پيامدهاى درازمدت - جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله ، انتقال کاریزما نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله ، انتقال کاریزما - نسخه متنی

فهیمه فرهمندپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيامدهاى درازمدت

بررسى پيامدهاى درازمدت اين جريان در انديشه‏ى سياسى اسلام، پژوهشى مستقل مى‏طلبد؛ در اين‏جا به اشاره‏اى مختصر اكتفا مى‏گردد، كه اين ماجرا نه تنها به عنوان حركتى سياسى، به قدرت‏طلبان و سياست‏پردازان اين امكان را بخشيد تا از طريق مجارى هدايت افكار عمومى به توجيه عملكرد خويش و تحميل باور صيانت خود به اذهان عوام ساده‏لوح بپردازند، كه تأثير پايدار خود را بر حوزه‏هاى حديثى گذارده و موجب رواج جعل حديث به نفع جريانات فكرى و سياسى مختلف، حتى در ميان متشرعين و متدينين گرديد.57 و طبعا اين جريان حتى به عرصه‏هاى فتاواى فقهى نيز راه يافت؛ به عنوان مثال با وجود صراحتِ حديث نبوى در حرمت شرب خمر نه تنها اين رفتار معاويه موجب عكس‏العملى جدى از جانب فقهاء ـ حتى فقهاى متأخر از دوره‏ى حكومت او ـ نشد، بلكه حتى در نسخ حديث نبوى ادعاى اجماع گرديد.58 يعنى ميدان تأثير اين نظريه‏ى سياسى علاوه بر حوزه‏ى عملكرد حكومتى، وارد عرصه‏ى صدور احكام فقهى شد و علاوه بر ايجاد زمينه‏ى اختلافات كلامى ميان فِرق اسلامى، كه ريشه در اختلافات سياسىِ نخستين سال‏هاى پس از رحلت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله داشت، از جمله موجبات اختلاف فقهى ميان فِرق نيز گرديد. روشن است كه تنها با تكيه بر همين انديشه، مى‏توان اجتهادات خليفه‏ى دوم و صدور فتاواى مخالف با حرام و حلال پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، از جانب او را توجيه و احكام فقهى مترتب بر اين اجتهادات را در فقه اهل سنّت تعريف نمود.

جالب است كه پس از اشاعه‏ى اين تفكر و به پشتوانه‏ى قدرت دينى و سياسى حاكم، و البته با اتكاء به همراهى فقهاى وابسته به اين جريانات سياسى، علاوه بر صدور حكم زندقه و كفر در مورد منكران آن، در حوزه‏ى علوم حديث راويان شيعى و محدثانى كه با چنين نظريه‏اى موافقت نداشتند غير ثقه شناخته شده و روايات آنها مورد جرح قرار مى‏گرفت.59 روشن است كه از اين راه نيز بار ديگر به لحاظ نظرى، مانند گام اولِ اين ماجرا، در روزگار نخستِ پس از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دست مخالفين جريانات فكرى حاكم، از ميدان كوتاه شد و مجال انحصارطلبى فكرى در عرصه‏هاى فرهنگى براى همان عناصر ويژه فراهم آمد. از يك سو راويان شيعه و يا غير شيعه‏ى مخالف اين نظريه،60 غير ثقه شناخته شدند و از سوى ديگر امثال زياد بن ابيه و عمر سعد، ثقه معرفى گرديدند.61 يا معاويه به عنوان صحابى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مجتهد مصيب و حجت عدل شناخته شد و معترض و منتقد او، حكم زندقه گرفت، اما سبّ و لعن على عليه‏السلام در منابر شيوع تمام يافت و كسى آن را تخطئه نكرد.

اما خطر پيامدهاى اين نظريه‏پردازى از آن هم فراتر رفت، يعنى نه تنها نظريه‏ى مصونيت صحابه و عدالت آنها، ابزار موجه‏نمايى خلفاء اوليه و سپس توجيه عملكرد امثال معاويه و مروان شد، بلكه بعدها رفته رفته مشروعيت اين نظامِ سياسى جور، مستند تأييد و تجويز اطاعت از هر سلطان جائرى گرديد؛ يعنى فقهاى مذاهب اهل سنت با استناد به اطاعت صحابه از معاويه، اطاعت از هر سلطان جائرى را جايز دانستند.62 در اين‏جا هم جعل حديث پشتوانه‏ى اين حكم فقهى شد و رواياتى در جهت تأييد قدرت حاكم و منع ايستادگى در مقابل حاكم، حتى جائر، جعل گرديد؛63 كه نشانه‏ى صريح دخالت جريانات سياسىِ حاكم در عرصه‏هاى فكرى و حوزه‏هاى علمى و دينى در تاريخ است.

جمع‏بندى نهايى

در مباحث گذشته، روشن شد كه پس از رحلت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و با توجه به آن‏كه قدرت و نفوذ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، چه در جاذبه‏ى نبوت ـ جنبه دينى ـ و چه در اقتدار حكومت ـ جنبه‏ى سياسى ـ ريشه در قدرت منحصر به فرد كاريزمايى ايشان داشت، و البته با تكيه به سفارشات مكرر آن حضرت در جانشينى على عليه‏السلام و مرجعيت اهل‏بيت عليهم‏السلام ، مانند حديث ثقلين دستيابى على عليه‏السلام به جاذبه‏ى كاريزماىِ مشابه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و استقرار او بر مسند خلافت، قابل پيش‏بينى بود.

مخالفين اين نفوذ و اقتدار، براى غلبه بر اين شرايط، ضمن تلاش براى خدشه‏دار كردن صراحت سفارشات پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، مانند جريان منع وصيت هم‏چنين پس از رحلت ايشان در قالب يك طرح هوشمندانه و ضربتى، با طراحى نهاد كاريزمايى شده‏ى صحابه و معرفى آن به عنوان مرجعى فكرى، در كنار اهل‏بيت عليهم‏السلام و بلكه مقدم بر آن در افكار عمومى، اين نهاد را جاى‏گزين كاريزماى فردى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و جانشينِ بر حق او نمودند؛ و از همه‏ى وسايل براى حذف مرجعيت و رهبرى فكرى او و جاى‏گزينى قدرت رقيب بهره بردند.

سياست منع حديث، در كنار جعل و اشاعه‏ى احاديث واحدى با جهت‏گيرى‏هاى خاص، و دست زدن به معاملات سياسى با لايه‏هاى ذى‏نفوذ در جامعه‏ى آن عصر، مانند خاندان ابوسفيان، از جمله‏ى اين وسايل و ابزارها بودند. اين روش‏ها از يك سو، زمينه را براى سلطه‏ى حزب حاكم فراهم آورده و انحصار رهبرى فكرى اهل‏بيت عليهم‏السلام را در افكار عمومى خدشه‏دار نمود و از سوى ديگر راه را براى سلطه‏ى درازمدت كسانى فراهم آورد كه در معاملات سياسى به توسعه‏ى اقتدار فكرى خلفاى اوليه و موجه و معتبر معرفى كردن آنها به جامعه و تاريخ، اهتمام نموده و از اين راه، جاى پاى خود را در جريانات سياسى و كرسى‏هاى حكومتىِ پس از خلفاء، پررنگ و مستحكم نمودند.

آن چنان كه اشاره شد در درازمدت رد پاى اين بدعت را، علاوه بر عرصه‏ى سياست، در حوزه‏ى ساير علوم اسلامى مانند: حديث، فقه، كلام و تاريخ، بايد جست و جو نمود و آن را حتى در جهان معاصر، بر مناسبات سياسى و انديشه‏هاى اجتماعى و بخش‏هاى مهمى از جغرافياى جهان اسلام مؤثر دانست.


1. دانشجوى دكترى تاريخ اسلام دانشگاه الزهراء عليهاالسلام .

2. البته نبايد همه‏ى طرف‏داران امام على عليه‏السلام را معتقد به اين نظريه دانست و تفاوت انگيزه‏هاى طرف‏داران او را ناديده گرفت. درست است كه برخى چون: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، عمار ياسر، سهل و عثمان پسران حنيف و ديگران را بايد نخستين عناصر هسته‏ى تشيع دانست كه به على عليه‏السلام به چشم وصىّ منصوب پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏نگريستند؛ اما برخى ديگر چون: زبير بن عوام با توجه به همان ملاك‏هاى سقيفه، يعنى حُسن سابقه و قرابت با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، على عليه‏السلام را شايسته‏تر از ابوبكر مى‏ديدند. البته كسانى چون ابوسفيان آن‏چنان كه خواهد آمد نيز اهدافى صرفا دنيا گرايانه داشته‏اند.هدف چنين كسانى بيش‏تر اعلام مخالفت با ابوبكر بوده است تا حمايت از شخص على عليه‏السلام ، هم چنان كه عكس العمل دستگاه خلافت نيز در برابر اين مخالفان يكسان نبوده است.

3. انگيزه‏ى بيعت كنندگان با ابوبكر نيز هم‏چون انگيزه‏ى هواداران على عليه‏السلام ، متفاوت بوده است كه بررسى آن مجال ديگرى مى‏طلبد.

4. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 63 و 64؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 94 ـ 107، از طبع 4 جلدى.

5. طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 220؛ ابن قتيبه، الامامة و السياسة، ج 1، ص 24 و 25؛ ابن اثير، همان، ج 2، ص 329 و 330.

6. «الائمة من قريش»؛ مسلم، صحيح، ج 3، ص 1452 به بعد؛ احمد بن حنبل، مسند، ج 6، ص 119؛ حاكم نيشابورى، مستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 618؛ آيت ا... صافى در آغاز كتاب ارزشمند خود، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، اين روايت را با نقل‏هاى متفاوتِ آن و طرق مختلفش بر اساس منابع فريقين گزارش كرده است.

7. البته روشن است كه دعوى خلافت از جانب انصار از ابتدا، چندان جدى نبوده است و الاّ به اين سرعت از ادعاى خود صرف‏نظر نمى‏كردند. به نظر مى‏رسد آنها بيش‏تر به دنبال محكم كردن جاى پاى خود در حاكميت آتى جامعه بوده‏اند تا دستيابى به اصل خلافت.

8. طبرى، همان، ج 3، ص 222 ـ 230؛ ابن قتيبه، همان، ج 1، ص 23 ـ 25؛ مفيد، الاختصاص، ص 101.

9. عمر بعدها ماجراى خلافت ابوبكر را فلته ناميد. طبرى، همان ج 3، ص 205. اميرالمؤمنين عليه‏السلام در خطبه‏ى 136 نهج البلاغه به كنايه از اين تعبير ياد كرده و شايد از اين راه، خلافت خود را با اين جريان مقايسه مى‏كند.

10. ابن قتيبه، همان، ج 1، ص 28.

11. همان، ص 29.

12. طبرى، همان، ج 3، ص 429.

13. همان، ج 4، ص 227.

14. ابن قتيبه، همان، ص 21.

15. ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ص 397.

16. به عنوان نمونه، همان، ص 432 و 436؛ اما اين نكته بسيار مهم است كه به تصريحِ وبر لفظِ كاريزما در نگاه جامعه‏شناسى، فاقد جايگاه ارزشى است، يعنى شامل انبياء و مصلحان اجتماعى از سويى و قهرمانان موهوم، نيرنگ بازان و حتى ساحران از سوى ديگر مى‏شود؛ همان، ص 431 و 432.

17. همان، ص 443 ـ 447.

18. همان، ص 402 و 403.

19. همان، ص 403.

20. همان، ص 410.

21. همان.

22. همان، ص 403 ـ 405.

23. همان، ص 403.

24. همان.

25. همان، ص 448.

26. همان، ص 403.

27. همان، ص 404.

28. و يا مانند نمونه‏ى مورد بحث ما، برخى از پيروان او، مصلحت بدانند كه چنين وانمود كنند!

29. ماكس وبر، همان، ص 449.

30. خليفه براى جذب ابوسفيان و كاستن از خطر مخالفتِ احتمالى او، علاوه بر واگذارى مبالغى از صدقات كه نزد وى بود، فرزندانش را به جانب شام گسيل داشت، و زمينه‏ى نفوذ آنان را در مديريتِ مناطقِ مفتوحه فراهم آورد، كارى كه تأثير غير قابل پيش بينى بر چينش مديريتى و سياسى آينده‏ى جهانِ اسلام گذارد.

31. براى مطالعه‏ى بيش‏تر پيرامون جريانات سقيفه و شكل‏گيرى خلافت ر.ك: طبرى، همان، ج 3، ص 201 ـ 206 و 218 ـ 223؛ ابن هشام، السيرة النبويّة، ج 4، ص 306 ـ 308؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 181 و 182؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 581 ـ 590؛ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 77 ـ 83؛ ابن ابى الحديد، ج 1، ص 159 ـ 161؛ ابن قتيبه، همان، ج 1، ص 22 ـ 34؛ مفيد، الارشاد، ص 101؛ ابن اثير، همان، ج 2، ص326ـ332.

32. طبرى، همان، ج 3، ص 221؛ تعبيرى را به عمر نسبت مى‏دهد كه به نظر نمى‏رسد هيچ پايه و اساسى براى اثبات آن، وجود داشته باشد. وى خطاب به ابوبكر مى‏گويد: فانّك افضل المهاجرين! اين در حالى است كه اين تعبير با همان نقل‏هايى كه در همين مراجع در قالب اعترافات خودِ ابوبكر، يا نظرات ديگران وجود دارد، سازگار نيست.

33. البته عمر با گوشزد نمودن خويشاوندى ابوبكر با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تلويحا خويشاوندى خويش را هم يادآورى مى‏كرد، چون او هم همان نسبت را با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله داشت.

34. جهت مطالعه، پيرامون تصميم پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به مكتوب نمودن وصيت، ممانعت برخى از اين كار و نسبت هذيان دادن به نبىّ اكرم عليه‏السلام ر.ك: طبرى، همان، ج 3، ص 192 و 193؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 242 ـ 245؛ مسلم، همان، ج 2، ص 1257 ـ 1259؛ بخارى، صحيح، ص 37؛ مفيد، همان، ج 2، ص 98؛ ابن ابى الحديد، همان، ج 3، ص 117 و 118، (از طبع 4 جلدى)؛ هم‏چنين براى توضيح بيش‏تر: عسگرى، عبدا... سبا و اساطير اخرى، ج 1، ص 95 ـ 100.

35. در مورد اين دليلِ اهل سنّت و ساير امتيازاتى كه آنان در خلافت ابوبكر به آنها استناد جسته‏اند و پاسخ علماى شيعه به اين موراد، ر.ك: هادى عالم‏زاده، مقاله «ابوبكر»، دائرة المعارف الاسلامى، ج 5، ص 222 ـ 226.

36. به عنوان مثال وقتى از عمر درباره‏ى جانشينى‏اش مى‏پرسند، مى‏گويد: اگر كسى را به جانشينى خود، معلوم كنم كسى بهتر از من، چنين كرده است ـ يعنى ابوبكر ـ و اگر كسى را به عنوان جانشين معرفى نكنم، پس كسى از من بهتر نيز، چنين كرده است يعنى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ؛ طبرى، همان، ج 4، ص 228؛ مسلم، همان، ج 2، ص 193؛ التاج الجامع للاصول، ج 3، ص 57؛ ابن ابى الحديد، همان، ج 3، ص 97، 105، 114 و 118. نه تنها به وجود چنين نصوصى تصريح مى‏كند بلكه موارد بسيارى نيز از خليفه‏ى دوم نقل مى‏كند كه صراحتا به چنين نصوصى اشاره نموده است؛ اما صرفا به دليل همان اجتهاد شخصى، از عمل به مفاد آنها صرف نظر كرده است.

37. اين حديث، از نقل‏هاى بسيار معروف در منابع شيعه و سنّى است. يكى از محققان معاصر در كتابى با عنوان حق با على است تمامى اسناد روايى اين حديث را در منابع اهل سنّت با دقت بسيار جمع‏آورى و گزارش كرده است. مهدى فقيه ايمانى، حق با على است، ص 37 ـ 109.

38. علامه امينى(ره) در كتابى با عنوان فاطمه زهرا(س)، اين حديث را با تمامى نقل‏هاى مشابهش، در آثار روايى اهل سنّت، بررسى نموده و به بيش از 60 منبعِ روايى عامه كه اين نقل‏ها را آورده‏اند، اشاره مى‏كند.

39. البته بعدها هم تلاش‏هاى تبليغى و برنامه‏ريزى‏هاى فرهنگى ـ سياسى كه در ادامه، بدان‏ها اشاره خواهد شد، گرچه در عمل و در اذهان توده‏ى عوام، حزب مخالف اهل بيت عليه‏السلام را به پيروزى سياسى رساند، اما نتوانست جايگاه كم نظير اهل بيت عليه‏السلام را در آثار علمى مسلم روايى، تاريخى، تفسيرى، و ... انكار يا حتى كم‏رنگ نمايد.

40. درباره‏ى جيش اسامة و توصيه‏هاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و تعويق حركت سپاه، ر.ك: طبرى، همان، ج 3، ص 184 ـ 186؛ مفيد، همان، ص 159 ـ 162؛ شهرستانى، الملل و النحل، ص 23؛ ابن ابى الحديد، همان، ج 1، 159 ـ 162.

41. طبرى، همان، ج 3، ص 223 به بعد؛ ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج 1، ص 8 به بعد.

42. ابن حجر، الاصابة فى تمييز الصحابة، ص 9 و 10.

43. همان.

44. به عنوان نمونه اظهار نظر ابن خلدون در تبرئه‏ى معاويه، مروان، و عبدالملك بن مروان قابل تأمل است. ابن خلدون، مقدمه‏ى ابن خلدون، ج 1، ص 393 ـ 396 و 403 ـ 404.

45. البته از ابن خلدون بگذريم كه تا عدالت تابعان هم پيش رفته است.

46. ابن حجر، همان، ص 19.

47. احمد حسين يعقوب، نظرية عدالة الصحابة...، ص 20 ـ 21.

48. روايتى مجعول است كه بسيارى از علماء فريقين به جعلى بودنِ آن تصريح كرده‏اند. مرحوم علامه سيد مير حامد حسين در ضمن بحثى گسترده، ساختگى بودن آن را روشن كرده است ر.ك: خلاصه‏ى عبقات الانوار، ج 3، ص 226 ـ 276؛ هم‏چنين ر.ك: سيد على حسينى ميلانى، الامامة فى اهم الكتب الكلامية و عقيدة الشيعة الامامية، ص 462 ـ 514 كه تمام اسناد و طرق آن را آورده و در پرتو اطلاعات رجالى و حديث‏شناسى و بر اساس منابع اهل سنّت، نقد كرده است.

49. در متون روايى اهل سنّت، احاديث متعددى با تعابير مختلفى وجود دارند كه همگى به نوعى بر مسأله‏ى مصونيت جماعت از خطا يا بيانى نظير آن، دلالت دارند. به عنوان نمونه ر.ك: التاج الجامع للاصول، ج 1، ص 47 و ج 2، ص 44 ـ 47. اين احاديث مستند همه‏ى اصوليينِ اهل سنّت در گشودن باب اجمال و دفاع از حوزه و حريم آن شده است؛ به عنوان مثال غزالى در المستصفا و فخر رازى در المحصّل، به تفصيل به آن پرداخته‏اند. علامه سيد محمد تقى حكيم در كتاب ارزشمند خود الاصول العامة للفقه المقارن، كه با روش تطبيقى، تمامى مباحث اصولى را دنبال كرده است، در باب اجمال به طرح مفصل مجموعه‏ى اين احاديث از منابع عامه و دعاوى و دلايل آنها پرداخته و عالمانه به نقد آنها اقدام نموده است.

50. ابن خلدون، همان، ص 415 ـ 418.

51. جالب توجه است كه حتى در ميان محققان و نويسندگان متأخر و معاصر هم، كسانى هستند كه از توجيه عملكرد معاويه، كوتاهى نمى‏كنند؛ از جمله مى‏توان از عباس محمود العقاد مؤلف كتاب معاوية بن ابى‏سفيان فى الميزان نام برد. وى با وجود آن كه در آغاز كتابش به مسأله‏ى اهميّت تاريخ و سوء تأثير امويان بر آن اشاره كرده است، لزوم مراعات حق الامانت را بر مورخ گوش‏زد مى‏كند. ص 5 ـ 12. و با اين كه خود، به بسيارى از اعمال خلافِ معاويه اعتراف مى‏نمايد، با اين حال به طور جدى در صدد توجيه عملكردِ او بر مى‏آيد، ص 117 ـ 135.

52. نظريه‏ى لامنس در اين زمينه، اجمالاً اين نظريه را تأييد مى‏كند. به گفته‏ى او تصويرى كه از شخصيت نخستين جانشين پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، در روايات اسلامى ارائه گرديده، بر اثر عوامل گوناگونِ پديد آمده و از وسايل مختلف دينى ـ سياسى، خانوادگى و قبيله‏اى براى گسترش وسيع و سريع آن استفاده شده است. اين تصوير كه از طريقِ همين منابع، بر تاريخ‏نگارىِ اسلامى و نيز بر پژوهش‏هاى خاورشناسان، تحميل شده، به هيچ روى نمايانگر شخصيت واقعى ابوبكر ـ كه مورد بحث لامنس است و خلفاء اوليه در بحث ما ـ نيست. وى مى‏نويسد: از لحاظ اصول اعتقادى، ابوبكر بايد مهم‏ترين و كامل‏ترينِ مسلمانان باشد. از اين‏رو مكتب نيرومند مدينه و نويسندگانى مؤثر از خانواده‏ى زبيريان در راه درست كردن چنين چهره‏اى از او، گام نهادند و سرانجام توفيق يافتند، تا نام ابوبكر با فضايل و خصايص همراه گردد. هادى عالم‏زاده، همان، ج 5، ص 237 و 238. صرف‏نظر از اظهار نظريه‏هاى ثانوى و فرعى، اين نظريه در ساختار كلى، با آنچه نگارنده در متن مقاله بدان مى‏پردازد هماهنگ است.

53. از همين روايتِ مجعول به خوبى مى‏توان دريافت كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هنگامى كه دوات و دفتر خواستند، قصدشان نوشتن چه چيزى بود كه بعضى مانعِ ايشان شدند.

54. ابن ابى الحديد، همان، ج 11، ص 42 ـ 50.

55. براى دستيابى به مجموعه‏اى از احاديث در فضايل و مناقب خلفاى اوليه، كه در بسيارى از موارد با هم در تعارض و خود به خود نافى يك‏ديگرند، مطالعه‏ى كتاب تاريخ الخلفاء سيوطى، سودمند است. وى در آغاز بحث از دوران خلافت هر يك از خلفاء راشدين ـ كه البته شامل على بن ابى‏طالب عليه‏السلام هم مى‏شود به ذكر مجموعه‏ى مفصلى از روايات در فضايل و خصايص و مناقب آنها پرداخته است.

56. براى مطالعه‏ى بيش‏تر به كتاب‏هاى كلامى و حديثى چون عبقات الانوار، الغدير، احقاق الحق و نظاير آن مراجعه فرماييد.

57. صاحبِ الغدير در جلد پنجم اثر ارزشمند خود، بابى تحت عنوان سلسلة الوضاعين و الكذابين مى‏گشايد و گزارش مشروحى از جريان وضع حديث ارائه مى‏دهد و فهرستى مبسوط از اسامى واضعين حديث حتى در ميان متدينين و زهّاد عرضه مى‏كند، ص 209 ـ 295.

58. محمد بن عقيل العلوى، النصايح الكافية لمن يتولى معاوية، ص 60.

59. امينى، همان، ج 5، ص 296 ـ 393، جالب است كه امام صادق عليه‏السلام از جمله كسانى است كه به نظر برخى، حديثش مورد وثوق نمى‏باشد؛ محمد بن عقيل العلوى، همان، ص 118 و 119؛ احمد حسين يعقوب، همان، ص 147 و 148.

60. مانند شافعى، العلوى، همان.

61. همان.

62. نكته‏ى شيرين اين‏جاست كه با وجود اين همه تلاش براى توجيهِ عملكرد معاويه و امثال او، اين حكم، تلويحا نشان مى‏دهد كه اين حضرات، خود به جائر بودن معاويه معترفند و از راه مقايسه‏ى جورِ حكومت‏هاى جائر با ستم معاويه، اطاعت از آنها را تجويز كرده‏اند.

63. ر.ك: التاج الجامع للاصول، ج 3، ص 44 ـ 47.



/ 7