نظريه دينى اميل دوركيم - رویکردهای اجتماعی در مطالعه دین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رویکردهای اجتماعی در مطالعه دین - نسخه متنی

محمد فولادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظريه دينى اميل دوركيم

نخستين خدمت دوركيم به جامعه شناسى دين، عبارت از تحليل وى از نقشى است كه دين در تكوين وجدان جمعى ـ يعنى: وجدان و آگاهى اخلاق جمعى جامعه ـ ايفا مى كند. هرچند وى با اين انگاره زمانش همراه بود كه مى گفت دين محكوم است كه سهم كم ترى در زندگى جديد داشته باشد (نظير وبر)، ولى توجهش كم تر معطوف به بُعد انحطاط دين، بلكه بيش تر معطوف به تحوّلش بود. اگرچه از نظر او اديان نوعى اصالت دارند و دين دروغين وجود ندارد، ولى الوهيت از نظر او هرگز چيزى فراتر از جامعه تبديل هيأت يافته و نمادين شده نبود.( )

روش تجربه گرايى دوركيم در باب واقعيت اجتماعى، از امورى است كه حتى به جامعه شناسى دينى وى نيز سرايت كرده است، به گونه اى كه وى دين را نيز با عينك تجربه مطالعه مى كند. نگرش دوركيم به دين بيش تر كاركردگرايانه با كاركرد مثبت است و بر همين اساس، وى در تحليل دين، خلط اساسى بين معنا و محتواى نمادهاى دينى و معنا و محتواى كاركردهاى آن كرده است.( )

بحث هاى دوركيم در باب دين و كاركردهاى آن و نقشى كه دين در جوامع دارد، سه مرحله است:

1ـ بيش ترين تحليل هاى دوركيم درباب مطالعه دينى در باب پيدايش اديان، به ويژه در جوامع ابتدايى و جايگاه رفيع دين در اين جوامع، است.

2ـ در جوامع جديد، اديان رو به افول رفته، از صحنه زندگى كنار مى روند.

3ـ شاهكارى است كه دوركيم درباب دين ـ به اصطلاح آرون ـ در جوامع امروزى ارائه مى دهد.( )

دوركيم با مطالعه جوامع ابتدايى، دين را بر دو مقوله اصلى مبتنى كرد: بخشى از آن مناسك و بخشى ديگر عقايد و باورهاى دينى است. اما عقايد و باورها داراى مشخصه هايى است كه جهان را به دو دسته امور مقدس و غير مقدس تقسيم مى كند. دين همان امور مقدس است.

دوركيم چند اصل را در نظريه دينى خويش بيان مى كند:

-نسبت دادن حوادث طبيعى به علل طبيعى ـ كه برخى معتقدند با علم تعارض دارد ـ را رد مى كند.

ـ تعريف دين به الوهيت و خداوند و اعتقاد به اين واقعيت را كه لزوماً در وراى دين موجوداتى روحانى مطرح است، قبول ندارد.

ـ او اعتقادى به اين ندارد كه اساس دين بر عجز و ضعف بشر از عوامل و قواى طبيعى است.

ـ اين را نيز كه منشأ دين اعتقاد به ارواح است و اعتقاد به ارواح هم امرى توهّمى و خيالى است كه گويا انسان در خواب مى بيند و لذا، امور مقدس همه خيالى و توهّمى است و اساس دين بر توهّم استوار است، قبول ندارد; زيرا دوركيم معتقد است كه پديده ريشه دارى همچون دين، كه اين همه نقش در تاريخ ايفا كرده، نمى تواند توهّمى، خواب و سراب باشد.

بنابراين، نهايتاً دوركيم دين را چنين بيان مى كند: دين عبارت است از نظام به هم پيوسته و متشكّلى از باورها و اعمالى در رابطه با اشياى مقدس ـ يعنى: اشياى خاص و متمايزى كه تماس با آنان ممنوع است ـ و اين اعمال و باورها تمام كسانى را كه به آن مى پيوندند در يك واحد اجتماعى اخلاقى به نام «كليسا» پيوسته و متحد مى سازد.( )

دوركيم معتقد است كه هيچ چيز ذاتاً مقدس يا دنيوى نيست، بلكه زمانى يكى از اين دو خصلت را پيدا مى كند كه مردم يا بر آن پديده ارزشى فايده مند قايل شوند و يا بر عكس، صفاتى ذاتى به آن نسبت دهند كه با ارزش وسيله اش هيچ ارتباطى نداشته باشد.( )

بر اين اساس، دوركيم دو خصلت براى دين بيان مى كند: خصلت اجتماعى و خصلت غير خدايى دين. يعنى: افراد در پرستش مذهبى خويش، بى آن كه بدانند، جامعه را مى پرستند. بدين صورت، وى در طرح خود براى دين در جامعه كنونى و حل مشكل اخلاقى جوامع، دست به شگردى مخصوص مى زند: جامعه را تا حد خدايى بالا مى برد و بدان همان مقامى را مى دهد كه مؤمنان نسبت به خدا مى دهند. به نظر وى، تحقيقات علمى نشان داده كه انسان ها هيچ گاه جز جامعه خويش را نپرستيده اند. تنها جامعه است كه به خودى خود، يك واقعيت مقدس از سنخ واقعيات طبيعى است. اما وراى آن، هم علتِ نمود دينى است و هم توجيه كننده تمايزى است كه ميان امور مقدس و غير مقدس ديده مى شود.( )

دوركيم بر خلاف ماركس، دين را اساساً با نابرابرى هاى اجتماعى قدرت مرتبط نمى سازد، بلكه آن را به طبيعت كلى نهادهاى جامعه مربوط مى كند. از سوى ديگر، وى نظير ماركس، هيچ گونه اصالت، عينيت و حقانيتى به دين نمى دهد و دين را تجلّى حيات جمعى و واقعيت جامعه مى داند. از نظر او، دين پديده اى طفيلى است. دوركيم با نظريه «دين تجلّى روح جمعى است»، از دين قداست زدايى كرده و با خلاصه كردن و فروكاستن آن تا حد توتم، آن را به خرافات و سحر و جادو تنزّل داده و مسأله حق و باطل بودن اديان را زير سؤال برده است.

در خصوص منشأ پيدايش دين، دوركيم معتقد است كه چيزهاى مقدس و نمادها جدا از جنبه هاى عادى هستى در نظر گرفته مى شود; زيرا توتم نماينده گروه است، مقدس است و نماينده ارزش هايى است كه براى گروه يا اجتماع اهميت اساسى دارد. احترام به توتم، احترام به ارزش هاى اجتماعى است. موضوع پرستش دين، خود جامعه است.( ) در واقع، از نظر دوركيم، مذهب مخلوق جامعه است و درست از روى جامعه ساخته شده و يا در حقيقت، صورتِ مطلوب جامعه مى باشد.

دوركيم ضمن تلاش براى كشف منبع مذهب، توجه خود را بيش تر به تجريه مذهب بوميان اوليه استراليا، كه به منزله كهن ترين جامعه بشرى به شمار مى رود، متمركز ساخت. وى اين عقيده را، كه مذهب بر ايمان داشتن به خدايان يا ارواح مبتنى است، رد مى كند و آغاز مذهب را در آداب و رسوم و تشريفات اجتماعى مى داند و آن را به منزله ابتدايى ترين شكل مذهب مى شمرد و براى دريافتن كيفيت پيدايش مذهب، مطالعه در جوامع بدوى را توصيه مى كند كه در آن نمادها و علايم مذهبى در ضمن موجودات مقدس به نام «مانا» جلوه گر است. اين نيروى مرموز، كه از تشريفات و رسوم پديد مى آيد گاهى به صورت ذى روح تجسّم مى يابد و در نتيجه، مفهوم ارواح خدايان را به وجود مى آورد.( )

و اما كاركرد دين از نظر دوركيم، در چهار بخش عمده است: انضباط بخشى انسجام بخشى، حيات بخشى وخوشبختى بخشى. آيين هاى مذهبى از طريق تحميل انضباط بر نفس و قدرت خويشتن دارى، انسان ها را براى زندگى اجتماعى آماده مى سازد. تشريفات مذهبى مردم را گرد هم مى آورد و پيوندهاى مشتركشان را دوباره تصديق مى كند و در نتيجه، همبستگى اجتماعى را تحكيم مى بخشد. اجراى مراسم مذهبى ميراث اجتماعى گروه را ابقا و احيا مى كند و ارزش هاى پايدار آن را به نسل هاى آينده انتقال مى دهد و بالاخره، دين با برانگيختن احساس خوشبختى در مؤمنان و احساس اطمينان به حقانيت ضرورى جهان اخلاقى، كه خود جزئى از آنند، با احساس ناكامى و فقدان ايمان در آن ها مقابله مى كند.( )

نهايتاً دوركيم معتقد است كه در جوامع جديد، اديان در برابر رشد علمى و تجربى تاب مقاومت ندارند و مقاومت خويش را از دست مى دهند و بدين وسيله، نقش انضباط بخشى دين از بين مى رود. در اين جوامع، بيش از پيش دين انتزاعى شده و نقش اجبارى و اجتماعى خويش را از دست داده است. با ظهور جوامع جديد، نفوذ مذهب رو به زوال رفته و اعمال تشريفاتى و شعاير تنها بخش كوچكى از زندگى افراد را اشغال مى كند. به اصطلاح وبر، در جوامع امروزى خدايان مرده اند.

/ 8