بیشترلیست موضوعات ولايت و محجوريت؟! 1ـ ولايت مطلقه فقيه ولايت و محجوريت؟! 1ـ ولايت مطلقه فقيه حدود اختيارات وليّفقيه نكته سوم: ولايت مطلقه فقيه، اصطلاحي با دو معني شاهدي از حكومت معصومين «ع» آيا وليّفقيه، بر فقهاء نيز ولايت دارد؟ توضیحاتافزودن یادداشت جدید
مرحوم شيخ انصاري به صراحت از اصطلاح سلطه مطلقه استفاده ميكند و به دنبال آن كه به بحث در مورد ثبوت چنين ولايتي براي فقيه جامعالشرايط ميپردازد قاطعانه آن را ردّ كرده مينويسد:«وبالجملة فاقامة الدّليل علي وجوب طاعة الفقيه كالامام الاّ ما خرج بالدليل دونه خرط القتاد.»(27)يعني: «اقامه دليل براين كه اطاعت از فقيه نيز همچون امام معصوم«ع» واجب است (يعني همان سلطنت و ولايت مطلقه امام«ع» بر اموال و نفوس مردم براي فقيه نيز در زمان غيبت ثابت است) سختتر از دست كشيدن بر بدنه گياه پر از خار ميباشد.»(28)در اين مورد، اكثر فقهاي اماميه با شيخ انصاري هم عقيدهاند همان فقهايي كه ولايت مطلقه فقيه به معناي زعامت سياسي اجتماعي او را پذيرفتهاند تصريح ميكنند كه چنين ولايتي (يعني ولايت بر اموال و نفوس) براي فقيه ثابت نيست. به عنوان مثال مرحوم سيد محمد آلبحرالعلوم صاحب كتاب ارزشمند "بلغة الفقيه" (كه كلام او در پذيرش ولايت مطلقه فقيه پيش از اين آورده شد) در اين مورد مينويسد:«لاشكّ في قصور الادلّة عن اثبات اولويّة الفقيه بالنّاس من انفسهم كما هي ثابتةٌ لجميع الائمّة عليهمالسلام بعدم القولال بالفصل بينهم و بين من ثبت له منهم عليهمالسلام بنصب غديرخم»(29)"شكي نيست كه ادله از اثبات اولويت فقيه نسبت به نفوس مردم قاصر است با اين كه چنين اولويتي براي تمام ائمه « عليهمالسلام » ثابت است به دليل اين كه بين اميرالمؤمنين علي « عليهالسلام » در اين مورد فرقي نيست.و بعضي از فقهاي معاصر كه به صراحت، ولايت مطلقه فقيه را امر زمامداري و حكومت را پذيرفتهاند در مورد ولايت فقيه بر اموال و نفوس نوشتهاند:"«ثمّ انه لوقلنا بثبوت ذلك (اي الولاية علي الاموال و النفوس) له(ص) بمقتضي هذه الآية (النّبيّ اولي بالمؤمنين من انفسهم. احزاب/6) او ادّلةٍ اخري و ثبوته لخلفائه المعصومين و الائمه الهادين«ع» ولكن اثباته للفقيه دونه خرط القتاد.»(30)"اگر به مقتضاي آيه 6 سوره احزاب «النّبيّ اولي بالمؤمنين من انفسهم» يا ادلّه ديگر قائل به ثبوت ولايت بر اموال و نفوس مردم براي پيامبر اكرم « صلياللهعليهوآله » و ائمه معصومين « عليهمالسلام » شويم لكن اثبات چنين ولايتي براي فقيه سختتر از دست كشيدن بر بدنه گناه پراز خار ميباشد".سّرِ اين مطلب، تعدد معناي اصطلاحي "ولايت مطلقه فقيه" است و لذا ميبينيم شيخانصاري كه كلام صريح او در نفي ولايت مطلقه فقيه به معناي ولايت او بر تصرّف در اموال و نفوس گذشت، در كتاب القضاء خود به صراحت ولايت مطلقه فقيه را به معناي زعامت سياسي و اجتماعي فقيه ميپذيرد و مينويسد:«و ان شئت تقريب الاستدلال بالتّوقيع و با لمقبولة بوجه اوضح فنقول لانزاع في نفوذ حكم الحاكم في الموضوعات الخاصّة اذا كانت محلاًّ للتّخاصم فحينئذٍ نقول ان تعليل الامام «ع» وجوب الرضا بحكومته فيالخصومات بجعله حاكما علي الاطلاق و حجّةً كذلك يدلّ علي انّ حكمه فيالخصومات و الوقايع من فروع حكومته المطلقه و حجيته العامة فلايختصّ بصورة التّخاصم و كذا الكلام فيالمشهورة اذا حملنا القاضي فيها علي المعني اللّغوي المرادف لفظ الحاكم.»(31)بدين ترتيب از ديدگاه شيخ انصاري اگر امام صادق «ع» در مقبوله عمربن حنظله(32) علت وجوب رضايت دادن به قضاوت فقيه را "حاكم مطلق" قراردادن او دانسته و فرموده است: "فليرضوا به حكما فانّي قد جعلته عليكم حاكما" (بايد به حكم و قضاوت فقيه رضايت داد زيرا من او را بر شما حاكم قرار دادم) و امام زمان «ع» نيز در توقيع شريف(33) فقهاء را حجت بر مردم معرفي كرده و فرموده است:«فانّهم حجّتي عليكم و انا حجّةاللّه»، اينها دلالت بر آن دارد كه حكم فقيه در حل و فصل خصومتها و دعاوي از شاخههاي حكومت مطلق او و حجيت عام او است بنابراين به صورت تخاصم و حل و فصل دعاوي، اختصاص نداشته بلكه شامل غير موارد تخاصم نيز ميگردد يعني فقيه جامعالشرايط نه تنها ولايت بر قضاء بلكه ولايت بر حكومت و زمامداري جامعه نيز دارد و اين همان است كه شيخ انصاري آن را حكومت مطلق مينامد.مرحوم شيخ در جاي ديگر از كتاب خود تصريح ميكند كه آنچه عرفا از لفظ حاكم متبادر به ذهن ميشود ( در جمله "جعلته عليكم حاكما" در مقبوله عمربن حنظله ) كسي است كه به طور مطلق، تسلط بر امور دارد چنانكه هرگاه حاكم سرزميني به اهالي بگويد فلاني را بر شما حاكم قرار دادم چنين فهميده ميشود كه شخص مزبور در تمامي اموري كه دخيل در اوامر سلطان هستند اعم از جزئي و كلي بر مردم تسلط و ولايت دارد:«ثمّ انّ الظّاهر من الرّوايات المتقدّمة نفوذ حكم الفقيه في جميع خصوصيات الاحكام الشرعية و في موضوعاتها الخاصّة بالنّسبة الي ترتّب الاحكام عليها لانّ المتبادر عرفا من لفظ الحاكم هوالمسلّط عليالاطلاق فهو نظير قول السلطان لاهل بلدة جعلت فلانأ حاكما عليكم حيث يفهم منه تسلّطته علي الرعية في جميع ماله دخل في اوامر السطان جزئيا او كليا.»(34)تفصيل بين ولايت فقيه بر اموال و نفوس مردم كه شامل امور خصوصي زندگي آنان نيز ميشود و ولايت فقيه بر حكومت يا به تعبير ديگر زعامت سياسي و اجتماعي فقيه كه تنها حيطه امور عمومي را در برميگيرد مورد قبول حضرت امام خميني « قدسسره » نيز ميباشد و چنانكه پيش از اين عبارت ايشان را آورديم معظّمٌله تصريح كردهاند كه اگر براي معصوم « عليهالسلام » از غير جهت حكومت و فرمانرواييش بر جامعه، ولايتي ثابت باشد مانند ولايت برطلاق دادن همسر مردي يا فروش اموال او يا مصادره داراييش، چنين ولايتي براي فقيه ثابت نخواهد بود چرا كه اين ولايت ناشي از جنبه حكمراني و امارت معصومين «ع» نيست و هيچيك از ادله ولايت فقيه نيز بر ثبوت چنين ولايتي براي فقهاء در عصر غيبت دلالت ندارد.(35)اينك عبارت يكي از فقهاي معاصر را كه به وضوح، دو معناي ولايت فقيه را از هم تفكيك و توضيح داده است نقل ميكنيم:«ولايت تصرف در دو معني به كار ميرود كه نسبت ميان اين دو (در اصطلاح) عموم من وجه است چنانچه اشاره خواهيم نمود. معني اول: عبارت است از سلطه تصرف در خصوص نفوس و اموال ديگران به همانگونه كه شخص بر نفس و مال خود ولايت دارد يعني ميتواند به هر شكل و نحوي كه بخواهد تصرف كند اعم از تصرفات خارجي مانند آن كه وليّ، مولّي عليه را طبق مصلحت، تحت عمل جراحي پزشك قرار دهد و يا او را با خود به سفر ببرد و امثال آن و يا تصرفات اعتباري در نفس او مانند آن كه براي او زني تزويج كند يا زن او را طلاق بدهد و يا در اموال مولّي عليه، تصرفاتي اعم از تصرفات خارجي و يا اعتباري انجام دهد مانند آن كه اموال او را ـ طبق مصلحت ـ از جايي به جايي و يا از شهري به شهر ديگر انتقال دهد و يا آن كه به فروش برساند يا اجاره داده يا تعويض نمايد و امثال آن. معني دوم: عبارت از سلطه تصرف در امور اجتماعي و سياسي كشور كه از آن تعبير به ولايت زعامت نيز ميشود سخن پيرامون ولايت تصرف در كتب فقهيه ـ غالباـ در بحث شرايط متعاقدين در كتاب بيع گفته ميشود و منظور از آن همان ولايت به معني اول است از آن جهت كه حاكم شرع (فقيه) مانند پدر و جدّ پدري آيا ولايت بر اموال قاصرين مانند يتيم بيسرپرست دارد يا نه؟ و در صورت ثبوت آيا ولايت او بر اموال محدود به قاصرين است يا ساير افراد را نيز شامل ميشود؟ ولايت فقيه را غالبا به صورت اطلاق نفي ميكنند و از جمله مرحوم شيخ انصاري « قدسسره » در كتاب مكاسب صفحه 155 ولايت مطلقه را به معناي اول نفي كرده است.(36) و اما ولايت بر تصرف به معني دوم كه عبارت است از ولايت زعامت و رياست حكومت اسلامي، اكثر فقهاء آن را قبول دارند زيرا كه فقيه جامعالشرايط ـ اعم از شرايط شرعي و سياسي، اجتماعي و عرفي ـ نسبت به حاكميت اسلامي از ديگران، اولي است چه آن كه حفظ نظم اسلامي بايد به دست كسي انجام شود كه آگاهي كامل از احكام اسلام و قوانين آن داشته باشد. با اندك توجهي به ضرورت حفظ نظم اسلامي ـ در صورت امكان ـ و بسط يد فقيه به اين نتيجه ميرسيم كه حق حاكميت اسلامي و ولايت تصرف در امور اجتماعي و سياسي با فقيه است. و اما ولايت به معناي اول كه يك نوع خصيصه فوقالعاده است نياز به دليل مستقل دارد تا فقيه همچون معصوم « قدسسره » داري اين سلطه خاص نيز بوده باشد و روشن است كه نفي آن هيچگونه ارتباطي به ولايت زعامت در امور اجتماعي و سياسي ندارد زيرا ولايت تصرلف در اموال و نفوس يك امر زايد و جنبي است كه ثبوت آن براي فقيه يك امر استثنايي و غير ضروري به شمار ميآيد و بسياري از علماء آن را مخصوص معصومين(ع) دانستهاند. و همانگونه كه اشاره كرديم نسبت ميان اين دو معني ـ از ولايت تصرف عموم من وجه است يعني ممكن است كه كسي هر دو نوع ولايت تصرف را دارا باشد مانند پيامبر اكرم « صلياللهعليهوآله » و امامام معصوم «ع» كه هم داراي سلطه به كشور بوده و هم سلطه بر نفوس و اموال شخصي افراد داشتند و ممكن است كسي تنها داراي يكي از اين دو ولايت بوده باشد.»(37)