3. نامه ها - سید جمال الدین اسد آبادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سید جمال الدین اسد آبادی - نسخه متنی

احمد موثقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3. نامه ها

از جمله آثار مكتوب سيدجمال، نامه هاى بسيار مهمى است كه در اوقات و شرايط گوناگون براى افراد و سرزمين هاى مختلف نوشته است؛ نامه هايى كه هم سرشار از آموزه ها و تعاليم سياسى، اجتماعى و دينى هست و هم متعدد و بسيار؛ به روايتى سيد «بالغ بر پانصد مراسله و مكتوب، به السنه مختلفه فارسى، عربى، هندى، تركى به رشته تحرير درآورده، به عتبات عرش درجات، كليه بلاد ايران، هندوستان، مصر، الجزاير، طرابلس، شامات و حجاز و ساير قلمرو اسلامى ارسال مى دارد».(58)

اهميّت اين نامه ها و اسناد بيشتر از اين روست كه نويسنده آنها خود سيد، رهبر نهضت هاى آزادى خواهى مشرق زمين بوده كه شاهد عينى رخدادها و حوادث گوناگون ناشى از زحمات و فداكارى هاى خويش بوده است. چون اين نامه ها اغلب خصوصى بودند، طبعاً از هرگونه اغراق و خلاف واقع مبرّاست و روى همين اصل، نامه هاى خصوصى هميشه مى تواند چهره حقيقى، عظمت روحى و شخصيت معنوى نويسنده را به خوبى نشان دهد.(59)

از جمله نامه هاى بسيار مهم تاريخى سيدجمال مى توان به نامه هاى زير اشاره كرد: نامه به ناصرالدين شاه، نامه به مرجع شيعه (ميرزاى شيرازى)، دو نامه به علماى ايران، نامه به ملكه ويكتوريا، نامه به جوانان مصر، نامه به حاج سيدمستان داغستانى، تعدادى نامه به امين الضرب، نامه به رئيس دولت عثمانى و آخرين نامه به «دوستانى ايرانى».

در مورد نامه به علماى ايران گفتنى است كه سيد دو نامه به علماى ايران نوشته است: يكى نامه اى خطاب به علماى ايران معروف به «حملةالقرآن» كه از بصره به سال 1309 قمرى نوشته شده و ديگرى نامه اى به همين مخاطبان براى خلع ناصرالدين شاه است كه «اصل عربى و ترجمه انگليسى هر دو پيام در 5594/00 گزارش ميرزامحمد على خان به ساليسبورى، لندن 22 ژوئن 1892، ضميمه است».(60)

نامه خطاب به ملكه ويكتوريا تحت عنوان «سلطنت و استيلاى خوف و وحشت در ايران» نوشته شده كه سيد در آن نامه، ملكه ويكتوريا را از جانبدارى سياست مستبدانه ناصرالدين شاه برحذر داشته است.

همچنين نامه اى به امين السلطان، قبل از آن كه چهره مكار و پليد وى كاملاً روشن شود، نوشته شده است.

بحث و بررسى محتواى اين نامه ها كه با موضوعات و شرايط مختلفى مرتبط مى شوند، در اين جا مناسب نيست، البته در بررسى موضوعات مربوط به هر كدام از آنها مطرح خواهند شد.

4. رساله نيچريه

سيد جمال رساله جامع و منظم حقيقت مذهب نيچرى و بيان حال نيچريان را در نوزدهم رمضان 1298 به تقاضاى يكى از مسلمانان حيدرآباد دكن، در توضيح و تشريح معناى نيچر و مذهب نيچريه كه در آن زمان در سراسر هند پيروانى داشت مى نويسد.

سيد در اين رساله با نقد و رد مستدل جريان هاى مختلف فكرى و سياسى، با استعمار فكرى و فرهنگى به مبارزه برخاست و در زمانى كه از هر طرف انديشه هاى الحادى و مادى گرايانه و همچنين غرب گرايى، بى دينى، بى بندوبارى و فرهنگ شرك و كفر و نفاق بر مغز و روح جوانان هندى و ساير بلاد مسلمانان باريدن گرفته بود، به دفاع از اسلام و اعتقاد دينى پرداخت و حملات سختى را عليه دهريون و مادى گراها و غرب زده ها و بى اعتقادى و بى دينى، به ويژه تشكيلات تربيتى «عليگره» و سيد احمدخان آغاز كرد.

به نظر سيد، وجه مشترك همه مكاتب مادى انكار «الوهيت» و «وجود صانع متعالى» است و ريشه دهرى گرى به يونان باستان برمى گردد. مقصد اصلى طايفه نيچريه، سست كردن اعتقاد دينى مردم و ترويج بى دينى و تأسيس اباحه و اشتراك است: «بلاريب كه دين مطلقاً سلسله انتظام هيأت اجتماعيه است و بدون دين، هرگز اساس مدنيت محكم نخواهد شد و اوّل تعليم اين طايفه (نيچرى ها و دهريون) برانداختن اديان است».(61)

سيد در تشريح اعتقادات و خصايل ناشى از اديان مى گويد: «انسان ها را از دير زمان به سبب اديان، سه اعتقاد و سه خصلت حاصل شده است كه هر يك از آنها كنيت ركين از براى قوام ملل و پايدارى هيأت اجتماعيه و اساسيت محكم در مدنيت و ترقيات امم و قبايل، و موجبى است فعال از براى دفع شر فسادى كه بر باد دهنده شعوب است. نخستين آن عقايد ثلاثه جليله، اعتقاد است بر اين كه فرشته اى است زمينى و اوست اشرف مخلوقات؛ دومى يقين است بدين كه امت او اشرف امم است و به غير از امت او همه بر باطل و بر ضلالند و سيّمى جزم است بدين كه انسان در اين عالم آمده است از براى استحصال كمالات لايقه كه بدان ها منتقل گردد به عالمى افضل و اعلا و اوسع در اتم از اين عالم تنگ و تاريك كه فى الحقيقه اسم بيت الاحزان را شايان است».(62)

سه خصلتى كه به سبب اين سه اعتقاد در انسان پديد مى آيد، حيا و امانت و صداقت است كه هركدام از آنها مايه انتظام اجتماعات و نظام هاى سياسى و پايدارى نوع انسانى و عدالت است. به نظر سيد، كوشش مادى گراها در جهت از بين بردن اين نتايج و خصال پديدآورنده آن هستند تا مايه شكست و بدبختى و انحطاط ملت ها شوند. سپس سيد به استقامت يونانيان و سرّ انحطاط يونان و عظمت ايران و آثار ظهور مزدك اشاره مى كند و به امت مسلمان مى رسد:

«مسلمانان امتى بودند كه به واسطه ديانت الهيه حقه و به سبب شريعت سماويه صدقه خود آن قدر عقايد جليله و خصايل جميله آحاد آن امت را حاصل شده بود و آن قدر اساس آن اركان سته در آنها استوار گرديده بود كه در يك قرن يعنى صد سال از نتايج آن عقايد و سجايا از جبال آلپ تا سورچين در تحت تصرف درآوردند و دماغ اكاسره و قياصره را به خاك مذلت ماليدند... تا آن كه در قرن چهارم نيچرى هايعنى طبيعيين به اسم باطنيه و "صاحب السر" در مصر آشكارا شدند و زبانيه خود را در جميع اطراف و اكناف بلاد مسلمانان خصوصاً در ايران منتشر كردند و براى نشر آراى فاسده خود، طريق تدليس و تدريج را پيش گرفتند و اساس تعليم خويشتن را بر اين قرار دادند كه اولاً تشكيك كنند مسلمانان را در عقايد خود و پس از تثبيت شك در قلوب، عهد و پيمان از ايشان بگيرند، تا آن كه علماى دين و ساير رؤساى مسلمين بر اين امر مطلع شده در صدد معارضه برآمدند و چون آنها كثرت معارضين را ديدند از براى نشر آراى باطله خود خون هزارها از علما و صلحا و امراى امت محمديه را اغتيالاً ريختند و بعضى از آنها عقايد فاسده مضره را فرصت يافته بر روى منبر "الموت" جهاراً به عالم ظاهر ساختند... و به مرور زمان اخلاق محمديه را شرقاً و غرباً فاسد كردند و در اركان عقايد و سجاياى پسنديده آن امت شريفه تزعزع انداختند».(63)

سيد با ريشه يابى تاريخى به دوران خودش مى رسد و مثل هميشه، عوامل و جريان هايى را كه باعث سستى و فساد در عقيده و اخلاق مسلمانان و به تعبير خودش «امت محمديه» مى شوند، مورد نكوهش قرار مى دهد، زيرا مسلمانان را از فوايد عقايد و خصايل حاصل از دين محروم مى كنند. سيد در اين سير تاريخى، فساد و سستى در عقيده و اخلاق مسلمانان را زمينه هجوم صليبيان و تاتارها و تركان و مغول ها مى داند، به گونه اى كه «ارباب تاريخ ابتدا انحطاط و سلطه مسلمانان را محاربه صليب مى گيرند و چنان لايق بود كه آغاز ضعف مسلمانان و تفرق كلمه آنها را از شروع آن تعليمات فاسده و آراى باطله بگيرند».(64)

در اين راستا، وى به ظهور بابيت مى پردازد كه «باعث به ناحق ريختن خون هزارها عباداللّه شدند» و «كوچك ابدال هاى همان نيچرى هاى الموت و چيل ها يعنى كچكول بردارهاى همان طبيعت "گرد كوه" مى باشند و تعليمات آنها نمونه تعليمات باطنيه است».(65)

سپس سيد به جريان هاى فكرى در غرب و به خصوص مادى گرى و دهرى گرى اشاره مى كند و اين كه در ميان فرانسويان هم، كه پس از روميان در اروپا در علم و دانش و كاردانى و تمدن پيشرو بودند، در قرن هيجدهم ميلادى «ولتر و روسو به اسم رافع الخرافات و منورالعقول ظهور كردند و اين دو شخص قبر اپيكور كلبى را نبش كرده عظام باليه ناتوراليسمى را احيا نمودند و تكاليف را برانداختند و تخم اباحت و اشتراك را كاشتند... حتى ولتر چندين كتاب در تخطئه و سخريه و تشنيع و ذم انبيا تصنيف كرد و اين اقوال باطله در نفوس فرانسوى ها تأثير كرده به يكبارگى ديانت عيسويه را ترك نمودند».(66)

در حقيقت سيدجمال به طور شتابزده همه اين جريان هاى فكرى غيردينى و مخالف ديانت را كه در طول تاريخ در چهره هاى مختلف ظاهر مى شوند، را مردود مى داند و محكومشان مى كند؛ آنهايى را كه به جاى خداى واحد به چند خدايى، دو خدايى و سه خدايى معتقد شدند و طبيعت و انسان و يا فرد و جامعه را به جاى خدا اصل قرار دادند و ناتوراليسم، اومانيسم، ليبراليسم و سوسياليسم را در اين دوره رواج دادند.

سيد ظهور اين تفكرات باطل را باعث شكست فرانسه از آلمان دانسته و پيدا شدن طايفه سوسياليست و ضرر و خسارت حاصل از ظهور اين طايفه را براى فرانسه كمتر از ضرر و خسارت جرمنى (آلمان) نمى داند. آن گاه او به سرنوشت عثمانى ها مى پردازد و مى نويسد كه آنها نيز به سبب عقايد فاسد نيچريان رو به انحطاط نهادند.(67)

لبه تيز حملات سيد متوجه متفكرانى است كه يا به اقرار خود مادى مذهب بودند و يا اين كه در تاريخ فلسفه شرق و غرب به اين صفت مشهور شده اند. به علاوه سيد در اين رساله سه آيين سوسياليسم و كمونيسم و نيهيليسم را به طور يكسان محكوم كرده و مى گويد:

«اجتماعيين و اشتراكيين و عدميين هر سه طايفه... خود را به اسم محب الفقراء و الضعفاء و المساكين ظاهر ساخته اند و هر يك از اين طوايف ثلاثه اگرچه مطلب خود را به نوعى تقرير مى كند وليكن غايت و نهايت مقصود آنها اين است كه جميع امتيازات انسانيه را برداشته چون مزدك همه را در همه شريك سازند».(68)

در اواخر رساله، سيد به بررسى امتيازات اديان مى پردازد و مى گويد: «دين اگرچه باطل و اخس اديان بوده باشد به جهت آن دو ركن ركين يعنى اعتقاد به صانع و ايمان به ثواب و عقاب و به سبب ساير اصول سته كه ودايع دين ها و كيش هاست از طريقه ماديين يعنى نيچرى ها بهتر است در عالم مدنيت و هيأت اجتماعيه و انتظام امور معاملات بلكه در جميع اجتماعات انسانيه و در همه ترقيات بشريه در اين دار دنيا».(69)

در حقيقت سيدجمال فايده و لزوم دين را مطرح و براى حفظ و پايدارى و قوام جامعه و روابط اجتماعى و مدنيت، دين را اساس و پايه مى داند و اين را اثر طبيعى و ذاتى دين مى بيند و روى اين جهت هر دينى را ولو آن كه در طول تاريخ گرد و غبار روى آن نشسته باشد و ايراداتى داشته باشد، در مقايسه با راه و روش نيچرى ها كه اساس جامعه و مدنيت و انتظام امور جامعه را از هم مى پاشند بهتر مى داند. البته سيد آن دينى را مى گويد كه در آن توحيد و معاد و ساير اصول سته باشد كه آثار طبيعى اعتقاد به اين اصول باعث نظام و قوام جامعه مى شود. به علاوه سيد از نظر كلى و به طور مطلق، تنها اسلام را تأييد و ترويج مى نمايد، به طورى كه بعد از ذكر اين كه دين به طور مطلق مايه نيك بختى هاى انسان است مى گويد: «اگر بر اساس هاى محكم و پايه هاى متقن گذاشته شده باشد، البته آن دين به نهج اتم سبب سعادت تامه و رفاهيت كامله خواهدگرديد...و اگر غور نماييد در اديان، هيچ دينى را نخواهيم ديد كه بر اساس محكم متقن نهاده شده باشد مانند دين اسلام».(70)

تا اين جا سيدجمال با اين شيوه استدلال كه همه جريان هاى فكرى غيردينى و منتج از نيچرى ها را رد مى كند و به اثبات عقيده دينى مى رسد و بعد دين كامل كه بر اساس محكم و متقن بنا شده باشد را اسلام معرفى مى كند، مرحله به مرحله و به تدريج اين سير را طى مى كند. اما به نظر سيد لازم است كه اسلام را هم از نو معرفى و تشريح نمود، زيرا بين اسلامى كه هست و اسلامى كه بايد باشد و در متن قرآن و سنت و سيره سلف صالح آمده خيلى فرق دارد. لذا از اين جا به بعد سيدجمال همان انديشه اصلاح و احياى تفكر اسلامى را مطرح مى كند. او در اين جا يك جا و منسجم تعدادى از اصول نهضت فكرى و فرهنگى خود را بيان مى كند و رسيدن به «سعادت تامّه» و «رفاهيت كامله» را به كمك اسلام موقوف به چند امر مى داند:

اوّل، «بايد لوح عقول امم و قبايل از كدورات و خرافات و زنگ هاى عقايد باطله وهميه پاك بوده باشد».(71) سيد در توضيح و تبيين اين اصل، توحيد را مطرح مى كند: «اوّل ركن دين اسلام اين است كه عقول را به صيقل توحيد تنزيه، از زنگ خرافات و كدر اوهام و آلايش وهميات پاك سازد و نخستين تعليم او اين است كه انسان را نشايد كه انسان ديگر و يا يكى از جمادات علويه و سفليه را خالق و متصرف و قاهر و معطى و مانع و معز و مذل و شافى و مهلك بداند و يا كه اعتقاد كند كه مبدأ اوّل به لباس بشرى براى اصلاح و يا افساد ظهور نموده و يا خواهد نمود».(72)

دوم، «نفوس آنها بايد متّصف بوده باشد به نهايت شرافت، يعنى هر واحدى از امم خود را، به غير از رتبه نبوت كه رتبه اى است الهيه، سزاوار و لايق جمع پايه ها و رتبه هاى افراد انسانيه بداند و در خود نقص و انحطاط و عدم قابليتى تصور نكند. دين اسلام درهاى شرافت را به روى نفوس گشوده، حق هرنفس را در هر فضيلت كمالى اثبات مى كند و امتياز شرافت جنسيّت و صنفيّت را از ميانه برمى دارد و مزيت افراد انسانيه را فقط بر كمال عقلى و نفسى قرار مى دهد».(73)

برخلاف ديانت «برهما» كه معتقد به «كاست» است و افراد طبقات چهارگانه اجتماع را ذاتاً پاكيزه گوهر يا پست نهاد مى داند، و مسيحيّت كه در آن انسان با واسطه كشيش ها با خدا رابطه برقرار مى كند. به عقيده سيد «لوتررئيس پروتستان كه اين حكم را برخلاف انجيل دفع نموده است به مسلمانان اقتدا كرده است».(74)

سيّم، «بايد آحاد هر امتى از امم عقايد خود را كه اوّل نقشه الواح عقول است بر براهين متقنه و ادله محكمه مؤسس سازند و از اتباع ظنون در عقايد دورى گزينند و به مجرد تقليد آبا و اجداد خويشتن قانع نشوند، زيرا آن كه اگر انسان بلاجهت و دليل به امورى اعتقاد كند و اتباع ظنون را پيشه خود سازد و به تقليد و پيروى آباى خود خرسند شود، عقل او لامحاله از حركات فكريه باز ايستد و اندك اندك بلادت و غباوت بر او غلبه نمايد، تا آن كه خرد او بالمره عاطل و از ادراك خير و شر خود عاجز ماند و شقا و بدبختى از هر طرف او را فرو گيرد».(75)

سيدجمال پيرو دستور اسلام، تبعيت از ظن و گمان و تقليد كوركورانه و بدون دليل از آبا و اجداد را در اصول دين محكوم مى كند و مسلمانان را به تلاش و حركت فكرى مى خواند تا به كمك عقل بتوانند خرافه ها و وهمياتى كه به اسلام بسته شده تشخيص دهند. به علاوه اين امر باعث شود كه در بين مسلمانان علم و دانش دينى و اجتماعى و سياسى در سطح وسيع تر، رشد و تكامل يابد: «دين اسلامى آن يگانه دينى است كه ذم اعتقاد بلادليل و اتباع ظنون را مى كند و سرزنش پيروى از روى كورى را مى نمايد و مطالبه برهان را در امور به متدينين نشان مى دهد و در هر جا خطاب به عقل مى كند و جميع سعادات را نتايج خرد و بينش مى شمارد و ضلالت را به بى عقلى و عدم بصيرت نسبت مى دهد و از براى هريك از اصول عقايد به نهجى كه عموم را سودمند افتد اقامه حجت مى نمايد».(76)

چهارم، «بايد در هر امتى از امم جماعتى على الدوام به تعليم سايرين مشغول بوده باشند و در تخليه عقول آنها به معارف حقه كوتاهى نورزند و در تعليم طرق سعادت تقصير ننمايند. و گروهى ديگر هميشه در تقويم و تعديل نفوس بكوشند و اوصاف فاضله را بيان و فوايد آنها را شرح و اخلاق رذيله را توضيح، و مساوى و مضار آنها را تبيين كنند و از امر به معروف و نهى از منكر غافل نشوند، زيرا آن كه بالبداهه جميع معلومات انسان مكتب است و اگر او را معلمى نباشد از عقل خود بهره اى و فايده اى نخواهد گرفت».(77)

سيد در لزوم و اهميّت امر به معروف و نهى از منكر مى گويد: «اعظم فروض و واجبات دين اسلام اين دو امر است»(78) و براى تأييد آن به قرآن ارجاع مى دهد. اما چرا با اين كه اسلام داراى چنين جامعيّت و كامليّت هست، مسلمانان در جهان امروزى چنين ناتوان و درمانده اند، سيد جواب را به آيه شريفه «إنّ اللَّه لايُغيّر ما بقومٍ حتّى يغيّروا ما بأنْفُسِهِم»(79) ارجاع مى دهد.(80)

/ 25