بیشترلیست موضوعات ولايت و محجوريت؟! 1ـ ولايت مطلقه فقيه ولايت و محجوريت؟! 1ـ ولايت مطلقه فقيه حدود اختيارات وليّفقيه نكته سوم: ولايت مطلقه فقيه، اصطلاحي با دو معني شاهدي از حكومت معصومين «ع» آيا وليّفقيه، بر فقهاء نيز ولايت دارد؟ توضیحاتافزودن یادداشت جدید
«ليس المراد بالولاية هي الولاية الكلّية الالهيّة التي دارت في لسان العرفاء و بعض اهل الفلسفة بل المراد هي الولاية الجعليّة الاعتباريّة كالسّلطنته العرفيّة و سائر المناصب العقلائيّة كا لخلافة التي جعلها الله تعالي لداوود«ع» و فرّع عليها الحكم بالحقّ بينالنّاس و كنصب رسول الله صليالله عليه و آله عليا«ع» بامرالله تعالي خليفةً و وليّا علي الاّمة...»(8)و در نهايت براي اين كه جاي هيچگونه برداشت ناصوابي باقي نماند ميفرمايد: اگر براي معصوم « عليهمالسلام » از غير جهت حكومت و فرمانروا بر جامعه، ولايتي ثابت باشد، مانند ولايت بر طلاق دادن همسر مردي يا فروش اموال او يا مصادره دارايش، چنين ولايتي براي فقيه، ثابت نخواهد بود چرا كه ناشي از جنبه حكمراني و امارت معصومين«ع» نيست و هيچيك از ادّله ولايت فقيه نيز بر ثبوت چنين ولايتي براي فقهاء در عصر غيبت، ولايت ندارد بنابراين نفي مصاديق اين قسم از ولايت براي فقهاء، به منزله تخصيص برادّله ولايت فقيه نميباشد:«انّ ماثبت للنّبي صلّيالله عليه و آله و الامام عليهالسلام من جهة ولايته و سلطنته ثابت للفقيه و اما اذا ثبت لهم«ع» ولايته من غير هذه النّاحية فلافلو قلنابانّ المعصوم عليهالسلام له الولاية علي طلاق زوجة الّرجل اوبيع ماله او اخذه منه ولو لم يتعيّن المصلحة العامّة لم يثبت ذلك للفقيه ولا دلالة للادّلة المتقدّمة علي ثبوتها له حتي يكون الخروج القطعي من قبيل التّخصيص.»(9)نتيجه آنكه اطلاق ولايت به هيچ وجه به معناي بيقيد و شرط بودن آن نيست و لذا بين ولايت مطلقه و حكومت مطلقه يا استبدادي، تفاوت زيادي وجود دارد چنانكه امام خميني « قدسسره » نيز به اين تفاوت اشاره كرده ميفرمايد: «اسلام، بنيانگذار حكومتي است كه در آن نه شيوه استبداد حاكم است كه آراء و تمايلات نفساني يك تن را بر سراسر جامعه تحميل كند و نه شيوه مشروطه جمهوري كه متكي بر قوانيني باشد كه گروهي از افراد جامعه براي تمامي آن وضع ميكنند بلكه حكومت اسلامي نظامي است، ملهم و منبعث از وحي الهي كه در تمام زمينهها از قانون الهي مدد ميگيرد و هيچ يك از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد رأي نيست. تمام برنامههايي كه در زمينه زمامداري جامعه و شئون و لوازم آن جهت رفع نيازهاي مردم به اجرا در ميآيد بايد براساس قوانين الهي باشد. اين اصل كلي حتي در مورد اطاعت از زمامداران و متصديان امر حكومت نيز جاري و ساري است. بلي اين نكته را بايد بيفزاييم كه حاكم جامعه اسلامي ميتواند در موضوعات بنابر مصالح كلي مسلمانان يا بر طبق مصالح افراد حوزه حكومت خود حكم كند. اين اختيار هرگز استبداد به رأي نيست، بلكه در اين امر مصلحت اسلام و مسلمين منظور شده است پس انديشه حاكم جامعه اسلامي نيز همچون عمل او تابع مصالح اسلام و مسلمين است.»(10)ممكن است گفته شود اكنون كه اطلاق ولايت به معناي بيقيد و شرط بودن آن نيست پس چرا اصولاً از كلمه «مطلقه» در توضيح ولايت استفاده شده و بر «ولايت مطلقه فقيه» تأكيد ميشود؟ آيا بهتر نيست كه به جاي آن صرفا از اصطلاح «ولايت فقيه» استفاده كنيم؟در پاسخ ميگوييم آوردن كلمه مطلقه به دنبال ولايت، در مقايسه با ديگر نظرياتي است كه در مورد حيطه اختيارات وليفقيه وجود دارد. توضيح اينكه در خصوص حدود اختيارات ولّيفقيه، سهگونه نظر دادهاند:
حدود اختيارات وليّفقيه
الف ـ فقيه، مجاز به تصرف در امور حسبيّهاست ولي ولايت بر انجام اين امور ندارد و فرق بين اين دو (يعني صرف جواز تصرف و ولايت بر تصرف) اينست كه در صورت اول، وكيل فقيه و شخص منصوب از جانب او پس از مرگ وي منعزل ميشود در حالي كه در صورت دوم (ولايت بر تصرف) با مرگ فقيه، وكيل و منصوب او منعزل نميگردد.(11)ب ـ فقيه، داراي ولايت بر تصرف در امور حسبيّه ميباشد امّا حفظ مرزها و نظم كشور و جهاد و اجراء حدود و اخذ خمس و زكات و اقامه جمعه ميباشد، براي فقيه ثابت نيست.(12)ج ـ فقيه جامعالشرايط، در تمامي شئون مربوط به حكومت، داراي ولايت است. بر طبق اين نظريه كه مورد قبول حضرت امام« قدسسره » و بسياري ديگر از فقهاء است، از حيث امور مربوط به حكومت، بين فقيه و پيامبر« صلياللهعليهوآله » و ائمه« عليهمالسلام » فرقي وجود ندارد و همگي داراي اختيارات يكساني هستند. در نتيجه، وليّفقيه همچون معصومين«ع»، اختيار اقامه جمعه و اجراء حدود و عقد قرارداد صلح و اخذ خمس و زكات و سرپرستي امور محجورين و اوقاف عامه يعني تشكيل حكومتاسلامي با تمام لوازم آن را دارا است. اين نظريه، حدود اختيارات فقيه جامعالشرايط را مقيد به صرف جواز تصرف در امور حسبيّه يا ولايت بر اين امور ندانسته بلكه نسبت به اين دو محدود، «اطلاق» دارد و «مطلق» امور مربوط به حكومت را در تحت ولايت فقيه جامعالشرايط ميداند و از اينرو، اين نظريه را ولايت مطلقه نام گذاشتهاند. بدين ترتيب نسبي بودن اطلاق در ولايت مطلقه كاملاً آشكار ميگردد.نكته اول: ولايت مطلقه، تنها راه تشكيل حكومتي مبسوطاليدتنها بر اساس پذيرش ولايت مطلقه فقيه است كه ميتوان حكومت اسلامي مبسوطاليد تشكيل داد زيرا فقط براساس اين مبنا است كه همه اختيارات حكومتي به فقيه جامعالشرايط منتقل ميگردد.(13)واضح گرديد كه اختيارات مطلقه، امر عجيب و غير قابل قبولي نيست بلكه مقصود از آن اختياراتي است كه ناشي از طبع حكومت و سرپرستي امور عمومي جامعه است و حكومتها به طور معمول در همان محدوده اعمال حاكميت ميكنند. البته مصاديق اين امور در زمانهاي مختلف تغيير ميكند ولي ملاك اصلي، واحد و ثابت است و همانطور كه در كلام امام خميني« قدسسره » نيز مكرّر به آن تصريح شده بود ملاك، اداره جامعه و سرپرستي امور عمومي است بنابراين هرگونه اختياري كه براي تأمين اين هدف مورد نياز باشد از آن حكومت اسلامي خواهد بود.به عبارت ديگر جامعه اسلامي همچون هرجامعه ديگري نيازمند حكومت است و طبيعي است كه حكومت نيز بدون اختيارات لازم، از انجام وظايف خود ناتوان خواهد بود. در عصر حضور معصومين « عليهمالسلام » اين اختيارات توسط آن بزرگواران «ع» اعمال ميشد و در عصر غيبت آنان چون نياز به حكومت همچنان پابرجاست اختيارات مزبور توسط فقيه جامعالشرايط كه منصوب از جانب ائمه « عليهمالسلام » است به اجرا درميآيد پس ضرورت وجود حكومت، ربطي به عصمت ندارد بلكه نياز هميشگي تمامي جوامع انساني است لذا حدود اختيارات حكومتي پيامبراكرم « صلياللهعليهوآله » و ائمه « عليهمالسلام » با اختيارات حكومتي فقيه جامعالشرايط يكسان خواهد بود چرا كه هدف از چنين اختياراتي همان پاسخگويي به نياز دائمي جوامع بشري به حكومتي است كه اداره امور عمومي و اجتماعي آنان را بر عهده گيرد.نكته دوم: ولايت مطلقه، نظريه مشهور فقهاي اماميهولايت مطلقه فقيه در ميان فقهاي شيعه طرفداران زيادي داشته از نظريات مشهور محسوب ميشود بلكه بسياري از فقهاء برآن ادعاي اجماع كرده يا آن را از مسلمات فقه اماميه دانستهاند:محقق كركي (متوفي 940 قمري) در اين مورد مينويسد:«اتفق اصحابنا رضوانالله عليهم انّ الفقيه العدل الامامي الجامع لشرايط الفتوي المعّبر عنه بالمجتهد فيالاحكام الشرعيه نايب عن قبل أئمّة الهدي صلوات اللّه و سلامه عليهم في حال الغيبة في جميع ماللنّيابة فيه مدخل»(14)يعني: فقهاي شيعه اتفاق نظر دارند كه فقيه عادل امامي مذهب كه جامعشرايط فتوي است و از او به مجتهد در احكام شرعيه تعبير ميشود، از جانب ائمه عليهمالسلام در زمان غيبت در همه اموري كه نيابت بردار است (يا نيابت در آن دخالت دارد) نايب ميباشد.ملا احمد نراقي (متوفي 1245 قمري) مينويسد:«انّ كلية ماللفقيه العادل و له الولاية فيه امران: احد هما: كلّ ما كان للنّبي و الامام الّذين هم سلاطين الانام و حصون الاسلام، فيه الولاية و كان لهم فللفقيه ايضأ ذاك الاّما اخرجه الدّليل من اجماع اونصٍّ او غير هما. و ثانيهما: انّ كل فعل متعلّقِ با مور العباد في دينهم او دنياهم و لابدّمن الاتيان به ولامفرّمنه ... فهو وظيفة الفقيه و له التّصرف فيه والاتيان به.»(15)يعني: تمامي آنچه فقيه عادل برآن ولايت دارد دو امر ست:1ـ هر آنچه پيامبر و امام كه فرمانروايان مردم و دژهاي استوار اسلامند در آن ولايت دارند فقيه نيز در آن ولايت دارد مگر مواردي كه با دليلي همچون اجماع يا نص يا غير اين دو استثناء شود.