گلوله بر زمين مي خورد.

قبله مردمان بغداد، مانند قبله هند جانب غروب آفتاب است، اما اندكي مايل به چپ.

و قصر كسري كه شب ميلاد حضرت خاتم المرسلين و اشرف النبيين صلوات الله و سلامه (عليه و آله) شكسته و فرو ريخته بود، از بغداد به فاصله شش فرسخ و هنوز برجاست. از اين طاق شكسته تا كنار دجله سيصد و پنجاه و پنج قدم است.




  • جزاي حسن عمل بين كه روزگار هنوز
    خراب مي نكند بارگاه كسري را روضه كاظمين



  • خراب مي نكند بارگاه كسري را روضه كاظمين
    خراب مي نكند بارگاه كسري را روضه كاظمين



مقبره معدن البركات اميرالمؤمنين6حضرت امام موسي كاظم و اميرالمتّقين7امام محمدتقي(رض) كه در آن ديار ايشان را كاظمين گويند، سمت غربي شطّ است.

روضه امام اعظم ابوحنيفه كوفي(رحمه الله)

از بغداد تا روضه امام اعظم كه به جانب شرقي شطّ واقع است، نيم فرسخ است و از بغداد كهنه تا مرقد منوّر كاظمين كه هر دو امام در يك گنبد آسوده اند، همان قدر فاصله است و اين هر دو مقبره را از مقا بر ديگر عالي تر ساخته اند و در ميان شان شطّ روان است و مزار اوليا جانب غربي درياي مذكور، ما بين بغداد قديم و كاظمين است.

از آن جمله حضرت شيخ معروف كرخي(رحمه الله) كه گنبد و مسجد عالي دارد و خدّام مزار ايشان مانند خدّام حضرت كاظمين و امام اعظم در رفاه اند.

و جناب شيخ جنيد بغدادي و سري سقطي(رحمه الله) در يك گنبد كوچك آسوده اند. خادمان اين مزار پريشا نند و در گنبد قفل است و آرامگاه شيخ منصور عامري و شيخ داود طائي نيز چنين است و مرقد بهلول دانا و منصور حلاج را گرچه در گذشته عالي و مزيّن ساخته اند، اما خادمي ندارد و مرمّت نشده است.

بغداد جديد، از شهر كهنه آبادتر است و اندرون آن نيز بسياري از اولياءالله آسوده اند. از آن جمله مقبره و مسجد شيخ عبدالقادر جيلاني را نهايت عالي و مزيّن ساخته اند و خدّام مزار و ساكنان و عاكفان مدرسه به سبب بسياري اوقاف و وظايف سلطان و هداياي مردمان اطراف، در رفاه و آسايش اند.

و قبر شيخ عبدالرزّاق فرزند شيخ، پهلوي دروازه سمت جنوبي مدرسه است. «حقير وافرالتقصير عبدالكريم محرّر اين سوانح، منقبتي را كه ميامن خان خالوي والده بنده گفته بودند، در خدمت فضلاي آنجا گذرانيده بعد از مطالعه پسند فرموده اند».

مطلع:

يا آية من هل اتي، رايت ولايت لافتي

يا لمعة عن والضّحي، يا غوث الاعظم الغياث

و مقبره شيخ شهاب الدين سهروردي(رحمه الله) هم اندرون سور است و عماراتش چون مزار حضرت غوث الاعظم عالي و مزيّن، ولي خدّام و مجاورين به سبب قلّت اوقاف و نذورات كمتراند. فاصله ميان اين دو روضه دو ميدانِ اسب است. در بيرون قلعه نيز اولياي بسيار آسوده اند; خصوصاً در پيرامون آرامگاه امام اعظم، مانند بشر حافي، خطيب بغدادي، شبلي و ديگران. گنبدهاي ايشان هم كوچك و درهاي آنها بسته است. چون زائري بيايد چيزي به خادم مي دهد و او در را باز مي كند.

مقبره امام اعظم را در نهايت عظمت ساخته اند و خدّام و مجاوران آن در كمال رفاه و تموّل هستند. غرض كه بسياري از اهل اللّه در بغداد و حوالي آن آسوده اند.

به هر جا توده گردي است، مردي است به هرجا پشته خاكي است، پاكي است شكاف هر زميني را كه بيني گريبان پاره اي يا سينه چاكي است پس از حصولِ سعادتِ زيارت، از بغداد كوچ كرده، متوجه كربلاي معلّي شديم. منزل اوّل، كاروانسراي شور است، كه آب شيرين ندارد و مردم آنجا از دوردست آب شيرين آورده مي فروشند. منزل دوم، قصبه مصيّب، در كنار فرات واقع است.

پسران مسلم بن عقيل بن ابي طالب، كه حارث سنگدل بدبخت، آن اطفال معصوم را شهيد نموده بود، به فاصله يك فرسخ از مصيّب، در كنار فرات و هر دو برادر در گنبدي كوچك، آسوده اند و پيرامون آن جنگل است.

تشرف به كربلا

روز سوم به خاك پاك كربلاي معلّي، شفا بخش بيماري هاي ظاهري و باطني رسيديم. از بغداد تا كربلاي معلّي پانزده فرسخ است. «چون مردم ايران به واسطه تعدّي حكام جبار از اوطان خودها فرار نموده در آن جا متوطّن شده اند، شهر بزرگي آباد گرديده».

عامل ديگر آبادي هاي بسيار، نهرآبي است كه حسن پاشا حاكم بغداد قريب ده هزار تومان ـ كه دو لك روپيه هندوستان باشد ـ صرف كرده، اين نهر را از فرات آورده; اما هنوز به شهر نرسيده بود كه حسن پاشا فوت شد. پس از وي ميرزا اشرف جهان، از امراي شاه طهماسب، آب را به شهر رسانيده جاري ساخت. چنانكه به سبب آن آب شيرين بيرون شهر از بسياري باغ ها و نخلستان ها رشك جنة الماوي است.

و گنبد مبارك روضه منوره حضرت سيدالشهدا ـ رضي اللّه تعالي عنه ـ در ميان شهر است و قبر مبارك حضرت عبدالله بن الحسين ـ رضي اللّه تعالي عنه ـ در پايين پدر بزرگوارشان است و گنج شهدا جانب قدوم مبارك ايشان است و در ميان گنج، مقبره و قطعه زميني كه در وقت شهادت پيكر مقدس حضرت امام در آنجا افتاده بود، بيرون گنبد است به فاصله بيست قدم از قبر مبارك متصل دريچه كه به جانب شمال است و در آن مكان به مقدار پيكر مطهر به طور صندوق گودي ساخته اند و از خيمه گاه خاك پاك آورده، در آن گود مي اندازند و بالاي آن تخته مي گذارند. هرگاه زائري به اراده زيارت و اخذ خاك شفا مي آيد، چيزي به خادم داده، قدري از آن خاك پاك مي گيرد. خاك كربلا كه به اطراف و اكناف عالم مي برند، همين است و اين را خاك شفا مي گويند و خواص و بركات خاك شفا بسيار و بي شمار است; از آن جمله يكي اين است كه هرگاه جهازي در دريا از شدت باد و مخالفت هوا توفا ني شود، مي بايد كه مرد صالحي خاك مذكور را به سمت باد بيندازد، كه به حكم قادر بر حق ـ جل شأنه ـ همان وقت باد از شدت رو به كمي خواهد آورد. چنانكه شاعر گويد:

خصم چون تندي كند افتادگي او را دواست خاكساري ها در اين توفان چو خاك كربلاست و گنبد و مرقد حضرت عباس بن علي ابن ابي طالب(رضي الله عنه) نيز در شهر است. مردم آنجا مي گفتند: هركه در روضه ايشان آمده سوگند به دروغ بخورد، في الحال به انواع بلاها مبتلا مي گردد.

و گنبد حرّ شهيد از شهر به فاصله يك فرسخ و قبر مادرش كه مانع همراهي اوبا حضرت امام شده بود، بيرون گنبدچهل قدم دورتر است. هركس به زيارت حرّ شهيد برود، مي بايد سنگي چند به قبر مادرش بزند. حال اثري از قبر پيدا نيست، مگر همان سنگ هايي كه مردم به قبرش مي زنند.

از كربلا تا نجف اشرف از راه بيا بان بي آب دوازده فرسخ است و از راه حلّه و ده ذي الكفل شانزده فرسخ.

حلّه

حلّه شهري است آباد در كنار فرات،و مقبره حضرت ايوب(عليه السلام) از حلّه نيم فرسخ فاصله دارد. در كنار آن رود و قبر رحيمه خاتون همسر ايشان، كه در ايام بيماري خدمت بسياري كرده بود، پهلوي ايشان است و چشمه آبي كه به فرمان پروردگار براي حضرت جوشيده بود، بيرون مقبره است كه در قرآن مجيد از آن يادشده است:

{ ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ}8

و قبر شعيب پيغمبر(عليه السلام) نيز بيرون شهر است به فاصله دو ميدان اسب، در محراب مسجدي كه آن را مسجد شعيب مي نامند.

شنيده بوديم كه در صحن مسجد شعيب(عليه السلام) مناره اي است بزرگ و بلند و هرگاه كسي بر مناره بالا رود و به آواز بلند بگويد كه اي منار! به عشق عباس علي بجنب! و كله منار را در بغل گرفته حركت دهد، منار به جنبش مي آيد.

بعد از زيارت، (بالاي منار رفتيم) هرچند داد و فرياد كرديم و كله منار رادر بغل گرفته و به زور تمام حركت داديم اصلاً به جنبش نيامد. در اين اثنا خادم آنجا پيدا شد و به همان وضع كنگره مناررا در بغل گرفته به زور تمام جنبانيدن گرفت. منار مذكور با آن كه چون كوه بيستون در استحكام بي مانند بود، چنان متزلزل شد كه ياران بالا رفته ازترس مانند كنه به كنگره هاي منار چسبيده بودند.

از حلّه كوچ نموده به زيارت حضرت ذي الكفل(عليه السلام) رفتيم. خلفاي ذي الكفل كه چهار كس بوده اند، نيز در آنجا مدفون اند. ليكن عمارت مقا بر و مدفن ايشان را، برخلاف ساير مقابر، بسيار «عالي و مطبوع» ساخته اند. صحن مسجد چهار پله پايين تر است و به محض فرودآمدن و داخل شدن آن مكان طرفه سروري روي مي دهد. و رود به نجف اشرف

«بعد از طي مراحل، خاك پاك نجف اشرف، كحل الجواهر ديده دل ارادت منزل گرديد.

هزار شكر خدا، صد هزار شكر خدا.»

آبادي اين شهر به دليل نبودن كشاورزي و رودخا نه، از آبادي كربلا كمتر است و سكان اين مكان كرامت بنيان، بيشتر مردم صالح و قا نع هستند و در بيرون حصار از بيم تاراج اعراب باديه نمي توان نشست و مردم همه در داخل «شهر پناه» (حصار) سكونت دارند.

«وگنبد شاه ولايت پناه ـ رضي اللّه تعالي عنه و كرم الله وجهه ـ در كمال عظمت و تزيين در وسط شهر است. جواهر آبدار بر مرقد منوّره نصب كرده اند.»

در اين هنگام نادرشاه، ابراهيم خان زرگر باشي را مأمور فرموده بود كه به كربلا و نجف رفته، گنبد حضرت علي(عليه السلام) و حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) را مطلا سازند. چنانكه گنبد حضرت امام رضا(عليه السلام) در مشهد و مساجد ظفرخان روشن الدوله در شاه جهان، آباد است.

زرگر باشي به حضور بنده در تهيه اين امر، كه متضمّن سرخرويي آمر و مأموربود، مشغول گرديد و آن را به مدد حضرات به وجه احسن به اتمام رسانيد. در باب آوردن آب فرات به نجف اشرف نيز سعي بسيار كرده بود. اما سه فرسخ از نهر كنده شده بود كه نادرشاه كشته شد و كار نهر معطّل ماند.

قبر نوح و آدم(عليهما السلام)

مي گفتند كه قبر نوح و آدم صفي اللّه(عليهما السلام) در گنبد حضرت شاه ولايت پناه است. ليكن قبر اين دو بزرگوار ظاهر و بلند نيست.

شهر كوفه

در گذشته كه كوفه آباد بود، زمين نجف در بيرون شهر كوفه بوده است. اما از نحوست و شآمت ساكنان، چنان خراب شده، كه اثري از آن بناها نيست، مگر مسجدي كه جناب اميرالمؤمنين را در آن مجروح نموده اند برجاست و از مقتل تا مدفن يك فرسخ است. بر محرابي كه حضرت را زخم زده اند، به خط جلي نوشته اند كه «هذا مقتل اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب ـ كرم اللّه وجهه ـ و مي گويند كه اين مسجد را نوح بنا كرده و چنان مي نمايد كه در گذشته بت خانه بوده است، زيرا كه بر ديوار جانب قبله كه از مبا ني قديم همان ديوار است اشكال و صورت ها بر سنگ ها تراشيده اند. هرچند كه مسلمانان آثار صور اصنام را به گچ اندوده اند، ليكن در بعضي جاها كه گچ به سبب باران جدا شده، واضح و باقي به تأمل معلوم مي شود.

از نجف اشرف، از راه بيابان كه زبيده خاتون با كندن چاه و برآوردن ديوار معمور ساخته بود، تا مدينه منوّره يكصد و هشتاد فرسخ وتا مكه معظمه دو صد و سي فرسخ است.

توجه به سوي مكه از راه شام و حلب

گرچه راهي كه ياد شد از همه نزديكتر است اما در اين روزگار به دليل دشمني باديه نشينان با همديگر و مجادله با احمد پاشا حاكم بغداد، آن راه، بس هراسناك و ناامن بود. پس قافله از راه شام و حلب ـ كه دورترين راه است ـ به راه افتاد.

تحرير اسماء منازل، از بغداد تا مكه معظمه به قيد ساعت، كه در ممالك روم معمول است:

چنانكه در ايران و توران منازل را به فرسخ معين و محسوب مي دارند و در هندوستان به كروه. و في الحقيقت ساعت و فرسخ مساوي خواهد بود; زيرا كه ساعت عبارت از اين است كه شتر باردار خوش رفتار، در يك ساعت نجومي كه دو نيم گهري [ghari] باشد (يك گهري 24 دقيقه) هر قدر طي مسافت كند، آن مقدار راه را يك ساعت مي گويند و غالباً در مدت دو نيم گهري شتر خوش رفتار دو نيم كروه خواهد رفت. پس در اين صورت فرسخ و ساعت مساوي است.

شرح منازل، از بغداد تا مكه معظمه

از دارالسلام بغداد تا ينگجه پنج ساعت از ينگجه تا رباط مسيح پنج ساعت از آنجا تا قراتپه سه ساعت از آنجا تا رودخانه مارين چهار ساعت از رودخانه تا كبيري شش ساعت از كبيري تا جسر با نو هفت ساعت از جسر با نو تا طلوع هفت ساعت بلده كركوك هفت ساعت التان كبري هفت ساعت بلاد حيدر هفت ساعت آب ضرب شش ساعت قراقوش چهار ساعت موصل چهار ساعت خان خراب دو ساعت كتل كبري شش ساعت دميله نه ساعت جرّاخه هفت ساعت نسيبين هفت ساعت قراوه شش ساعت فجّ حصار هفت ساعت هلالي هفت ساعت چاه عباس نه ساعت اتلي هفت ساعت جريحان پنج ساعت عرفه پنج ساعت چهار مسلك هشت ساعت برجيك ده ساعت ايل بيگي ده ساعت باب الابيه هشت ساعت حلب شش ساعت خان تومان سه ساعت مراقب نه ساعت مقسرا شش ساعت خان شيخان هفت ساعت حمي هفت ساعت حمص ده ساعت حسبه نه ساعت مسك دوازده ساعت قطيفه نه ساعت دمشق دوازده ساعت ذوالنون (خان ترخان) پنج ساعت ولي دوازده ساعت مضيرب هشت ساعت مفرق ده ساعت عين زرقه يازده ساعت بلعه دوازده ساعت قطران دوازده ساعت عين الحصي سيزده ساعت عسره چهارده ساعت قلعه معان شش ساعت ظهر العقبه هيجده ساعت قلعه چقمان شش ساعت قلعه ذات الحج هشت ساعت قاع الصغر سيزده ساعت قلعه تبوك شش ساعت ظهرالعر هيجده ساعت حيدر قلعه سي شش ساعت بركه معظم هيجده ساعت دارالحمرا هيجده ساعت قلعه علا نوزده ساعت بير الغنم پنج ساعت بير جديد هيجده ساعت قلعه هندسيه هيجده ساعت مجلسين دوازده ساعت بيرالنصف هشت ساعت مدينه طيبه ده ساعت مسجد شجره سه ساعت قبور الشهدا چهارده ساعت جديده سيزده ساعت بدر و حنين چهارده ساعت متاع الميمون پانزده ساعت رابع نوزده ساعت قديده چهارده ساعت وادي عصفان دوازده ساعت وادي فاطمه دوازده ساعت مكه معظمه پنج ساعت

اللهمّ ارزقنا شرف زيارتها

در اين صورت از بغداد تا مكه معظمه هفتصد و هيجده ساعت، كه يكهزار و هفتصد و نود و پنج كروه هندوستان است، مي باشد.

از بغداد حركت نموده، از راه ينگجه متوجه بلده سامرا شديم و به زيارت جناب امام علي النقي و امام حسن عسكري ـ رضي الله تعالي عنهما ـ مشرف شديم. حضرات ائمه در خانه خود كه عالي و ارفع ساخته اند، مدفون اند. خدام و مجاورين اين عتبه عليه بسيار سمج اند و نذورات را از زوّار به تهديد و زجر مي گيرند. روضه حضرت امام علي النقي، امام حسن عسكري و ته خانه غيبت حضرت صاحب الزمان امام محمد مهدي ـ رضي الله عنهم اجمعين ـ يكجا در سامرا واقع است.

بعد از طي منازل، وارد كركوك شديم كه در كتب سلف آن را از مضافات عراق عرب مي نويسند. به زيارت حضرت دانيال و حضرت عزيز پيامبر(عليهما السلام) مشرف شديم. مرقد هر دو بزرگوار در اندرون شهر، در يك مسجد واقع است.

موصل

موصل شهر بزرگي است. روضه جرجيس پيامبر در وسط شهر است و آرامگاه حضرت يونس، بيرون شهر بر تپه بلندي است و هر دو مزار را در مقايسه با مزارات ديگر انبيا نهايت عالي و ارفع ساخته اند و مي گفتند كه هر دو بنا را امير تيمور كورگان ساخته است و ما بين كركوك و موصل كوهستان عظيمي است كه وقت آمدن به سمت چپ قرار مي گيرد.

اشرار عرب

ساكنان آن نواحي به دو مبدأ باور دارند: «مبدأ خير» كه رحمان خوانند و «مبدأ شر» كه شيطان دانند و اگر كسي به حضور آن ملاعنه اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم خواند، قتلش را واجب شمارند. قريه آب ضرب، مسكن همين گروه ملعون است. ختنه نمي كنند و ظاهراً به ستر عورت هم مقيّد نيستند. چون عبور شتر باردار از رودخانه آب ضرب دشوار است همين مردم مزد گرفته شتران را از آب مي گذرانند، و راهزني نيز مي كنند.

بعد از اقامت شش روزه روانه عرفه شديم. عرفه شهري آباد و پر از روستاست. محلي كه حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) را از آنجا به آتش انداخته اند، متصل به شهر و در دامن كوهي بزرگ است و علامت منجنيق هنوز باقي است و آب چشمه اي كه در ميان آتش براي حضرت جوشيده بود در نهايت عذوبت و شيريني است و بالاي آن چشمه مسجدي بنا كرده اند و چشمه در وسط واقع شده است. در بيرون مسجد حوض باصفا، مستحكم و مستطيل شكل و طولاني ساخته اند كه آب چشمه در آن جمع مي شود و پُر است از اقسام ماهي هاي دست آموز. در حوالي مسجد و حوض، باغي است روح افزا و خرّم. ظاهراً همين مكان عامل آبادي شهر است.

شهرستان نمرود

و شهرستان نمرود مردود به آن سمت كوه بوده است و در آن وقت راه آمد و رفت به جا نب شام و حلب از آن طرف كوه بود. اكنون براي نزديك شدن راه، كوه عظيمي را بريده جاده وسيعي ترتيب داده اند.

قلعه ماردين

ميان موصل و عرفه برابر منزل فجّ حصار، قلعه اي است به نام ماردين. چون ضابط و حارس قلعه مذكور نواب علوي خان حكيم باشي را ضيافت نموده بود، به قلعه بالا رفتيم و تماشاي سحركاري هاي عالم بالا ميسر آمد.

از بلنديش فرق نتوان كرد آتش ديده بان زنور زحل

اميرتيمور از تسخير آن قعله عاجز آمده و حق به جانب بوده است; زيرا كه اگر يك كس بر قله كوهي نشسته ممانعت ده هزار سوار جرّار بكند بعيد نيست.

و برجيك قصبه معموري است بر كنار فرات. و رود به حلب

اوّل شوّال وارد حلب شديم و به زيارت مرقد حضرت يحيي زكريا پيغمبر(عليه السلام)كه متصل محراب مسجد جامع است رسيديم.

در هيچ مملكت شهري به اين رونق و پاكيزگي ديده نشده از زيبايي و آراستگي بازار و ترتيب دكاكين و حسن صورت و تزيين لباس تجّار و اهل بازار، چه نويسم؟! كه نظارگيان تماشايي از فرط حيث سودايي مي شدند و احوال اغنيا و ارباب تجمّل علي هذاالقياس. گِل و لاي در كوچه و بازار نتوان يافت. مگر آيينه حلبي كسب صفا از كوچه و بازار آن نموده؟ كه منسوب به حلب است و الاّ آيينه را در فرنگ مي سازند و در آنجا آورده مي فروشند و اين شهرت از قبيل هليله كابلي است و حال آنكه در كابل درخت هليله وجود ندارد ظاهراً چون بازرگانان ايران آن را از كابل مي خرند، به هليله كابلي معروف شده است.

مردم حلب بيشتر وجيه و متموّل و صاحب حيا و مؤدّب مي باشند، چنانكه ضرب المثل است: حلبي چلپي...

و چلپي به معناي ميرزاست، كه شخص خوش معاش را گويند.

مي گويند كه نمرود لعين زنان زيبا را از اطراف و اكناف طلب داشته بود تا در باغ همتاي بهشت به جاي حور و غلمان مقرّر نمايد. از اين رو مردم آنجا كه از تبار آنان اند زيبا و صاحب جمال اند.

حمي بر كمركوه واقع است و نهر آبي از دامن آن كوه مي گذرد حكيمي از حكماي سلف چرخ بزرگي به وضع دولاب ساخته. آب آن نهر به قدر هفتاد و پنج ذرع به كوزه هايي كه دور آن بسته اند بالا مي رود و باعث رفاه ساكنان حمي مي شود.

دمشق

در ميان بارش برف و سردي هوا وارد دمشق شديم كه شهريست در نهايت وسعت و معموري. در گذشته نام شهر، دمشق بود و نام ملك، شام. اما اكنون همه اين شهر را شامِ شريف گويند.

مسجد بني اميّه

مسجد بني اميه در شهر دمشق است نهايت عالي و وسيع و مرقد حضرت زكريا پيغمبر ـ علي نبينا و عليه الصلوة و السلام ـ متصل محراب است و بازارهايش نسبت به بازارهاي حلب در وسعت، زياد و به اعتبار زينت و رونق، كم. در خانه صغير و كبير، انهار آب جاري است.

سواد شهر از باغ ها چون بهشت و پر از درختان ميوه هاي نيكو و زيتون در آن حدود بهتر و بيشتر مي شود.

از دمشق تا بيت المقدس ده منزل راه است و چون موسم حج بود ميسر نشد آنجا برويم. مردم شام رو به جنوب نماز مي خوانند.

به سوي مدينه منوّره

از قديم الايام معمول است كه حجاج ايران و توران و روم و شام و غيره، در ماه شوّال در شهر دمشق جمع مي شوند و پاشاي شام; يعني حاكم دمشق به فرمان قيصر روم (پادشاه عثما ني) مير حاج شده قافله را با حجاج به محافظت و ا نضباط تمام به مكّه مي رساند، و پس از اداي حج به دمشق بر مي گرداند و باعث جهد و كوشش مير حاج در محافظت و صيا نت قافله اين است كه هرگاه تا هفت سال حجاج را از شرّ اشرار و تاراج اعراب بدكردار مردم آزار مأمون و محفوظ داشته صحيح و سالم به دمشق بياورد، سلطان روم وي را به منصب وزارت كه اعظم مراتب نوكري است، سرافراز مي فرمايد!

مختصر اينكه حجاج هر طايفه از دمشق كوچ نموده، در مضيرب كه منزل سوم است، براي خريد لوازم ضروري سفر بيابان ـ كه اعراب باديه از اطراف آورده، مي فروشند ـ فرود مي آيند. سپس متوجه منزل مقصود مي شوند.

از دوري مراحل چه بنويسم؟! كه در هيچ مملكت، منازل به اين بعد مسافت ديده نشد، چنانكه شترهاي شامي كه بزرگ تر و قويتر از شترهاي عالم اند، مانده و بي حال مي شوند اما پيادگان را كه مستظهر به الطاف و حول و قوت حضرت قادر ذوالجلال بودند، به هيچ وجه كوفت راه معلوم نمي شد.

كوهستان ناقه صالح

رفتيم تا به كوهستاني رسيديم كه در آنجا ناقه حضرت صالح(عليه السلام) را كفّار قوم ايشان پي كردند. هرقافله اي كه از آن دره مي گذرد با شليك توپ و تفنگ و فرياد و فغان (همراه است) گويي قيامت برپا مي كنند. چون دليل اين كار را پرسيديم گفتند كه اگر اين شور و غوغا نباشد، شتران قافله آواز ناقه صالح(عليه السلام) را شنيده هلاك خواهند شد!

در همان نواحي شهر عظيمي ديده شد كه مردم در روزگاران گذشته با پيغمبر خود مخالفت ورزيده براي محافظت خويش از عذاب آسما ني، براي خود در دل كوه خانه هايي تراشيده اند. چنانكه در قرآن مجيد آمده است:

{ يَنْحِتُونَ مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتاً آمِنِينَ}.

قصبه علا و خيبر

«قصبه علا در ميان كوهستان است و قلعه خيبر كه جناب اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ـ كرّم اللّه وجهه ـ آن را به زور ولايت مسخّر و مفتوح نموده بودند، در همان حوالي است و در اين ايام اقوام يهود و نصارا در آن اماكن سكونت دارند و قتل حجّاج را اشرف عبادات و دافع سيآت مي دانند. هرچند ميرحاج به اطراف قافله ها سپاهان را براي محافظت حجّاج گماشته بود سه نفر ازحجاج به ضرب گلوله يهوديان به شهادت رسيد ند. هرچند سفر بيا بان بسيار دشوار است و از راه هاي ديگر هزينه بيشتر مي خواهد، «اما چراغان شب هاي تار كه در پيش هر محملي، از چوب هايي كه آن را چوب چراغ گويند، مشعلي روشن مي كنند، خالي از لطف نيست و زمزمه شتربا نان به اشعار عربي كه آن را «حدي» گويند باعث تقويت شتران و وجد و حال سامعان مي گردد چنانكه مولوي جامي ـ قدس سره ـ در ترجيح بندي در نعت آن حضرت هنگام توجه به سوي مدينه منوّره توصيف كرده است:




  • يك طرف بانگ حُدي يك جانب آواز دراي
    ناقه چون ذكر حبيب و منزل او بشنود
    گرچه باشد در گراني كوه، گردد باد پاي



  • از گرا نجا ني بود آن را كه مانند دل به جاي
    گرچه باشد در گراني كوه، گردد باد پاي
    گرچه باشد در گراني كوه، گردد باد پاي



حكايتي از دزدي ها

محنت و مشقت مراحل طولاني اين قدر نيست كه تشويش دست بردهاي دزدان عرب مثلاً آخر شب كه وقت غلبه خواب است، شش هفت نفر عرب متفق شده، شتر مالداري را درقابو آورده، در عين راه رفتن، جوال اجناس و امتعه را از پايين بريده خالي مي كنند...

حاجي محمدحسين قزويني، نيم روز در صحراي عرفات به اراده غسل، جامه از تن و سيصد اشرفي قزلباشي را از كمر وا كرده مي خواست كه حواله آقا علي نمايد. در اين اثنا عربي از دور پيدا شد برجست و كيسه اشرفي را از دست حاجي ربوده رو به كوهستان نهاد و كس به گردش نرسيد.

روز ديگر مهدي بيك شيرازي وضو مي ساخت. عربي از پس پشت آمده، آفتا به را برداشت و در اندك فرصتي ناپديد شد. مي گويند باعث تند رفتاري و چالاكي اينها نوشيدن شير شتر است كه رطوبات فضول بدن را دفع مي كند.

در همين بيابان ميرزا محمد يعقوب، فرزند حقايق آگاه صوفي علي بلخي به آزار ذات الجنب درگذشت و او را در ميان ريگ به خاك سپردند. ميرزا يعقوب مدتي در دمشق ساكن و مورد احترام مردم آنجا بود. وي با يار محمدخان والي بلخ رفيق بود و چون به سبب مراعات او اهل شام مرفّه الاحوال بودند، در سفر و حضر خدمت خان مذكور مي نمودند. و رود به مدينه منوّره و مكه مكرمه

خلاصه اين كه از قصبه علا كوچ نموده، بعد از طي منازل مرقومة الصدر، خاك پاك مدينه منوره عوض كحل الجواهر به ديده دل ارادت حاصل كشيده، از عتبه بوسي جناب اشرف الانبياء ـ صلوات الله و سلامه عليه و علي آله و اصحابه و سلّم ـ و زيارات رؤساي دين مبين ـ رضوان الله تعالي عليهم اجمعين ـ سعادت اندوز گرديد.9

بعد از حصول شرف زيارت از آن بلده طيبه حركت كرديم و در ششم ذي الحجّه به منزل مقصود رسيديم و به اداي مناسك حج مشغول گرديديم و پس از فراغ از اعمال و آداب مقرّر، به سعادت زيارت اماكن دور و نزديك رسيديم.

در اين ايام (سال هاي 1154 ـ 1155 هـ . ق) صحن مسجدالحرام و زمين زادگاه حضرت خيرالانام(صلي الله عليه وآله) و مسجد جنّ كه جنّيان در آنجا به اسلام مشرف شده بودند، نسبت به سطح زمين بازار و صحن خا نه هاي مردم بسيار پايين و عميق است. خصوصاً محلّ تولد حضرت خيرالبشر گود و نشيب است و ظاهراً در وقت تولد حضرت رسالت پناه(صلي الله عليه وآله) زمين مكه، هم سطح آن بوده، به مرور زمان به سبب تجديد بناي عمارات، مرتفع شده است; چنانكه در شهرهاي ديگر چنين مي شود.

زنان مكه سيب هاي سبز خام را به بهاي گران خريده به گردن مي آويزند و آن را باعث كمال آرايش و رعونت شان مي دانند. در اين هنگام حاكم مكه معظمه، شريف مسعود، مردي بود كه به زيور عدل آراسته و حاجيان و بازرگا نان از او راضي و خشنود بودند.

قبر حوّا در جدّه

به تاريخ غرّه شهر ربيع الاوّل 1155هـ . ق بعد از اقامت سه ماهه، از مكّه معظمه كوچ نموده، در بندر جدّه كه در كنار درياي شور است به زيارت حضرت حوّا(عليها السلام)كه بيرون شهر است ـ رسيديم و فاصله جده با مكه دو منزل است. قبر حوا(عليهما السلام) ما نند ديگر قبور بلند نيست و برابر با زمين است. گنبد كوتاه و كوچكي دارد. طول قبر يك صد و نود و هفت قدم بود. از مقبره تا آب درياي شور يك ميدان اسب است.

اهل فرنگ در جده سكونت دارند و حاكم مكه معظمه نمي گذارد كه داخل آن شهر شوند.

در اين ايام عقيق البحر بسياري از كنار بندر جده بر مي آيد. بعد از اقامت يك ماهه بر جهاز فرنگي سوار شده متوجه سمت بنگا له شديم. قرار معمول براي برداشتن آب آشاميد ني و خريد و فروش به بندر مخا فرود آمديم و پا نزده روز ما نديم.

مخا از توابع يمن است. بيشتر مردمان آن حدود شيعه زيدي اند و يكي از مسائل مخترعه آنان اين است كه هنگام اداي نماز پاي جامه بيرون آورده نماز مي گزارند و بسياري لُنگ مي بندند. مرقد شيخ عمر شاذلي آنجاست. قبل از تدفين ايشان آب آن نواحي در نهايت شوري و بي مزگي بود، به بركت وجود آن معدن كرامت، شيرين و گوارا شده است.

در اين ايام كه آفتاب در سرطان بود در بازارهاي بندر مخا انگور، انبه و شفتالو فراوان بود. خا نه هاي مردم سه طبقه و چهارطبقه و خا نه حاكم كه «دوله» مي گفتند شش طبقه بود.

خلاصه در موعد مقرر بر جهاز سوار شده، از سقوطره ـ كه صبر از آنجا مي آرند ـ گذشته، داخل غبه دريا، كه عبارت از وسط درياي شور باشد، شديم.

بعد از بيست روز از حدّ غبّه گذشته، روزسي ام جزيره سيلان ـ كه دارچيني خوب از آنجا مي آرند ـ از دست چپ به نظر آمد.

بعد از گذشتن از جزيره سيلان روز پنجم وارد بندر پهلچري (پونديچري) دكن شديم... باري به فضل ايزد ذوالجلال وارد بندر هوگلي ـ كه از بنادر بنگاله است ـ شده شكر الهي به جا آورديم.


1 ـ بيان واقع ، سرگذشت احوال نادر شاه و سفر نامه مصنف، خواجه عبد الكريم بن خواجه عاقبت محمود كشميري به تصحيح و تحقيق دكتر كي. بي. نسيم، اداره تحقيقات پاكستان پنجاب، لاهور، 1970 م(1349 هـ .ق) با مقدمه استاد ايرج افشار.

2 ـ شهر پناه: قلعه شهر، اندرون قلعه.

3 ـ حك نمودند = محو كردند.

4 ـ كشميري همه اين سنگ تراشي ها را كار فرهاد مي داند.

5 ـ مؤلف شطّ العرب را با دجله يكي مي دانسته است.

6 ـ اين القاب در اصل به همين صورت است.

7 ـ اين القاب در اصل به همين صورت است.

8 ـ صَ : آيه 42.

9 ـ در وصف مدينه منوره مطلبي ننوشته وكاتب نسخه احتمال داده است كه توقف در مدينه كوتاه بوده است.

/ 6