بیشترلیست موضوعات سيرى در كتاب «الأخبار الدخيلة» بخش دوم باب دوم: در احاديث جعلى و دروغين دلايل جعلى بودن اين خبر فصل دوم. خبرهايى كه در آنها به دروغ تفسيرى را به امام حسن عسكرى(ع)، نسبت داده اند: آخرين نگاه به تفسير عسكرى فصل سوم. خبرهايى كه از روى غرض ورزى در آنها كم و زياد شده و يا شمارى از واژگانش دگرگون شده است: فصل چهارم. احاديث گوناگون پراكنده: باب سوم: در نيايشهاى تحريف شده و ساختگى فصل اوّل. دعاهاى تحريف شده: فصل دوم. دعاهاى جعلى و بربافته: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
1ـ ابن عباس، نزد حضرت باقر(ع)، بسيار محبوب بوده است. كشّى از حضرت صادق(ع) نقل مى كند كه فرمودند: پدرم، ابن عباس را خيلى دوست مى داشت. مادرش، لباس او (حضرت باقرـ ع ـ) را كه پسر بچّه اى بود، بر وى مى پوشاند تا به همراه بچّه هاى بنى عبدالمطلب، نزد ابن عباس رود. پس از آنكه ابن عباس نابينا شد، پدرم نزد وى آمد. پرسيد: تو كيستى؟ پاسخ داد: «محمّد بن علىّ بن حسين هستم». ابن عبّاس گفت: «اگر ديگران نشناسندت ـ غم مخور! ـ، من تو را مى شناسم و با شناخت من از تو، از شناختن ديگران بى نيازى!»2ـ روايت دلالت داشت كه ابن عباس با اهل بيت دشمن بوده است؛ در حالى كه بينا دلى او نسبت به حق، از مباحثاتى كه با عمر، معاويه، عايشه، ابن زبير و… در امر امامت داشته، بديهى و روشن است.3ـ در خبر آمده است كه ديدگان ابن عباس در اثر تكان وضربه بال جبرئيل به اين سبب كه فرموده على(ع) را درباره ليلة القدر ـ و عرضه امور بر دوازده تن امام معصوم در آن شب ـ نپذيرفته بود، نابينا شده است؛ حال آنكه مسعودى نوشته است: «ابن عباس، آن قدر بر على و حسن و حسين(ع) گريست تا نابينا شد». مى پرسيم چرا جبرئيل چشم دشمنان على(ع) را كور نكرد ـ و يك راست به سراغ شيفته اهل بيت رفت ـ و پيشاهنگ حاميان على(ع) را نابينا كرد آن كه پس از معصومان(ع)، نافذترين زبان و بيان را داشت؟! چرا معاويه را كور نكرد؛ همو كه بنى هاشم را به كورى نسبت مى داد و نكوهش مى كرد؟!در معارف ابن قتيبه آمده است:سه تن، يكى پس از ديگرى بينايى خود را از دست دادند: عبدالمطلب، پسرش عباس و عبداللّه بن عباس (جدّ، پدر و نوه)؛ از اين رو، معاويه به ابن عباس مى گفت: «شما بنى هاشم از ناحيه چشم، كارتان عيب دارد و كور مى شويد» و ابن عباس بدو پاسخ مى داد: «و شما بنى اميه از ناحيه دل، كارتان خراب است و كور دليد».724ـ ابن عباس با اميرالمؤمنين على(ع) كاملا نزديك و صميمى بوده است؛ به اين دليل كه معاويه پس از ماجراى حكميّت در جنگ صفّين، فرمان داد تا در كنار على(ع)، حسنين(ع) و مالك اشتر(رض)، ابن عباس را هم در قنوت نمازها نفرين كنند.735ـ عبارتهاى اين خبر، مختل و از هم گسيخته اند؛ چنان كه نمى توان از آن معناى مشخصى دريافت.پايين ترين عوام الناس هم اين گونه سخن نمى گويد؛ چه رسد به امامان كه پيشوايان كلام اند و درخت تناور سخنورى در ميان آنان ريشه دوانده و به برگ و بار نشسته است.74متأسفانه، اين اختلال، به اين خبر منحصر نيست؛ بلكه تمام خبرهاى اين باب كه نه خبر است با يك سند75 و از كتاب ابن حريش روايت شده اند، مختل و از هم گسيخته اند.«و يكى از علايم وضع و جعل حديث، آن است كه در الفاظ حديث غلطهايى از لحاظ قواعد ادبى مشاهده شود يا ركاكتى در ناحيه معنا وجود داشته باشد؛ زيرا از پيامبر كه فصيحترين عرب و همچنين از امامان شيعه كه سرآمد فصحاى عرب اند، جمله اى نادرست يا معناى زننده و ركيك صادر نمى گردد؛ بنابراين نورانيّت حديث، چون روز آشكار است».76 حال آنكه در خبر مربوط به ابن عبّاس ـ اخبار ديگرش بماند ـ موارد متعددّى از غلطهاى ادبى و معانى سست و زننده وجود دارد. براى مثال در آغاز خبر از قول امام صادق(ع) درباره امام باقر(ع) آمد است:آنچنان خنده اش گرفت و براى خنداندن اطرافيان، خود را به خنده واداشت كه چشمش پر آب گشت؛ تو گويى كه در اشك غرق شده است! بعد رو به اطرافيان كرد و گفت: مى دانيد چه چيزى مرا به خنده انداخته است؟ گفتند: نه، نمى دانيم. گفت: اينكه ابن عباس ادعا كرده از كسانى است كه مشمول اين آيه اند: الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا.776ـ از خبر، چنين فهميده مى شود كه محاجّه امام باقر(ع) با ابن عباس، در دوران امامت آن حضرت بوده است. اين دوران از سال 59 هجرى به بعد است؛ حال آنكه ابن عبّاس همزمان با فتنه ابن زبير در سال 68هجرى در طائف بدرود حيات گفته است و حضرت باقر(ع) منحصرا در سنين خردسالى خود با ابن عباس ديدار داشته است.78راوى خبر در بوته نقد رجالىابو على، حسن بن عبّاس بن حريش رازى، از ابو جعفر ثانى (حضرت جواد) روايت مى كند و او راوى بسيار ضعيفى است. كتاب «انّا انزلناه فى ليلة القدر» از اوست؛ كتابى است با احاديث فاسد، بد و پست (ردىّ الحديث) و واژگانى مضطرب و درهم و نابسامان (مضطرب الألفاظ).علامه شوشترى در «قاموس الرجال» در اين باره مى نويسد:اگر مى خواهى درستى سخن نجاشى و ابن الغضائرى درباره كتاب ابن الحريش را دريابى، به باب «فضل انّا انزلناه فى ليلة القدر»، از كتاب «كافى» مراجعه كن تا به صدق كلامشان پى برى. در آنجا نه خبر با سند واحد از ابن حريش از امام نهم وجود دارد كه جملگى واژگانى تباه و خراب و مفاهيمى بى خريدار و غير رايج دارند.79سپس، علاّمه شوشترى، موضع ابن الغضائرى را مى شناساند و مى ستايد:خدا، «ابن الغضائرى» را خير فراوان دهد! او بعد از ذكر عنوان ابن حريش، در توصيف كتابش مى گويد: «كلمات اين كتاب، پوك و فاسد و بى ارزش اند و گمان پردازى هاى مؤلّفش، گواه ساختگى بودنش است».بنابراين، استاد (ابن الغضائرى) و شاگرد برجسته و دانشمندش (نجاشى) در زمينه كتاب ابن حريش، همداستان اند و آن را مردود و بى ارزش مى دانند.علىّ بن حكم، درباره ابن حريش مى گفت: