بیشترلیست موضوعات روشنفكران و مسئله «آل احمد» طرح مسئله آل احمد و مسأله روشنفكر جهان سومي غربزدگي ياغرب ستيزي جلال آل احمد، بازگشت ارتجاعي ياگذار ازفرهنگ استعماري؟! نتيجه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
چه اصراري است كه روشنفكراني نظير طباطبايي، آل احمد رامنسوب به جريان پست مدرن ايراني كنند؟شايدازاين طريق بهتربتوانند جامعه فرهنگي رااز مطالعه آثاراو دوركنند، بااين استدلال كه آل احمد از مسائلي سخن گفته كه حقيقتا مربوط به ما نيست. مسئله پست مدرن غربي «مسئله ما» نيست. بنابراين، مطالب آلاحمد و همفكرانش بابحراني كه ما درآن به سرمي بريم، ازاساس نامربوط است. اماآياواقعا، اينچنين است كه طباطبايي گفته است؟ براي نشان دادن آنكه آل احمد خارج موضوع سخن نگفته ودقيقا به «مسئله ما» پرداخته، به مواردي اشاره ميكنيم.طباطبايييكي ازوجوه تفاوت ميان «مسئله ما» و «مسئله آنها» را در موضوع «بحران عقلانيت نيست ميداند.»«بحران عقلانيت در ايران غير از آن چيزي است كه در غرب واقع شده است. اين بحران در ايران ناشي از فقدان عقلانيت است. بحران عقلانيت در ايران به گذار از عقلانيت سنتي ودريافت كهن عقل مربوط ميشود».(50)آل احمد نيز از «بحران فقدان عقلانيت» بحث ميكند،نه ازبحران عقلانيت غربي. اوريشههاي اين بحران را از درون جريان روشنفكري ايران، پيگيري كرده است. آل احمد در بحث قشربندي روشنفكران ايراني، آنهارابه پنج دسته تقسيم ميكند. چهار دسته ازروشنفكران مانند مدارهايي است كه حول هسته مركزي درگردش اند واز آن تغذيه ميكند.هسته مركزي، يعني محور عقلانيت مدرن ايران، ويژهگي «خلق كننده» و«مبدع» بودن رادارند. توسط هسته مركزي روحيه خردورزي به ساير مدارهاي روشنفكري منتشر ميشود. اماظرفيت هسته مركزي چقدراست ؟آل احمد عقلانيت روشنفكري محورراناچيز ميداند.«اين هسته اصلي روشنفكري درايران چه كوچك است؟ به زحمت ميتوان هريك ازشاخههاي اين هستهاصلي رابه انگشتهاي دودست شمرد».(51) او بزرگترين علت ناكاميهاي روشنفكران ايران رادرهمين كم خوني مزمن هسته اصلي ميداند و عامل استعمار (فرار مغزها) رادر درجه بعد ذكر ميكند. اونتيجه عيني بحران فقدان عقلانيت در روشنفكران ايران رادرتخريب گذشتهاي ميداند كه چيز مشت پر كني جايگزين آن نشده و در نهايت به سود حكومتهاي استبدادي تمام ميشود.دوره روشنفكري به يك تعبير ديگر يعني دوران هتك حرمتهاي عميق و دوره كنجكاوي در هر مقوله و تخريب هر پناهگاه فكري ومادي كه وسيله ارعاب خلق وباعث بي عدالتي وفشاراست.(52)طباطبايي از«دورهگذار» و اينكه ماچه بخواهيم و چه نخواهيم وارد دنياي جديد ميشويم رجز ميخواند ليكن وضعيت پس، ازورود به فضاي مدرنيته راتشريح نميكند. حال آنكه مرحوم جلال آل احمد دقيقا برهمين نكته پافشاري ميكند. او آينده را معلول گذشته وحال ميداند، زمانهاازيكديگرمستقل نيستند. ما وارد دنياي جديدمي شويم، امانه به آن وضعي كه روشنفكر غربي دارد. وضع روشنفكر غربي، «توليدكنندگي» است ووضع آينده روشن فكري ما «مصرفكنندگي». روشنفكر ايراني، منتظر توليد نظريههاي جديد از كشورهاي مادر است و فقط اين نظريات را «تطبيق به مصداق» ميدهند، و اين معني «غربزدگي».با چنين روشنفكراني البته كه با هر فرهنگي نيمه راه به زمين خواهدماند. با چنين روشنفكراني است كه ما از چنان گذشتهاي به چنين زمان خالي رسيدهايم. و مبادا كه باچنين روشنفكراني باز هم به آيندهاي برسيم درخور آن گذشته واين حال ؟(53)