سید جمال الدین اسد آبادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سید جمال الدین اسد آبادی - نسخه متنی

احمد موثقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
اما اين كه چه قدر سيد جمال روى ملكم خان تأثير گذاشت و او را در جهت افكار و مقاصد خود به كار گرفت، كدى ضمن اشاره به اين كه سيدجمال با هر دسته اى از غربى ها و شرقى ها مطابق فرهنگ و افكار آنها حرف مى زد، سؤالى را مطرح مى كند كه آيا اين رفتار سيد به معناى اين است كه او اصول يا مقاصد و آرمان هاى روشنى نداشته، بعد در پاسخ مى نويسد: «بعيد به نظر مى رسد، با توجه به تأثير فكرى مثبتى كه او (سيد) نه فقط روى شرقى هاى مطلع و آگاهى چون ملكم خان، بلكه حدّاقل به طور مساوى روى غربى هاى مطلع و آگاهى چون ارنست رنان گذاشت».(90) متحد كردن روشنفكران و اصلاح طلبان با علما، يكى از روش هاى سيد در مبارزه با استبداد و استعمار بوده است و در اين جهت با تمام كسانى كه تصور مى رفت بتوانند در مبارزه اش مفيد واقع شوند تماس برقرار مى كرد و آنها را تشويق و تحريك به تلاش و فعاليت و پيكار مى نمود. همان طور كه سيد در مورد علما همين كار را انجام مى داد، در مورد ساير اقشار هم به همين شيوه عمل مى كرد و هر فردى از هر قشرى را كه مى توانست فعاليتى بكند جذب مى كرد، حتى سيد در ميان درباريان و شاه زاده هاى مخالف هم دنبال كسانى بود كه بتواند از آنها استفاده كند. البته سيد بيشتر وقت و نيروى خويش را صرف اصلاح و تغيير كسانى كرد كه نبايد مى كرد و هر چه بيشتر به پايان عمرش نزديك مى شد اين مسأله را بهتر و عميق تر احساس مى كرد و در نامه اش به دوستان ايرانى درباره «شوره زار سلطنت» و «زمين كوير» يعنى دربارى ها و شاه زادگان و حكومت استبدادى سخن گفته و به آن اعتراف كرده است. او به جاى آن بايد «تمام تخم افكار خود را در مزرعه مستعد افكار ملت» مى كاشت.

كدى مى نويسد: «متحد ساختن پيشوايان علما و اصلاح طلبان كه نخستين بار در نهضت تنباكو به موفقيت انجاميد، تاكتيكى بود كه با سيدجمال الدين افغانى آغاز شد و در سراسر انقلاب مشروطيت ايران ادامه يافت. اصلاح طلبان پيشرو براى دست يابى به اتحادى مؤثر با علما به ضد دولت، مايل بودند كه نظرهاى آزادانديشانه و بدعت آميز خود را مكتوم دارند. سيد جمال و ديگران تشخيص داده بودند كه با محدوديت دامنه تجددطلبى، تنها علما براى رهبرى يك جنبش كامياب توده اى قدرت و نفوذ كافى دارند و استفاده از زبان و جاذبه هاى مذهبى براى به حركت درآوردن توده ها ضرورى است. همچنين بسيارى از اين اصلاح طلبان، مسلمان واقعى بودند و احساسات مذهبى شان از جانب اصلاح طلبانى دو آتشه تر رعايت مى شد».(91)

نمونه اين همكارى ميان ملكم خان و سيد جمال در مورد روزنامه قانون بود؛ در يكى از نامه هاى ميرزا آقاخان كرمانى به ملكم، پيغام سيد جمال الدين به ملكم رسانيده شده كه از وى خواسته بود شماره مخصوصى از قانون را براى علماى عتبات چاپ كند و آنان را به اتحاد اسلام فرا خواند و از شيرازى تقاضا نمايد كه در امور سياسى بيشتر شركت كند.(92) البته اين امر بعد از تعطيلى روزنامه ضياءالخافقين است كه با همكارى ملكم و سيد ايجاد شده بود و به دنبال آن سيد به اسلامبول رفته و براى اتحاد اسلام و مبارزه با استبداد ايران تلاش مى كرد.

«در قانون شماره بيستم كه فاقد تاريخ است، ولى احتمالاً در پاسخ اين درخواست نوشته شده، عريضه اى خطاب به شيرازى چاپ شده و در آن از علما خواسته شده كه به دعوت مجلس شوراى كبراى ملى به منظور تأمين حقوق مردم بر طبق قوانين اسلامى، مبادرت كنند. و ادامه مى دهد كه اين برنامه و حمايت از ايرانيان در مقابل تجاوزات بيگانگان، مطابق با مبانى اسلام است، و اكنون تمام ايرانيان در انتظار حمايت علماى عتبات هستند. در اين عريضه تقاضاى صدور فتوايى شده است كه ستمگران را تكفير كند... و احتمالاً به تلويح خلع ناصرالدين شاه مراد بوده است.

بدين ترتيب تا آن جا كه به جبهه مخالفان آزادى خواه ارتباط داشته، جنبش تنباكو يك پيروزى قطعى براى تاكتيك هاى سيد جمال الدين محسوب مى شده؛ تاكتيك هايى كه به هر حال ممكن است تكامل يافته باشند، ولى بانى نخستين آنها او بوده است. آنچه كه جبهه مخالفان آزادى خواه از اين پس انجام دادند، بيش از آن بود كه ملكم خان پيش از جنبش تنباكو پيشنهاد كرده بود، و ثابت مى كرد كه اصلاحات با اسلام سازگارى دارد».(93)

اما ملكم خان چه از نظر افكار و ايده آل ها و چه در عملكردها به هيچ وجه با سيد جمال قابل مقايسه نيست، چرا كه هر كدام نماينده و سمبل يكى از دو جريان متفاوت از هم هستند؛ ملكم خان سرسلسله و منشأ جريان گرايش به غرب بود، ولى سيد سرسلسله و منشأ جريان ضداستعمارى اصلاح طلبى دينى و بازگشت به اسلام و قرآن، كه ميان اين دو تفاوت بسيارى است. همكارى آنها تنها در يك مقطع و آن هم مبارزه با استبداد قاجارى بود كه در آن زمان، لازم مى نمود وگرنه هر كدام راهى جدا و سرنوشتى متفاوت از هم داشته اند. در همين مورد مشترك يعنى مبارزه با استبداد و ايجادحكومت قانون و مشروطه نيز از نظر ماهيّت و كيفيّت امر، اين دواختلاف داشتند و «حقاً اگر كسى خود را به ميرزا ملكم منسوب مى كرد طرفدار قانون و نظام حكومت شناخته مى شد، ولى به ماهيت ذاتى قانون گذار توجهى نداشت كه حاكم روشنفكر و دار و دسته حاشيه نشين او باشند و يا پارلمان منتخب از طرف مردم، در صورتى كه سيد جمال الدين به آزادى سياسى و دخالت مستقيم قاطبه مردم در تعيين مقدرات ايشان نظر داشت»،(94) همان گونه كه در جريان انقلاب مشروطه ايران و مشروطه تركيه مشاهده شد و مشروطه خواهان واقعى و مبارز به دست مشروطه طلبان اسمى و قانون خواهان زبانى كنار زده شدند و استعمار طرفداران فكر ملكم خانى را به جاى طرفداران انديشه جمالى روى كار آورد.

تعدادى از روشنفكرانى كه در اسلامبول با سيد معاشرت و همكارى و ارتباط داشتند، عبارتند از: ميرزا آقاخان كرمانى، شيخ احمد روحى، ميرزا حسن خان خبيرالملك، ابراهيم المويلهى مصرى سلاوى افندى عرب، معلم فيضى تبريزى، حسين رضا پاشا(وزير و رئيس كميسيون مهاجرين تركيه)، محمدامين بك (شاعر ترك)، سيد برهان الدين بلخى، يوسف ضياپاشا، محمد صديق خان فيضى افندى، ابوالحسن ميرزا شيخ الرئيس، نواب حسين هندى، عبدالكريم بيك، حمدى بيك، جواهرى زاده هاى اصفهانى و محمد طاهر تبريزى (مدير روزنامه اختر) و....

اما سه شخصيت روشنفكر مهمى كه با سيد همكارى نزديك و فعالى داشتند همان سه يار يعنى ميرزا آقاخان كرمانى، شيخ احمد روحى و ميرزا حسن خان خبيرالملك بودند كه شيفته افكار و مقاصد و اتحاد اسلام سيدجمال شده بودند. رائين مى نويسد:

«اينان در دوره استبداد ناصرالدين شاه ايران را ترك كردند و به اسلامبول كه در آن زمان روشنفكران ايرانى در آن جا جمع شده بودند رفتند و كانون نهضت ايران را تشكيل دادند. اين سه تن به بيدار كردن افكار ملت ايران و مسلمانان جهان همّت گماشتند و در اندك زمانى توجه توده هاى ملل شرق را به سوى خود جلب كردند و مركزى براى يك رستاخيز عمومى فراهم نمودند. ميرزا آقاخان كرمانى حقيقتاً شيفته آزادى، برادرى و مساوات بود».(95)

نيكى كدى كه ميرزا آقاخان را بابى مى داند، مى نويسد:

«بابى ازلى آزادانديشى چون ميرزا آقاخان كرمانى كه غالباً در نوشته هايش به شدت به علما تاخته بود، به ملكم نوشت كه طى جنبش تنباكو، حتى علماى... مجذوب شده بودند. وى اندك زمانى پس از اين بدان پرداخته بود كه با سيد جمال الدين در استانبول همكارى كند و به علماى شيعه نامه هايى بنويسد و آنان را مجذوب برنامه اتحاد اسلامى سازد».(96)

اما به نظر مى رسد كه هر چند وى در دوره اى از زندگى اش با ازليان ارتباط داشته، ولى ازلى نبوده و يا حدّاقل در اواخر زندگى اش و آن موقعى كه به انديشه اتحاد اسلامى پيوسته بود ازلى نبوده است. آقاى محيط طباطبايى كه نخستين تحقيق رادرباره ميرزا آقاخان كرمانى و شخصيت و افكار او كرده است، مى نويسد:

«ميرزا آقاخان كرمانى در ايام اقامت در اسلامبول به واسطه تأثير عوامل مختلف اجتماعى دستخوش تحوّل فكر عجيبى شد و از بدو ورود كه با ميرزا يحيى صبح ازل و پيروان او ارتباط داشت متمايل به حضرات ازلى و مخالف بهاييان بود و سپس به واسطه پيدايش انس با اطلاعات و معلومات طبيعى جديد و دست يافتن به متن تركى سه مكتوب ميرزا فتحعلى آخوندزاده درافتاد كه گويى از بنياد به راه زندقه و الحاد مى رفت و با اسلام و عرب به همان شيوه مخصوص روسى پسند آخوندزاده عناد و خصومت مى ورزيد... سپس در صدد برآمد كه به تقليد آن خود كتابى بنويسد... و بناى آن برشالوده وطن پرستى بيش از روح زندقه و الحاد قرار دارد و از اين تأليف دوم كه امروز مشهور به صد خطابه شده به اندازه چهل و چند خطابه يا عنوان را نوشت، ولى كار او به پايان نرسيد و ناقص ماند، زيرا با ورود سيد جمال الدين اسدآبادى به اسلامبول و نفوذ معنوى كه سيد در ميرزا آقاخان و شيخ احمد و دوستان ديگر او پيدا كرد اسلوب تفكر او تطور كامل يافت و كم كم از جنبه الحاد حاد و تعصب شديد ملى و وطنى به طرفدارى از ديانت و اتحاد اسلام متوجه شده. از سال 1310 ق (1892 م) به بعد در اين وادى پيوسته قدم مى زد و به وسيله نوشته ها و گفته هاى خود كه غالباً در پيرامون فوايد وحدت اسلامى و مضرات نفاق مذهبى و معايب حكومت استبدادى بود سيد را تأييد مى كرد».(97)

آقاخان به حدّى شيفته گفتار و كردار سيد شده بود كه به قول نويسنده خاطرات اسلامبول «اين بيت را هميشه در حق او بر زبان داشت: عرب ديده و ترك و تاجيك و روم ز هر جنس در نفس پاكش علوم،... و به عشق جمال الدين زمزمه ها از اين قبيل مى كرد و فينه را كج نهاده و بر ابرو افكنده به تأثير يك جذبه شديد رقص كنان و سراسيمه وارد كوچه هاى اسلامبول مى گشت و... سراپا محو جمال الدين بود».(98)

هنگامى كه اين سه يار را در تبريز زندانى و تحت شكنجه قرار داده بودند، شيخ احمد روحى در جواب محمدعلى ميرزا كه به آنها نسبت «بابى» و «بى دينى» و «قاتل شاه شهيد» مى داد، گفت: «تو دروغ مى گويى ما كافر نيستيم، بلكه مسلمان حقيقى و طرفدار وحدت مسلمين هستيم»(99) كه بعد ميرغضب به دستور محمدعلى شاه سر آنها را مى برد و پوست سرها را كنده و با كاه انباشته و به حضور وليعهد مى آورد!

در جهان عرب به خصوص مصر و سوريه سيد جمال تأثير زيادى روى روشنفكران و نويسندگان و روزنامه نگاران گذاشت. هنگامى كه به قاهره رفت (1287 ق / 1871 م) و در آن جا پرثمرترين دوره زندگى خود را آغاز كرد، بسيارى افراد «از نويسندگان و روشنفكران مصرى و سورى در اين دوره - به طور مستقيم يا غيرمستقيم - از عقايد سيد اثر پذيرفتند. در ميان پيروان و مريدان سيد در مصر... يكى شيخ محمد عبده پيشواى جنبش تجدّدخواهى دينى بود و ديگرى سعد زغلول بنيادگذار حزب وفد و رهبر پيكار مصريان در راه استقلال ملى. ولى نكته در خور توجه بيشتر آن است كه اين پيروان و مريدان منحصر به جامعه مسلمانان مصر نبودند، بلكه برخى همچون يعقوب صنوع يهودى (ابونظاره) ولوئى صابونچى و اديب اسحاق و شبلى شميّل مسيحى به اديان ديگر تعلّق داشتند».(100)

سيد در روزنامه نگاران نيز تأثير فراوانى داشت كه بحث شد. از جمله افراد ديگرى كه متأثر از افكار سيد جمال شدند، مى توان به مصطفى كامل مصرى، شيخ على يوسف مصرى، ابراهيم لقانى و اعرابى پاشا اشاره كرد.

سيد جمال در نامه اى كه به «جوانان مصرى» مى نويسد و در ماهنامه ابونظاره به امضاى سيد چاپ مى شود، ضمن حملات شديد به رجال مزدور مصر و سياست انگليس، مى نويسد:

/ 25