فصل دوم. خبرهايى كه در آنها به دروغ تفسيرى را به امام حسن عسكرى(ع)، نسبت داده اند:
دلايل جعلى بودن اين اخبار1ـ گواه بطلان نسبت اين تفسير به حضرت عسكرى(ع)، شهادت خرّيت30 فنّ و نقّاد آثار، احمد بن الحسين الغضائرى، استاد نجاشى، از پيشوايان علم رجال است كه گويد:ابن بابويه (شيخ صدوق)، از محمّد بن ابى القاسم كه ضعيف و كذّاب است، تفسيرى را روايت كرده است. محمد بن ابى القاسم اين تفسير را از دو شخص مجهول، به نامهاى «يوسف بن محمد بن زياد» و «على بن محمد بن يسار» نقل كرده است.31علاّمه شوشترى درباره اصطلاح «مجهول» مى نويسد:مقصود از مجهول، دانسته نبودن حال راوى به لحاظ ضعف و قوّت است. بسيارى از اوقات، پيشوايان علم رجال، راوى مجهول را جرح مى كنند و مطعون و معيوب مى نمايانند. مجهول بودن راوى، با شناخته بودن نام و نسب او و نيز با آمدن نامش در سند روايات ديگر منافاتى ندارد.32پس از «ابن الوليد»، ناقد «نوادر الحكمة» و…، نقّادى چون ابن الغضائرى ديده نشده؛ بلكه او فوق ابن الوليد است.اگر درباره هر آن كه اين مرد بر كتاب يا حديثش خرده گرفته و بدگفته است، غور و بررسى كنيم و تعمّق ورزيم، آن كتاب و حديث را منكر مى يابيم؛ مثلا: او از كتاب«سليم بن قيس» و تفسير«محمّدبن قاسم استرآبادى» كه آن را به حضرت عسكرى(ع)، نسبت داده و كتابهاى«علىّ بن احمد كوفى» و كتاب«حسن بن عباس بن حريش» بدگفته است. با تحقق در اين آثار متوجه مى شويم كه هريك، منكراتى را شامل است؛ بويژه تفسير كه نامنكر در آن اندك است. از كتابهاى«كوفى»، كتاب «استغاثة» به دست ما رسيده است كه در آن بسيارى از مسائل اجماعى را رد كرده و منكر شده است.«كافى» در باب«شأن انا انزلناه» خبرهايى از كتاب ابن حريش روايت كرده است كه از آنها معنا و مفهوم درستى به دست نيايد و نشانه هاى ساختگى بودنشان، چون آتشى است كه بر سر كوهى افروخته باشد. از همين قبيل است روايات كسانى ديگر كه ابن الغضائرى از درك و فهمشان ايراد گرفته است؛ كلامشان در بردارنده مطالبى است كه خرده گيران نكته سنج، ناروا و مردود مى دانند و طبيعت آدمى از آن كراهت دارد و مى رمد و از نورانيّت كلام معصومين(ع)، چشم انداز زيبا و دل انگيز، عظمت و كمال، عزّ و شكوه و درخشش كلام معصومان (ع) در آنها نشانى ديده نمى شود.33