5. پاسخ به رنان
اين قضيه از نقاط مبهم و پيچيده زندگى و فعاليت هاى سيد به شمار مى رود و كسانى كه درباره سيد به تحقيق پرداخته اند، با اشاره از آن گذشته اند و كمتر تحقيق صحيح و مستندى در اين باره وجود دارد، در اين مورد همانند اكثر فعاليت هاى سياسى سيد، برداشت ها و اظهارنظرهاى گوناگونى شده است؛ عده اى آن را دليل بر اسلاميّت و ديانت سيد دانسته اند كه به دفاع از اسلام و مسلمانان پرداخته است؛(81) بعضى آن را دال بر بى دينى سيد و عدم اعتقاد او به اسلام دانسته اند؛(82) دسته اى آن را متضاد و معارض با آثار ديگر سيد از جمله رساله نيچريه و مقالات منظم عروةالوثقى قلمداد كرده اند(83) و از اين رو، بعضاً وى را يك روشنفكر صرف مى دانند كه اعتقاد خاصى ندارد و با ملل غرب به زبان و فرهنگ آنها و با ملل شرق به زبان اسلامى سخن مى گويد و سرانجام، برخى آن را دليل بر اعتقاد سيد به تعارض دين و فلسفه دانسته اند.(84) اما با توجّه به تفكر عمومى سيد جمال، به نظر مى رسد كه نسبت دادن بى دينى و عدم اعتقادِ به اسلام به سيد كاملاً بى اساس و به دور از واقعيّت است.ارنست رنان در 29 مارس 1883 در سوربن پاريس كنفرانسى تحت عنوان «اسلام و علم» برگزار كرد كه متن آن، روز بعد در روزنامه ژورنال ددبا چاپ شد و طى آن كوشيد چنين وانمود كند كه اسلام و علم با يكديگر متباين و متضاد هستند و ايمان به غيب با اصلاح و نهضت منافات دارد.(85) از جمله كسانى كه به اين سخنرانى جواب داده و نظر رنان را رد كرده اند مى توان از نامق كمال بك، متفكر ترك و بايزيد اوف، امام مسجد پطرزبورگ و پرفسور ماسينيون و سيد جمال نام برد، اما پاسخ سيدجمال از همه آنها مهم تر و پر سروصداتر بود كه انعكاسى وسيع يافت.سندى كه ارنست رنان در سخنرانى خود به كار مى برد شرح نامه اى است از قاضى موصل! گويا ژنرال لايارد از اين قاضى درباره وضع جغرافيايى و طبيعى شهر اطلاعاتى مى خواست و قاضى نامبرده كه ميل نداشت اطلاعاتى از وضع محلى به دست خارجيان بدهد، جواب داده بود كه پرداختن به اين نوع مسائل در حدّ بندگان خدا نيست و كنجكاوى در امور طبيعت كفر است و زمين آفريده پروردگار بوده و تنها اوست كه از موقعيت شهرى كه آفريده آگاه است.رنان از اين گفته كه به قول لوئى ماسينيون و محمد حميداللّه و نامق كمال، شاعر ترك، هرگز وجود خارجى نداشته است، چنين نتيجه مى گرفت كه مذهب اسلام حس كنجكاوى را از مسلمانان گرفته و آنان را نسبت به همه رويدادها بى تفاوت ساخته است و روان آنان را با پذيرفتن همه نوع آزار و ستم كه جز «خواست خدا نيست»! سازگار كرده است.(86)حتى پروفسور ماسينيون با ارائه دلايلى اثبات و اعلان مى كند كه نويسنده اين نامه، قاضى مجهول موصل نبوده، بلكه خود رنان آن را نوشته بوده است.(87)ظاهراً سيد ابتدا يادداشتى در البصير به زبان عربى منتشر كرد و مختصراً پاسخى داد، اما پاسخ اصلى وى چند روز بعد منتشر شد و به دليل آن كه اصلِ آن عربى بوده و بعد به فرانسه ترجمه شده است، برخى از مريدان سيد معتقدند در درستى انتساب اين نامه به سيد جمال، دست كم به شكلى كه در ژورنال ددبا انتشار يافته، ترديد بايد كرد؛ يكى از اين افراد، محمد حميداللَّه حيدرآبادى، استاد پيشين دانشگاه پاريس و استانبول است كه عقيده دارد «قسمت هايى از جواب سيد جمال (به رنان) ساختگى است و مترجم آن به فرانسه با تحريفات وقيحانه اى به چاپ آن اقدام كرده است».(88)سيد جمال هنگامى كه در پاريس متن سخنرانى رنان را در روزنامه ژورنال ددبا مورخ سى ام مارس 1883 مطالعه كرد، مكتوبى به صاحب روزنامه فرستاد كه آن مكتوب قبل از هجدهم مه همان سال چاپ نشد و وقتى كه مكتوب وى منتشر گرديد، نويسنده روزنامه براى توضيح نوشته بود:«خوانندگان ما به ياد دارند كه آقاى رنان چندى پيش در سوربن كنفرانسى درباره دين اسلام و علم داد كه پيروزى و موفقيّت بزرگى به دست آورد و ما اوّلين كسى بوديم كه متن اين سخنرانى را منتشر كرديم... و اكنون شيخ جمال الدين افغانى براى ما نامه اى در اين باره به زبان عربى فرستاده كه شامل بعضى از مسائلى است كه در موقع مطالعه متن آن سخنرانى به ذهنش آمده است و ما اكنون صحيح ترين(!) ترجمه اين نامه را براى استفاده خوانندگان خود درج مى كنيم».(89)اما چون در حال حاضر اثرى از آن روزنامه نيست و هنوز متن عربى پاسخ سيد را محققان به دست نياورده اند و فقط همين ترجمه ناقص فرانسه موجود است، از اين رو جز تجزيه و تحليل و نقد اين جريان چاره ديگرى نيست؛ به دلايلى چند، علاوه بر جعلى به نظر رسيدن نامه قاضى موصل -همان طور كه پروفسور حميداللّه اظهار مى دارد - «در جواب جمال الدين نيز از طرف مترجم نامه، كه در اداره روزنامه بوده و شايد خود رنان باشد... چون وى از نويسندگان و كارمندان آن روزنامه بود... تحريفات و دستبردهايى شده است».(90) حميد اللّه دلايل خود را در تحليل و نقد جريان، اقامه مى كند و به مطالبى اشاره مى كند كه در آن پاسخ هست، ولى بعيد به نظر مى رسد كه از قلم شخصى چون سيد جمال تراوش كرده باشد.(91)جالب توجه اين كه روز بعد از انتشار اين نامه سيد، پاسخ رنان بر جواب سيدجمال الدين چاپ شد كه در آن، موافقت خود را با جمال الدين در بعضى از مسائل، يعنى در اين تحريفاتى كه خود افزوده بودند، يادآور شده بود.(92)با اين حال، عمده ترين دليل و مدرك آن دسته از روشنفكرانى كه مدعى اند ميان نوشته هاى شرقى و غربى سيد و پاسخ به رنان و رساله نيچريه يا عروةالوثقى، تضاد و تناقض و حتى فرق اساسى است، عباراتى از همين ترجمه است، در حالى كه طبيعى است كه در ترجمه اعمال نظر و تحريف صورت گرفته باشد و به احتمال قوى مترجم فرانسوى جواب سيد، برخلاف امانت دارى، عبارت هايى از پيش خود بر جواب افزوده يا با دخل و تصرف ناروا در برخى عبارت ها، معناى آنها را تحريف كرده باشد.(93)نيكى كدى كه معتقد است سيد جمال فردى مذهبى نبود ولى مى كوشيد از تاكتيك هاى مذهبى استفاده كند(94)، در كتاب پاسخ اسلامى به امپرياليسم مى نويسد: «(سيدجمال) در آن جا (پاريس) با رنان به مباحثه پرداخت و شديداً از دين اسلام به عنوان خفه كننده علم، آزادى فكر و پيشرفت تنقيد كرد».(95)ما قضاوت درباره اين نظر كدى را به خوانندگان محترم واگذار مى كنيم.حامد الگار نيز مى نويسد:«پاسخ جمال الدين به اين حمله سختى كه عليه اسلام شده بود... تناقض درخور تأملى با مطالب العروةالوثقى داشت، وى نوشت: جامعه مسلمانان هنوز خود را از قيمومت دين آزاد نكرده است. لكن باتوجه به اين كه دين مسيحيّت چندين قرن بر دين اسلام تقدم دارد، نمى توانم از اين اميد صرف نظر كنم كه جامعه محمّدى (چنين است) سرانجام روزى موفق خواهد شد كه قيود خود را بشكند و مصممانه به پيروى از سرمشق جامعه غربى در راه تمدن گام بردارد، زيرا كه دين مسيح به رغم سخت گيرى و تعصب آن هرگز مشكلى حل ناشدنى عرضه نكرده است، نه، من نمى توانم اجازه دهم كه اسلام اين اميد را ناروا بشمارد».(96)اما الگار در زيرنويس همان صفحه كتابش مى نويسد: «... بعيد است كه آب و تاب اين پاسخ از قلم شخص جمال الدين ناشى شده باشد».(97) بعد ايشان ضمن نتيجه گيرى مى گويد: «علاقه او (سيد) بيش از همه به امت اسلامى بوده است و به همين منظور عليه رنان به دفاع از امت اسلامى پرداخته، نه ايمان اسلامى. از اين رو، نيز توجه او به اتحاد و كشمكش ميان غرب و اسلام از مخالفت دوجانبه تمدن ها و جوامع اين هر دو سرچشمه گرفته بود».(98) اما عبده در نامه اش به سيد مى نويسد: «از آنچه شما در روزنامه ددبا در رد مسيو رنان نوشته بوديد و از اسلام دفاع كرده بوديد مطلع شدم... تو از كسانى هستى كه سر دين را با شمشير دين نمى برى».(99)ما براى خوددارى از طولانى شدن بحث، بررسى درباره اين قضيه و تحريف در نامه سيد را بر عهده محققان صاحب نظر و بى غرض واگذار مى كنيم؛ اما آن قدر كه از ترجمه پاسخ سيد بر مى آيد، وى در اين نامه در دو قسمت به دفاع از اسلام و امت اسلامى مى پردازد: در قسمت اوّل، رابطه دين اسلام با علم و تمدن را بررسى مى كند و در آن، اعتقاد دينى و اسلام را «تنها عامل مؤثر براى نجات ملت ها از توحش و بربريت و يگانه راهبر آنان به سوى عالى ترين مدارج كمال و تمدن»(100) معرفى مى كند؛ در قسمت دوم، وضع مسلمانان را در زمينه علم و تمدن بررسى مى كند و با يادآورى گذشته با شكوه مسلمانان در زمانى كه اكثر مناطق دنيا در اوج عقب ماندگى بودند و مسلمانان مظهر علم و تمدن به شمار مى آمدند، به عقب ماندگى و انحطاط آنان در قرون اخير اذعان مى نمايد:«آرى، تا هنگامى كه دولت اسلامى در مشرق و مغرب پرچمدار پيشرفت علمى بود، بزرگ ترين مراكز علمى و فلسفى در عراق و اندلس قرار داشت، ولى هنگامى كه اين دولت رو به انحطاط نهاد، عقب نشينى علمى هم در بلاد اسلامى آغاز شد... البته اين وضع اسف انگيز، هرگز دليل آن نتواند بود كه اسلام و مردم عرب، در قرون وسطى كه قدرت و سلطه در دست آنها بود، در پيشرفت علم و فلسفه كوشش نكردند».(101)آن گاه سيدجمال يك سؤال بسيار اساسى و مهم مطرح مى كند كه بعد از آن تاريخ همواره مورد توجه متفكران و مصلحان مسلمان بوده است: «در اين جا يك سؤال باقى مى ماند و آن اين كه: فرهنگ و علوم اسلامى كه جهان را با نور درخشان خود روشن نمود، چرا رو به زوال نهاد و به خاموشى گراييد؟ و چرا اين مشعل فروزان، بار ديگر روشن نگرديد؟ و چرا جهان عربى هم اكنون در پوششى از ظلمت و تاريكى فرورفته است؟ آيا مسؤوليت آن به عهده دين و مذهب است؟».(102)سيد جمال در مقام پاسخ به اين سؤال، به نقش زمامداران كشورهاى اسلامى و استبداد سياسى اشاره كرده مى گويد:«متأسفانه در سرزمين هايى كه اسلام قدرت يافت پس از مرور زمانى زمامداران به مخالفت با علوم پرداختند و استبداد سياسى هم بر اين امر كمك بزرگى نمود، به طورى كه سيوطى مى نويسد: خليفه عباسى، هادى، دستور داد كه گردن پنج هزار نفر از فلاسفه را بزنند تا ريشه علوم در كشورهاى اسلامى خشك شود و از بين برود. البته در اين آمار آثار مبالغه و گزاف به چشم مى خورد، ولى بدون شك اين امر - هرچه قدر هم كوچك بوده و تعداد مقتولين آن كم باشد - فاجعه اى است و در واقع يك لطمه خونين در تاريخ يك ملت و يك آيين به شمار مى رود. اما جاى گفت و گو نيست كه ما رويدادها و حوادث شديدترى در اين زمينه، در تاريخ مسيحيّت نيز مى بينيم»(103).نتيجه و تأثير اين برخورد سيد جمال با رنان نيز بسيار با اهميّت و سازنده بود، به خصوص در جهان اسلام، به گونه اى كه متفكران زيادى در اثبات رابطه اسلام و علم و تمدن و علل ضعف و انحطاط مسلمانان و يافتن پاسخ سؤال سيد جمال، مقالات و كتاب هاى فراوان و سرنوشت سازى نوشتند و انديشه اصلاح و احياى تفكر اسلامى را تعقيب كردند:«پس از سخنرانى مشهور ارنست رنان درباره اسلام و علم، و جدال متعاقب آن ميان رنان و جمال الدين افغانى... يكى از اشتغالات ذهنى مهم نويسندگان اصلاح طلب، ردّ نظريه اى بود كه مى گفت: اسلام مخالف روح علمى و مسؤول عقب ماندگى فرهنگى مردم مسلمان به شمار مى رود. رشيدرضا فرياد مى زند: ما قلم ها و صداهايمان را در ضمن نوشتن و تكراركردن خسته كرده ايم (براى اعلام اين مطلب) كه بدبختى مسلمانان نمى تواند موجب سرزنش دينشان گردد، بلكه بيشتر مربوط به بدعت هايى است كه در آن ايجاد كردند، و مربوط بدين حقيقت است كه آنان به اصطلاح اسلام را همچون پوستينى وارونه به تن كرده اند».(104)اين تأثير در خود رنان نيز مهم و قابل توجه بود، به گونه اى كه استاد احمد امين از قول رنان نقل مى كند: «سيد در من تأثير زيادى كرد و بين ما مباحثه اى در گرفت كه من بعد از آن تصميم گرفتم كه موضوع كنفرانسم در سوربن "رابطه علم با اسلام" باشد». امين همچنين از قول وى مى نويسد: «من در وقت مباحثه با سيد از آزادى فكر و دانش و صراحت لهجه او به فكرم رسيد كه يكى از دانشمندان بزرگ قديمى را مى بينم و با ابن سينا و ابن رشد روبه رو هستم و يا با يكى از اين آزادگانى كه در قرن گذشته براى آزادى انسانيت از اسارت كوشش كرده اند، سخن مى گويم».(105)حتى نيكى كدى نيز به تأثيرپذيرى رنان از سيد اشاره كرده است.(106)دكتر گوستاولوبون با انتقاد از رنان، به تغيير عقيده رنان در برخورد با سيد اشاره مى كند و از اين كه او اعراب را مورد حمله قرار داده، اظهار تأسف مى كند و «كار اين فاضل شهير را در تغيير عقيده به اين جا مى كشاند كه تأسف مى خورد چرا من از پيروان پيغمبر اسلام(ص) نمى باشم»، چنان كه در جاى ديگر مى گويد: «هيچ وقت داخل مسجدى نشدم مگر اين كه فوق العاده متأثر شده و افسوس خوردم كه چرا جزو اتباع اسلام نبوده ام».(107)نكته مهمى كه در تعريف و تمجيد رنان از سيد جمال، قابل توجه است اين است كه شايد رنان به اين گفتار سيد نيز برخورد كرده باشد كه مى گويد:«اگر بخواهيم آزادگان اروپا را به دين خود بخوانيم لازم است كه نخست به آنها بگوييم كه ما مسلمان نيستيم، زيرا آنها وضع فعلى ما را نتيجه تربيت قرآن مى دانند. آرى آنان به دنبال قرآن مللى را مى بينند كه در ميان آنها جهل و ذلت و بدبختى و... شيوع يافته و آن وقت است كه مى گويند: اگر اين كتاب واقعاً مصلح اجتماع بود پيروان آن آن طور كه ما مى بينيم نبودند».(108)1.
ناظم الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، ص 115.2.
حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 130.3.
اصغر مهدوى و ايرج افشار، مجموعه اسناد و مدارك چاپ نشده درباره سيدجمال الدين مشهور به افغانى، ص 164.4.
همان، ص 153.5.
اصغرمهدوى و ايرج افشار، مجموعه اسناد و مدارك چاپ نشده درباره سيدجمال الدين مشهور به افغانى، ص 26 و 27.6.
صدر واثقى، سيدجمال الدين حسينى پايه گذار نهضت هاى اسلامى، ص 24.7.
مرتضى مدرس چهاردهى، سيد جمال الدين و انديشه هاى او، ج 6، ص 285.8.
صفات اللّه جمالى، اسناد و مدارك درباره سيد جمال، ص 218.9.
سيد جمال الدين اسدآبادى، مقالات جماليه، مقدمه، ص 11 و 16.10.
همان، ص 107.11.
همان، ص 110 و 111.12.
صدر واثقى، سيدجمال الدين حسينى پايه گذار نهضت هاى اسلامى، ص 44.13.
محمّد محيط طباطبايى، نقش سيدجمال الدين اسدآبادى در بيدارى مشرق زمين، ص 20 و 21.14.
همان، ص 4 و 5.15.
همان، ص 62.16.
همان، ص 39.17.
اسماعيل رائين، انجمن هاى سرّى در انقلاب مشروطيت، ص 43.18.
سينا واحد، شهيد مطهرى مصلحى بيدار، ص 10 و 11.19.
ميرزا لطف اللَّه اسدآبادى، شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسدآبادى، ج 3، ص 53؛ سيد هادى خسروشاهى، يادنامه سيد جمال الدين اسدآبادى، ص 52.20.
نيكى كدى، تحريم تنباكو در ايران، ص 164 و 165.21.
محمد محيط طباطبايى، نقش سيدجمال الدين اسدآبادى در بيدارى مشرق زمين، ص 36.22.
ابراهيم صفايى، اسناد سياسى دوره قاجاريه، ص 269، سند شماره 81 و ص 273، سند شماره 82.23.
ابراهيم صفايى، همان، ص 271.24.
حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 83.25.
همان جا.26.
هما ناطق، مقاله اى در يادنامه سيد جمال الدين اسدآبادى، ص 189.27.
همان، ص 190.28.
همان، ص 191.29.
مرتضى مدرس چهاردهى، سيدجمال الدين و انديشه هاى او، ص 179.30.
محمدمحيط طباطبايى،نقش سيدجمال الدين اسدآبادى در در بيدارى مشرق زمين، ص 38.31.
يحيى آرين پور، مقاله اى در يادنامه سيدجمال الدين اسدآبادى، ص 40..Lintrasigeant .3233.
حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 103.34.
هما ناطق، مقاله اى در يادنامه سيدجمال الدين اسدآبادى، ص 193 و 194.35.
اصغرمهدوى وايرج افشار، مجموعه اسناد ومدارك چاپ نشده درباره سيدجمال الدين مشهوربه افغانى، ص 80.36.
مرتضى مدرس چهاردهى، سيدجمال الدين و انديشه هاى او، ص 61 و 62.37.
محمدمحيط طباطبايى، نقش سيدجمال الدين اسدآبادى در بيدارى مشرق زمين، ص 113112.38.
همان، ص 115.39.
صدر واثقى، سيدجمال الدين حسينى پايه گذار نهضت هاى اسلامى، ص 116.40.
همان، ص 108 و 109.41.
محمد محيط طباطبايى، نقش سيدجمال الدين اسدآبادى در بيدارى مشرق زمين، ص 98.42.
همان، ص 116 و 117.43.
همان، ص 111 و 112.44.
حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 98 و 99، به نقل از آلبرت حورانى.45.
محمدمحيط طباطبايى، نقش سيدجمال الدين اسد آبادى دربيدارى مشرق زمين، ص 112.46.
حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 99.47.
محمدمحيط طباطبايى، نقش سيدجمال الدين اسدآبادى دربيدارى مشرق زمين، ص 99.48.
همان جا.49.
اسماعيل رائين، فراموشخانه و فراماسونرى در ايران، ج 1، ص 392.50.
ادوارد براون، انقلاب ايران، ترجمه احمد پژوه، ج 2.51.
حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ترجمه ابوالقاسم سرّى، ص 274.52.
سيدجمال الدين اسدآبادى ومحمدعبده، عروةالوثقى،ترجمه زين العابدين كاظمى خلخالى، ص 64.53.
همان، ص 55.54.
همان، ص 66.55.
همان، ص 67 و 68.56.
همان، ص 68.57.
محمدرضا حكيمى، بيدارگران اقاليم قبله، ص 52.58.
همان، ص 33، به نقل از قصه هاى استاد.59.
محمد محيط طباطبايى، نقش سيدجمال الدين اسدآبادى در بيدارى مشرق زمين، مقدمه، ص 9.60.
ابوالحسن جمالى اسدآبادى، نامه هاى سيدجمال الدين اسدآبادى، ص 60، به نقل از: نيكى كدى، تحريم تنباكو در ايران. متن اين نامه ها در تحريم تنباكو، كتاب نامه هاى سيدجمال آمده است.61.
سيد جمال الدين اسدآبادى، رساله نيچريه، ص 5.62.
همان، ص 21 و 22.63.
به نقل از: مرتضى مدرسى چهاردهى، سيدجمال الدين وانديشه هاى او، ص 505 - 507.64.
به نقل از: همان، ص 508.65.
همان جا.66.
همان، ص 509.67.
همان، ص 510.68.
همان، ص 510 و 511.69.
همان، ص 518.70.
همان، ص 519.71.
همان، ص 519.72.
همان، ص 520.73.
همان، ص 520 و 521.74.
همان، ص 522.75.
همان، ص 522.76.
همان، ص 523.77.
همان، ص 523.78.
همان، ص 524.79.
رعد (13) آيه 11.80.
مرتضى مدرسى چهاردهى، سيد جمال الدين و انديشه هاى او، ص 524.81.
صدر واثقى، سيدجمال الدين حسينى پايه گذار نهضت هاى اسلامى، ص 118؛ سيد هادى خسروشاهى، اسلام و علم، ص 30 - 32.82.
الى كدورى به نقل از: حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 108؛ نيكى كدى، پاسخ اسلامى به امپرياليزم، به نقل از: مرتضى مدرسى چهاردهى، سيدجمال الدين وانديشه هاى او، ص 14.83.
حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ص 274؛ هما ناطق، مقاله اى در يادنامه سيدجمال الدين اسد آبادى، به قلم گروهى از دانشمندان، ص 195.84.
حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 109 - 110.85.
سيدهادى خسروشاهى، اسلام و علم، ص 16 و 17.86.
هما ناطق، مقاله اى دريادنامه سيدجمال الدين اسدآبادى، به قلم گروهى از دانشمندان، ص 199198.87.
سيد هادى خسروشاهى، اسلام و علم، ص 22 - 25.88.
حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 108.89.
سيد هادى خسروشاهى؛ اسلام و علم، ص 26.90.
همان، ص 27.91.
همان، ص 27 - 31.92.
همان، ص 31.93.
حميد عنايت، سيرى در انديشه سياسى عرب، ص 109.94.
نيكى كدى، تحريم تنباكو در ايران، ص 20 و 21.95.
كدى، به نقل از: مرتضى مدرسى چهاردهى، سيدجمال الدين و انديشه هاى او، ص 14.96.
حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ترجمه ابوالقاسم سرّى، ص 275274.97.
همان، ص 275.98.
همان جا.99.
اصغرمهدوى وايرج افشار، مجموعه اسناد ومدارك چاپ نشده درباره سيدجمال الدين مشهوربه افغانى، ص 66، سند شماره 22.100.
سيد هادى خسروشاهى، اسلام و علم، ص 47 و 48.101.
همان، ص 59.102.
همان، ص 71 و 72.103.
همان، ص 72 و 73.104.
چند نويسنده خارجى، نهضت بيدارگرى در جهان اسلام، ترجمه سيد محمد مهدى جعفرى، ص 40 و 41.105.
سيدهادى خسروشاهى، اسلام و علم، ص 95، به نقل از: زعماء الاصلاح..P.37 ,An Islamic Response to Imperialism ,Nikkie Keddie .106107 . همان، ص 116 و 117، به نقل از: گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب.108.
همان، ص 95 و 96.