بیشترلیست موضوعات روشنفكران و مسئله «آل احمد» طرح مسئله آل احمد و مسأله روشنفكر جهان سومي غربزدگي ياغرب ستيزي جلال آل احمد، بازگشت ارتجاعي ياگذار ازفرهنگ استعماري؟! نتيجه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
«من شخصا هرگز، «روشنفكري» راملاقات نكردهام»(44).همين پرسشهاي انتقادي و ترديد درنقش روشنفكري ايران ازسوي آل احمد به طورجدي مطرح گشته است، تا آنجا كه اوروشنفكر غير بومي رابه عنوان «عامل استعمار» تلقي ميكند(45). احتمالاً طباطبايي باهمين برداشتها، جزم پيدا كرده كه آل احمد ازپست مدرنهاي غربي، دركار خود استفاده كرده است.ليكن دربرداشت طباطبايي ازپست مدرن وهم ازنسبت پست مدرني كه به آل احمد ميدهد،تأملات جدّي وجود دارد. طباطبايي تصورمي كندكه «پست مدرن»، واقعيتي است كه تنها يك مصداق دارد وآن «منتقد وابستهاي» است كه نسبت به فرهنگ مدرن خودشان انتقاداتي دارند وبانگاه به آينده، درصدداصلاحات روشي وبينشي مدرنيته هستند،نظير هابرماس كه اعتقاد داردبسياري ازاصول مدرنيته، قابل تعميق است»(46) حال آنكه انديشه پست مدرن، طيف وسيعي راشامل ميشود. يك سراين طيف، «نقّادي مدافعانه» است و سر ديگر آن «نقادي نفي كننده» است. درميان قرائتهاي پست مدرني، دو قرائت به شعار روشنفكران بومي نزديك تراست.بنابر يكي ازآن دو قرائت، غرب براي حل معضلات خود،بايد نگاه تازهاي به شرق داشته باشد. بايد از اين تلقين كه آسيا هيچ چيز تازهاي براي شناختن ندارد، دست برداشت. شرق، هنوزحرفهايي براي گفتن داردكه مكمل غرب ميتواندباشد،انديشه ماقبل مدرن، به معناي تفكرماقبل تاريخ نيست. اين اروپاست كه باتكاني فرهنگي خود راازمادرش آسياجداكرده است. اين قرائت پست مدرني، برداشت كارل ياسپرس ازوضعيت بحراني غرب است:(47)«ولي معني آسيابراي ماهنگامي مهم ميشود كه بپرسيم: باهمه برتري اروپا،باختر زمين چه چيزيراازدست داده است؟ درآسياچيزي هست كه براي مااهميت بنيادي دارد، ولي دست ما ازآن تهي مانده است ؟ از آنجا پرسشهايي ازمامي شودكه دراعماق وجود خود ماجاي دارند، مابراي آنچه ساخته و توانستهايم، و براي آنچه شدهايم، بهائي پرداختهايم. مابه هيچ وجه درراه تكامل انساني نيستيم. آسيا مكمل ماست و ما نميتوانيم بيآن كامل گرديم.»(48)امابنابر قرائت ديگر، اساسا خواهان عبور ازمدرنيته وبازگشت به هويت اصيل شرقي است. اين گروه به مردم شرق، حق ميدهند كه چرا آنان تمدن جديد رايك تمدن مادي صرف ميدانند.تمدن جديد هيچگاه به ماوعده حيات حقيقي، يعني معنويت رانمي دهد. زيرا معنويت درمتن سنتهايي نهفته است كه مدرنيته آنها را به حاشيه رانده است وبراي احياء آن بايد باروح سنتهاي زنده كه تنها درجهان مشرق وجود دارند، تماس گرفت نمونه چنين تفكري مربوط به رنه گنون است. شعارعبور ازغرب به شرق او، تنها انديشه انتقادي صرف نيست بلكه نفي انتقادي تمدن جديداست.گنون ميداند كه اگريك شرقي ياحتي يك اروپايي خواهان «حيات حقيقي»، درجست وجوي درك عميقي ازمعنويت شرقي باشد، ازسوي غربيان به كهنهپرستي متهم ميگردد.ليكن او ازانسان شرقي ميخواهد كه به خاطر ناسازگويي و نكوهش متجددين، از شعار، «بازگشت به خويشتن» دست برندارد. وقتي پايداري در برابر تركتازي بيگانگان ازجانب مردم مغرب ديده شود، آنرا «ميهن پرستي» نامداده، شايان هرگونه ستايش و نيايش ميدانند، ولي وقتي اين پايداري ازجانب مشرق زمينيها نمودار شود، برآن نام «كهنهپرستي و تعصب» و يا «دشمني با بيگانگان» نهاده و تنها آنرا درخور كين و توهين ميشمارند.(49)بنابراين برخلاف نظر طباطبايي، جريان پست مدرن، انديشه انتقادي واحدي راتشكيل نميدهد. بلكه قرائتهاي متفاوتي تاحّد نفي اساس مدنيته وجود دارد. پس اگر بخواهيم ديدگاه روشنفكربومي رابه مأخذ غربي آن نسبت بدهيم، بايد معلوم گردد كه به كدام انديشه پست مدرني مربوط است. اما درمورد جلال آل احمد، برقراري چنين نسبتي بين او وپست مدرن، كاردشواري است. صرف اينكه اوبا «دكتر فرديد» ارتباط داشته، دليل وجودتاثيرات عميق فرديد برآل احمد نميشود. بايد اين تاثيرات رادرمتن نوشتههاي اوپيداكرد. آل احمد تنها در مقدمه كتاب «غربزدگي» از دكترفرديد ياد ميكند. «غربزدگي» گزارشي بود كه طرح نخستين آن درسال 1340 به «شوراي هدف فرهنگ ايران» داده شدو درجلسات شوراي دكتر فرديد نيز شركت ميكرد. آل احمد خودمي گويدكه تعبير «غربزدگي» رااز«افادات شفاهي» فرديد گرفته است. اوپيش ازآنكه به طور جدي سراغ ترجمه متون پست مدرن برود«غربزدگي» رانوشته بود. آل احمد درمقدمه كتابش اشاره ميكند كه دكتر محمود هومن پس ازخواندن «غربزدگي» او رابه ترجمه كتاب «عبورازخط» اثر ارنست يونگرتشويق كرد.