علامه سلماسي گويددرخدمت بحرالعلوم به مكه معظمه مرف شديم ايشان درمكه حوزه تدريس تشكيل دادجودوكرم خاصي ازاوديدم كه آنچه داشت به افرادبخشش ميكرديك شب به ايشان عرض كردم اينجاعراق و نجف اشرف نيست كه اين گونه بخشش ميكني اينجاسني خانه است اگردرولايت غربت پولمان تمام شدازچه كسي بگيريم ؟سيدسكوت كردوهرروزمعمولش اين بودصبح زودبحرم خدامسجدالحرام مشرف ميشدوطواف ونمازطواف راانجام مياددوسپس نمازصبح وتعقيب آن راميخواندواول طلوع آفتاب به منزل باز ميگشت صبحانه ميل ميكردوسپس مردم گروه گروه ميامدندوازمحضرش بهره مند ميشدندآن شب كه به اوگفتم پول تمام شده وازكجاپول بياوريم روزآن شب كه صبح ازحرم بازگشت چندلحظه بعدشنيدم درراميزننددرصورتي كه آن وقت هنگام آمدن افرادمعمولي نبودميخواستم بروم دررابازكنم ديدم سيدبحرالعلوم باشتاب حركت كردوبه من فرمودنيامن تعجب كردم پس ازآنكه سيدرفت ودر رابازكردناگاه ديدم شخص بزرگواري سواربرمركب است سيدبيرون دويدوسلام كردوعرض ادب نمودوركاب راگرفت وآن بزرگوارپياده شدوسيدبحرالعلوم عرض كرداي آقاي من بفرماآن بزرگوارواردمنزل شدودراطاق سيدبحرالعلوم بجاي سيدنشست وپس ازساعتي صحبت آن بزرگوارحركت كردوبرمركب سوارشدو رفت .سيدبرگشت وبسيارشادبودبه من حواله اي دادكه بروم بازارصفاومروه وطبق آن حواله پول بگيرم .رفتم به بازاربه همان مغازه اي كه سيدفرموده بودو رسيدم ديدم صاحب مغازه منتظرمن است حواله رابه اودادم وبوسيدوگفت برو حمال بياوررفتم چندحمال خبركردم آمدندوچندجوال ازپولهاي رائج رابه منزل سيدآورديم بعدكه مطلب راباسيدبطورخصوصي درميان گذاشتم فرمودتازنده ام به كسي نگوحواله ازحضرت صاحب الامرامام مهدي ع بودهمان كسي كه ديروزصبح با مركب به منزل ماتشريف آوردند ./اقتباس ازگنجينه دانشمندان ج 8ص 274271