تاریخ علم اصول از نگاه شهید محمدباقر صدر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ علم اصول از نگاه شهید محمدباقر صدر - نسخه متنی

محمد کاظم روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2.استدلال فقهى در كتاب سرائر خيلى مفصل تر از كتاب مبسوط است و در نقاطى كه با رأى مرحوم شيخ طوسى مخالف است و مى خواهد آن را ردّ كند و رأى جديدى خلاف ايشان بدهد به استدلال هاى خود وسعت مى بخشد و به جمع آورى شواهد مى پردازد و حتى غير از آنچه كه خود مرحوم شيخ طوسى به آن استدلال كرده، وجوه ديگرى را كه در تأييد رأى شيخ طوسى ممكن است كسى به آن تمسك كند، بيان مى كند و سپس ردّ مى كند.

(77) بقاى ركود در حوزه ى اهل سنّت پس از گذشت يك قرن از وفات شيخ طوسى بار ديگر حركت در حوزه هاى شيعى آغاز شد امّا حوزه هاى سنّى پس از انحصار فقه در مذاهب اربعه همچنان در حالت ركود باقى ماند.

چرا و چه عللى باعث حركت مجدد حوزه هاى شيعى شد امّا حوزه هاى سنّى همچنان بر حالت ركود باقى ماند؟ شهيد آية الله سيد محمد باقر صدر دو علت را برشمرده اند:

1.هر چند هر دو حوزه با ركود مواجه شدند و روح تقليد بر آنها حاكم شد امّا نكته ى ركود علمى در اين دو حوزه با هم متفاوت بود.

نكته ى ركود در حوزه ى شيعه عدم توانائى علمى شاگردان حوزه بود كه هنوز به سطحى نرسيده بودند كه بتوانند با شيوه اى كه شيخ طوسى بنيان نهاده بود، آراء خود او را نقد كنند نه اينكه فقه شيعه رشد نهائى خود را كرده باشد و ديگر خود فقه قابليت رشد را نداشته باشد؛ برخلاف حوزه هاى سنّى كه نكته ى ركود و توقف علمى آن، عدم توانائى و قابليت فقه سنى براى رشد بيش تر بود.

فقه سنّى ديگر قابليت رشد و حالت منتظره اى نداشت و ادامه ى اجتهاد چيزى جز تشتّت و اختلاف آراء را در پى نداشت و لذا در قرن چهارم بود كه انسداد باب اجتهاد را اعلام كردند و از آن به بعد اگر اجتهادى هم هست در حيطه ى اجتهادات ائمه اربعه است.

2.فقه سنّى، فقه رسمى دولتى و وابسته به حكومت هاى زمان خود بوده است و امراء در همان حدّى كه به ظاهر ملتزم به دين بوده اند به اين فقه عمل مى كردند.

به همين جهت فقه سنّى تابع شرائط و اوضاع سياسى روز بوده است يعنى در هر زمان كه استقرار سياسى برقرار بود فقه سنّى رشد مى كرد و هر زمان كه اوضاع سياسى آشفته و حكومت ضعيف مى شد فقه سنّى هم رو به ضعف مى گذاشت و لذا در قرن ششم و هفتم با حمله مغول ها به ممالك و حكومت هاى اسلامى فقه سنّى عامل بسيار مهمى را در رشد خود از دست مى دهد.

امّا شيعه همواره مستقل از حكومت ها و بلكه غالبا مورد غضب آنها بوده است و انگيزه ى بحث هاى فقهى شيعه برآوردن نيازهاى حكومت نبوده بلكه پاسخگويى به نيازهاى مردمى كه به ولايت ائمه اهل البيت عليهم السلام ايمان داشته اند بوده است لذا طبيعى است كه افول و رو به ضعف گذاشتن حكومت ها، نه تنها موجب افول فقه شيعه نمى شود بلكه علماى شيعه توانستند از مخالفت مغول ها با حاكمان عباسى براى رشد شيعه استفاده كنند و لذا در زمان علامه حلى شيعه گسترش و اقتدار پيدا مى كند.

(78) رشد فقه و اصول از ابن ادريس تا صاحب معالم پس از شكسته شدن دوران توقف نسبى فقه و اصول و پيدايش فقيه مجدّد ابن ادريس حلّى، حركت علمى نسلى بعد از نسل ديگر رو به رشد و وسعت نهاد و بزرگان نوآورى در فقه و اصول بروز كردند و تأليفات با ارزشى از خود به جاى گذاشتند.

از زمره اين دانشمندان نجم الدين جعفر بن الحسن بن يحيى بن سعيد حلّى معروف به محقق حلّى )متوف 676 ه..ق..( از شاگردان ابن ادريس حلّى مى باشد ايشان با تأليف كتاب فقهى شرائع الاسلام حركت فقهى شيخ طوسى را وسعت بخشيد با اين تأليف نهايه ى شيخ طوسى جاى خود را به اين كتاب مى دهد و از آن پس به عنوان متن اصلى و محور بحث فقهى حوزه هاى علميه مورد تدريس قرار مى گيرد.

طبيعى است كه اين جايگزينى موجب رشد و پيشرفت مستواى علمى گرديد زيرا كتاب نهايه كه شيخ طوسى آن را قبل از مبسوط تأليف كرده بود اوّلاً تنها مشتمل بر اصول و رؤوس مسائل فقهى بود و به تفريعات نپرداخته بود ثانياً به صورت نقل صريح روايات و گاهى نقل مضمون روايات بود و هنوز شيخ طوسى شيوه ى استنباط فروعات را كه در مبسوط بنيان نهاده بكار نگرفته بود امّا كتاب شرايع الاسلام محقق حلّى هم وسيع و شامل فروعات متعدد و مسائل جديد بود و هم به صورت استنباط فقهى اى بود كه شيوه ى آن را شيخ طوسى بنا نهاده بود.

محقق حلى همچنين در زمينه ى اصول كتبى تأليف كرد كه معروفترين آنها »معارج الاصول« و »نهج الوصول الى معرفة الاصول« مى باشد.

بعد از ايشان از بين نوابغى كه درخشيدند بايد از خواهر زاده ى ايشان حسن بن يوسف بن على بن مطهر معروف به علامه حلى )متوف 726 ه..ق..( نام برد تأليفات وى واقعاً حيرت آور است، او هشتاد جلد كتاب تأليف كرده كه بعضى از آنها به چاپ هاى امروزى شايد در ده مجلد بگنجد، حدود 20 جلد در فقه و اصول، 20 جلد در فلسفه و منطق، 20 جلد در تفسير، و مجلداتى در نحو و رجال مى باشد.

اينكه ايشان توانسته به اين وسعت در علوم مختلف قلم بزند نشانگر اين مطلب است كه پاكى عقيده و خلوص نيّت اين مرد بزرگ موجب توفيقات الهى و بركت عمر وى شده است و تنها به نبوغ و استعداد ايشان متكى نبوده است.

(79) معروف ترين كتب علامه حلى در علم اصول »تهذيب الوصول الى علم الاصول« و »مبادئ الوصول الى علم الاصول« مى باشد.

اين حركت و رشد علمى در زمينه ى اصول همچنان تا قرن دهم ادامه مى يابد و در اواخر قرن دهم، رشد اصولى در كتاب معالم تأليف فرزند شهيد ثانى حسن بن زين الدين)متوف 1011 ه..ق..( متجلى مى گردد صاحب معالم باب تحقيق در علم اصول را به شكلى مفصل تر از متقدمين گشود و در عين حال، سعى كرد مطالب مشكل اصولى را در قالب بيانى ساده و روان مطرح كند، بر خلاف عدة الاصول شيخ طوسى و الذريعه سيد مرتضى كه از نظر بيان و عبارت داراى صعوبت هستند.

صاحب معالم نظم و ترتيب جديدى به مباحث اصولى داد، كه هنوز ادامه دارد.

/ 28