فصل دوم. خبرهايى كه در آنها به دروغ تفسيرى را به امام حسن عسكرى(ع)، نسبت داده اند: - سیری در کتاب «الأخبار الدخیلة» (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در کتاب «الأخبار الدخیلة» (2) - نسخه متنی

عبدالمهدی جلالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3ـ در خبر آمده است كه راوى هرچه گشت، اثرى از حضرت مهدى(ع) پيدا نكرد؛ حال آنكه سفيران آن حضرت از زمان مرگ پدرش(260هـ) تا پايان دوران غيبت صغرا [سال 329يا328هـ ـ بنا بر اختلافى كه در سال مرگ سمرىّ (صهرىّ) وجود دارد ـ]، مشهور و شناخته شده بوده اند و شيعيان به ايشان مراجعه مى كرده اند؛ چون حلقه اتصال آنان با حضرت حجت(ع) بوده اند.27

نشانه هاى خبرهاى جعلى درباره امام مهدى(ع)

1ـ خبرهايى كه در آنها حضرت حجّت(ع) از نزديكى وقت ظهور خود خبر داده است.

از آن حضرت به تواتر پيوسته است كه فرمودند:

كذب الوقّاتون؛ كسانى كه از زمان ظهور و وقت دقيق آن دم مى زنند، دروغ مى گويند.28

2ـ اخبارى كه پس از مرگ آخرين سفير حضرت مهدى(ع)، جناب صهرىّ (سمرىّ)، از مشاهده آن حضرت ـ در دوران غيبت كبرا ـ خبر مى دهند؛ زيرا آن حضرت به آخرين سفيرش چنين نوشت:

درباره هيچ كس وصيّت مكن كه بعد از مرگ، جانشينت گردد؛ زيرا دوران غيبت كامل ـ كبرى ـ فرا رسيده است و ظهورى نخواهد بود، مگر پس از رخصت خداوند متعال كه پس از سپرى شدن زمانى دراز، قساوت دلها و لبريز گشتن زمين از بى عدالتى خواهد بود. زود است كه از شيعيانم، كسى بيايد و مدّعى شود كه مرا ديده است. بدانيد! هر كس پيش از خروج سفيانى و وقوع آن بانگ بلند (الصيحة)، ادعا كند كه مرا ديده است، او دروغگوى افترا زنى بيش نيست.29

فصل دوم. خبرهايى كه در آنها به دروغ تفسيرى را به امام حسن عسكرى(ع)، نسبت داده اند:

دلايل جعلى بودن اين اخبار

1ـ گواه بطلان نسبت اين تفسير به حضرت عسكرى(ع)، شهادت خرّيت30 فنّ و نقّاد آثار، احمد بن الحسين الغضائرى، استاد نجاشى، از پيشوايان علم رجال است كه گويد:

ابن بابويه (شيخ صدوق)، از محمّد بن ابى القاسم كه ضعيف و كذّاب است، تفسيرى را روايت كرده است. محمد بن ابى القاسم اين تفسير را از دو شخص مجهول، به نامهاى «يوسف بن محمد بن زياد» و «على بن محمد بن يسار» نقل كرده است.31

علاّمه شوشترى درباره اصطلاح «مجهول» مى نويسد:

مقصود از مجهول، دانسته نبودن حال راوى به لحاظ ضعف و قوّت است. بسيارى از اوقات، پيشوايان علم رجال، راوى مجهول را جرح مى كنند و مطعون و معيوب مى نمايانند. مجهول بودن راوى، با شناخته بودن نام و نسب او و نيز با آمدن نامش در سند روايات ديگر منافاتى ندارد.32

پس از «ابن الوليد»، ناقد «نوادر الحكمة» و…، نقّادى چون ابن الغضائرى ديده نشده؛ بلكه او فوق ابن الوليد است.

اگر درباره هر آن كه اين مرد بر كتاب يا حديثش خرده گرفته و بدگفته است، غور و بررسى كنيم و تعمّق ورزيم، آن كتاب و حديث را منكر مى يابيم؛ مثلا: او از كتاب«سليم بن قيس» و تفسير«محمّدبن قاسم استرآبادى» كه آن را به حضرت عسكرى(ع)، نسبت داده و كتابهاى«علىّ بن احمد كوفى» و كتاب«حسن بن عباس بن حريش» بدگفته است. با تحقق در اين آثار متوجه مى شويم كه هريك، منكراتى را شامل است؛ بويژه تفسير كه نامنكر در آن اندك است. از كتابهاى«كوفى»، كتاب «استغاثة» به دست ما رسيده است كه در آن بسيارى از مسائل اجماعى را رد كرده و منكر شده است.«كافى» در باب«شأن انا انزلناه» خبرهايى از كتاب ابن حريش روايت كرده است كه از آنها معنا و مفهوم درستى به دست نيايد و نشانه هاى ساختگى بودنشان، چون آتشى است كه بر سر كوهى افروخته باشد.

از همين قبيل است روايات كسانى ديگر كه ابن الغضائرى از درك و فهمشان ايراد گرفته است؛ كلامشان در بردارنده مطالبى است كه خرده گيران نكته سنج، ناروا و مردود مى دانند و طبيعت آدمى از آن كراهت دارد و مى رمد و از نورانيّت كلام معصومين(ع)، چشم انداز زيبا و دل انگيز، عظمت و كمال، عزّ و شكوه و درخشش كلام معصومان (ع) در آنها نشانى ديده نمى شود.33

/ 13