چغندرتاپيازشكرخدا
يك روزمردفقيري به زنش مي گويد:"ميخواهم براي كدخداتخفه اي ببرم ،شايداوهم درعوض يك جنس خوبي ياپولي به من بدهد"زن مي گويد:"برايش چغندرببرمردمي گفت :"نه ،پياز بهتراست "بهرحال مرديك كيسه پيازبرمي داردوبه خانه كدخداميرود .
كد خداازديدن هديه مردفقيراوقاتش تلخ مي شودودستورميدهدتاپيازرابه سرمرد بيچاره بزنند،مردهمينطوركه پيازبه سرش ميخورد،ميگفت :چغندرتاپيازشكر خدايكي ازعمله اكره هاي كدخدابه اوميگويد:اين چه حرفي است كه ميزني ؟چه شكركردني دارد؟!مردفقيرميگويد:چراجانم خيلي خوب هم شكركردن داره براي اينكه اگرمن به جاي پيازچغندرآورده بودم ،الان ديگرزنده نبودم /تمثيل ومثل