روشنفکران و مسئله « آل احمد » نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روشنفکران و مسئله « آل احمد » - نسخه متنی

داود مهدوی زادگان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خورده‏گيري‏هاي آشوري براستنادات تاريخي ازجهاتي قابل تأمل است. در رابطه رشد بورژوازي و شهرنشيني برخلاف آل‏احمد، گسترش شهرنشيني را معلول رشد اقتصاد بازار و توليد صنعتي مي‏داند.

«در شرق ودر ايران شهرهاي بزرگ آبادان شكوهمند با بازارهاو كارگاه‏هاي پر رونق وجود داشت» كه درتمام غرب يكي همانند آن يافت نمي‏شد. پايه رونق شهرنشيني و گسترش شهرهاي دوره تمدن اسلامي درآباداني روستاها (مراكز توليدات كشاورزي) و رونق صنعتگري و تجارت است.»(13)

آشوري در تحليل عصر مشروطيت و عوامل آن، دچار اشتباهات فاحشي شده و ژرف‏انديشي آل احمد رادرك نكرده است. آشوري براين گفته آل‏احمد كه «روحانيت نيز كه آخرين برج وباروي مقاومت درقبال فرنگي بود» ولي از زمان مشروطيت طوري درلاك خود فرو رفته كه شايد در روز حشر بيدارشود، شديدا حمله مي‏كند، آنگونه كه ازيك بحث عملي، خارج و حالت پرخاشگري پيدا مي‏كند. آشوري افتخارات تاريخي روحانيت در برابر استعمار غرب را به كلي نفي مي‏كند و براين باوراست كه چگونه ممكن است «نگهبانان قبور و حافظان سنت‏هاي پوسيده دريك جامعه‏يي گرفتار تحجر و ظلم و استبداد»، بتوانند در برابر سيل تمدن و فرهنگ غربي سدّي بسازند»؟ چنين انتظاري را از آل‏احمد نابجادانسته و مي‏گويد:

«لابد توقع داشتي از زير قباي تحجّر قرون وسطايي تالي دكارت و اسپينوزا و هگل و نيوتون بيرون بيايند واسلام را از «هجوم مسيحيت» نجات دهند؟ مگر نه اين است كه اين گروه از همه ديرتر با تحولات تاريخ آشنا مي‏شوند و تطابق مي‏كنند... چگونه چشم داردكه همين سدّ سديد ضداستعمار و ضدغرب باشد؟ آخر با چه سلاحي در برابر چه سلاحي؟»(14)...

آشوري، برداشت آل‏احمد از مشروطيت راتوبيخ كرده كه چرا او هم مانند ملّاهاي صدر مشروطيت، مشروطيت راجنگ «مشروعه» و «بي‏ديني» مي‏بيند، چرا «اعدام شيخ نوري رادرجريان مشروطيت علامت استيلاي غربزدگي مي‏داند»؟ «وي برداشت آل احمد ازمشروطيت راحديث شكافتن تاريخ ندانسته كه «عناد و لجاج و خلاصه پناه بردن به ارتجاع و سنّت پرستي»است و آل احمد را گوشزد مي‏كند كه حديث «مشروعه» ازلوازم اش استبداد و فقر و فلاكت، فئوداليسم، فقر روحي و انحطاط ادبي، علمي و فكري هم هست. بنابراين، «سنت وقدمت» اگر سّد راه زندگي و مايه‏ي ابتذال وتباهي باشند، به خودي خود چه ارزشي دارند؟(15)... آشوري درجاي ديگر، «وجدان تاريخي»اش را كنار گذاشته و هرچه افتخار فرهنگ سازي وپيشتازي ست، ازآن روشنفكران مي‏داند(16): اوسعي نكرده جدا از ذهنيت «سنت‏ستيزي» «غرب» آزادانه به مطالعه تاريخ مشروطيت بپردازد. او به اين نكته تاريخي پي‏نبرده كه تجددطلبان مشروطه خواه، به دليل نداشتن پايگاه اجتماعي، از روحانيت به نفع مقاصدشان بهره مي‏گرفتند.

«طبقه روشنفكر، زماني با شاه عليه علما، زماني باعلما عليه شاه، زماني با شاه عليه قدرتهاي امپرياليست و زماني نيز مانند انقلاب مشروطه، با علما شاه و قدرتهاي امپرياليست متحد مي‏شد»(17).

وي نمي‏ديد كه تجدد ومدرنيّتي كه «پيشتازان جنبش روشنگري» به خورد اين ملت مي‏دادند، لازمه‏اش تأسيس «استبداد مدرن» و همكاري بي‏دريغ با آن است. وي پس از انقلاب‏اسلامي اذعان مي‏كند كه:

«بخش مهمي ازبدنه ي روشنفكري، آن زمان، با رضاشاه همسو شدند و در واقع آرمانهاي مشروطيت را كنار گذاشتند و دنبال اين ايده رفتند كه مابدون داشتن زيربنا متناسب اداري، اقتصادي، و اجتماعي، ونيز قدرت مركزي قوي ـ جهت حفظ تماميت ارضي ـ نخواهيم توانست به آرمانهاي دمكراسي و حكومت قانوني برسيم»(18).

وي درپايان حمله به آل احمد، بارديگربه مشتركات باز مي‏گردد و از شكل‏گيري يك «رنسانس آسيايي» و از آشكارشدن نشانه‏هاي بيماري تمدن غرب سخن مي‏گويد وآغاز راه را در رهايي از قيد امپرياليسم فرهنگي مي‏داند. لذاطرح «غربزدگي» آل احمد را، «قالبي مي‏داند كه ارزش بسياري حرفهاو تعمق‏ها را دارد». او درقبال پيدايش «رنسانس آسيايي»، براي روشنفكر آسيايي وظيفه‏اي تاريخي احساس كرده و «غرب زدگي» آل‏احمد براي روشنفكرايراني مدخلي براي آن مي‏داند(19).

/ 18