روشنفکران و مسئله « آل احمد » نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روشنفکران و مسئله « آل احمد » - نسخه متنی

داود مهدوی زادگان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تااينجا، نويسنده باتكيه بربرداشت مخالفين هم دروه آل احمد، بدون استنادبه نوشته‏هاي آل احمد، ازقوه تخيّل خود كمك گرفته و مجموعه‏اي از كلي‏بافي‏هاي خود رابه ذهن مخاطب منتقل مي‏كند.وي توجه نداردكه گرچه هرسخن اقناعي مشتمل براستدلال نيست، ولي بعضي از مطالب اقناعي، خالي از استدلال هم نيست. حتي اگر آل‏احمد در كلام خود تفكر استدلالي نداشته باشد، پرسش‏هاي جّدي كه فراروي تجددطلبان مي‏گذارد، فتح بابي براي شكوفايي انديشه انتقادي‏ست. شجاعت او در طرح همين پرسش‏ها در محيط‏هاي روشنفكري است. بالاخره، لازمه جرأت دانستن، پرسش‏گري است. نويسنده از شيوه نگارش آل احمد، نكته مهمي رادرك مي‏كند، ولي به عمق آن توجه ندارد.اگرجلال بتواندمخاطبان خود رابه عمل وادارد، نشانه موفقيت اوست، واداشتن به عمل، يعني بسيج كردن قواي فكري ورفتاري براي دانستن واقدام كردن.

رسالت روشنفكرتنهادردانستن نيست بلكه درقبول مسئوليت هم هست وپذيرش مسئوليت ملازم با عمل است. آل‏احمد از غربزدگان مي‏خواهد كه بايد ازاين وضعيت اسفبار غربزدگي عبور كردواين منظور خرد باعمل فكري و عمل سياسي واجتماعي امكان پذيرنيست. براي عبورازخط غربزدگي، اگربايداقدام به تفكر ياعمل سياسي كرد، به يك اهتمام عملي نيازدارد.او اعتقاد داشت كه:

«در سراسر تاريخ، روشنفكران، در اغلب، بنده قدرت‏ها بوده‏اند. يعني خريده مي‏شده‏اند به وسيله قدرت‏هاي روز» و از طريق آثارش در جست و جوي آن دسته از روشنفكرهايي بود كه «خودشان را در اختيار طبقات محروم بگذارند»(60).

اوگاه ازاينكه هنوز نتوانسته دراين كارفكري موفق بشود،مأيوس گشته و مي‏گويد:

«شما مرا پشيمان كرديد ازكاري كه كرده‏ام و «نوميد باهمه حرف‏هايي كه راجع به اين پرت وپلا زده شده، معلوم مي‏شود كه هنوز هيچي را نگفته است».(61)

اوزندگي جلال رابه سه دوره تقسيم مي‏كند، دوره ورود به اجتماع (1322)و فعاليت در حزب توده وفاصله گرفتن ازمذهب، دوره انشعاب ازحزب (1326) ودوره سوم كه باانتشارغربزدگي (1340) آغازمي شود.

برداشت نويسنده ازاين سه دوره، آن است كه درتحولات فكري آل احمد نوعي سيرقهقرايي وبازگشت ارتجاعي ديده مي‏شود.او دوره اول جلال را (عضويت درحزب توده) رادوره نشاط وسرزندگي دانسته ودوره دوم (انشعاب ازحزب) را سرگرداني وترديد وبالاخره دوره سوم (بازگشت به مذهب وسنت) را شتابزدگي وتشتّت آراء مي‏داند.برهمين اساس، عنوان مقاله خود را «جلال آل احمد، سرزندگي، گسستگي وتشتّت انديشه» مي‏گذارد. عجيب است كه يك منتقد، دوره جواني سوژه‏اش راپخته تراز دوره ميان سالي او بداند. چراكه شخصي مورد نقدش ازحزب توده انشعاب پيداكرده ودرنهايت به سنت ومذهب روي مي‏آورده است، بدون آنكه به علت تجديد نظر اوتوجه كند(62). نويسنده مزبور برمبناي چنين تحليلي اززندگي اجتماعي جلال، تعجب مي‏كند كه باهمه تاثيرات كم وبيش دامنه داري كه برجاگذاشت، چراروشنفكران در برابرآن و دربرابر ساير آثار آل احمد سكوت كردند؟ ظاهرا وي زحمت مطالعه نقدهايي كه درهمان زمان به جلال آل احمد شده رابه خود نداده، برخي از نقدها را كه مستند كار خود قرارداده است. اتفاقا به جمله‏اي از دوستان آل احمد (ولي مخالف باانديشه‏هاي او) استناد كرده كه برخلاف نظرنويسنده، نشان مي‏دهدكه آل احمد تاچه اندازه مورد حمله مخالفين خود بوده است. مصطفي رحيمي بعد ازدرگذشت جلال (1348) گفته است:

«و امروز خيلي ديراست. جلال كه اين مسأله حياتي را زودتر از هركس مطرح كرد ديگر در ادامه بحث شركت نخواهد داشت. حمله به نظريه غربزدگي درحكم تيراندازي به قلعه‏اي بي‏حفاظ است. جنگي كه افتخار فتحي در آن باشد نيست»(63).

/ 18