در آن زمان تبريز چون ديگر شهرهاي ايران در آتش بيداد مي سوخت و شرايط توام با اختناق مجال شكوفايي انديشه و آرامش فكري را از مردم گرفته بود و موقعيت عالمان شيعه توسط عوامل نفاق و وابسته به دستگاه استبداد تضعيف مي گرديد و كوشش خودكامگان در اين جهت بود كه اقشار جامعه و خصوصاً نسل جوان از ارزشهاي ديني و باورهاي مذهبي فاصله بگيرند و از آن سوي فساد، فحشاء و رفتارهاي منكر ترويج مي گشت. به دليل هم مرزي آذربايجان با شوروي سابق و خصوصيت هاي ملي اين منطقه به همراه سوابق درخشان مردم غيور تبريز در مبارزات سياسي و نهضت هاي گذشته و مسايلي از اين قبيل، رژيم را متوحش نموده و بر اين اساس تصميم گرفت، براي اين منطقه برنامه طاقت فرسايي پياده كند و شرايط ويژه اي در آنجا بر قرار سازد. پس از ارتحال آية الله العظمي بروجردي و شروع مبارزات به رهبري امام خميني، در ماجراي طرح موضوع «انجمن هاي ايالتي و ولايتي» و سپس انتخابات و سرانجام پانزدهم خرداد 1342 هـ.ش دستگاه ستم متوجه گشت كه تبريز بيش از ديگر نقاط مهياي انقلاب و حركت هاي اعتراض آميز عليه رژيم است و هرگونه تحولي در اين ديار بر ديگر نقاط اثر مي گذارد و در تحريض و تحريك مردم، براي مقابله با حكومت تأثير مهمي دارد، لذا رژيم به تهديد و ارعاب مبارزان اعم از روحاني و غير روحاني پرداخت و بين اهالي اين سامان بذر تفرقه و سم اختلاف پاشيد.در مبارزات سال 1342 هـ.ش شهر قهرمان پرور و مقاوم تبريز، اكثر علما و روحانيان شركت داشتند و اعلاميه ها را امضا مي نمودند و هر كدام بر حسب موقعيت، توانايي ها و ميزان شناختي كه در خويشتن مي ديدند، عليه رژيم در منابر و جلسات سخنراني مي كردند، ولي مردم و حتي دستگاه رژيم به خوبي متوجه اين واقعيت بود كه رهبري اين مبارزات، راهپيمايي ها و افشاگري ها، باز و بسته نمودن بازارها و خيابان ها تا حدود پانزده روز و اجتماعات عظيم كه در برابر استان داري، شهرباني، اتاق بازرگاني و منازل بزرگان ترتيب داده مي شد، در آذربايجان به عهده آية الله قاضي طباطبايي بود، كه با الهام از بيانات و توصيه هاي مؤكد رهبر كبير انقلاب اسلامي، اين نقش حساس را به نحو احسن ايفا مي نمودند. بسياري از مجالس علما كه حالت غير علني داشت يا در منزل خود تشكيل داده و يا با دعوت ايشان در منزل علماي نامداري چون مبارز نستوه حضرت آية الله آقاي حاج سيد حسن انگجي تشكيل مي شد، پيش نويس اعلاميه ها اغلب با خط اين سيد تحرير مي گشت و خودش قبل از ديگران امضا مي نمود، ولي از باب فروتني محل امضاي خويش را عقب تر از همه قرار مي داد، مردم آذربايجان مريدانه مطيع ايشان بوده و مرحوم قاضي در بين مسلمانان اين ديار شخصيتي محبوب و پرجذبه به شمار مي رفت و در باز و بسته بودن بازارها از فرمان ايشان پيروي مي كردند،14 در واقع عَلَم مبارزه به تنهايي بر دوش اين مجتهد وارسته بود. ايشان با سخنراني هاي آتشين، پس از خروش امام امت در سال 1342 هـ.ش مردم قهرمان تبريز را به صحنه پيكار آورد و شرر بر خرمن دشمن زد و بر آشفتگي آنان افزود، زيرا طاغوتيان قيام اين خطّه را به معناي تحوّلي شگرف در ديگر نقاط تلقّي مي كردند و از آن بسيار وحشت داشتند، لذا سراسيمه ساواك مركز با هم آهنگي «علي دهقان» استان دار وقت آذربايجان، به حسن مهرداد ـ رئيس ساواك تبريز ـ دستور داد كه آية الله قاضي را دستگير نموده و روانه تهران سازند. روزي كه در سازمان امنيّت تصميم گرفته شد كه ايشان را تبعيد كنند و خبر آن در سطح بازار پخش شد، حدود ساعت دو بعد از ظهر، همه بازار يكسره تعطيل گشت و مردم عموما در مسجد ـ مقبره كه مركزفعاليت هاي ايشان بود ـ اجتماع كردند، و چون از سوي شهرباني براي عذرخواهي نزد وي آمدند، خاطرنشان ساخت، خودتان به مردم اعلام كنيد و با تقاضا و ابرام آنان آقاي «انزايي» كه از وعّاظ مبارز و معروف تبريز بود، از سوي آية الله قاضي به مسجد آمده و از اعتراض عمومي مردم بر اين حركت تشكر كرده و دعوت نمودند كه بازار را باز كنند، سرانجام ساواك با نگراني و سراسيمگي در تاريخ 13 آذر 1342 علامه قاضي را به بند كشيده و به پادگان زرهي تهران برده و به سياه چال معروف «قزل قلعه» تحويل داد.15 در تاريخ 27 آبان همين سال «آية الله العظمي ميلاني» تلگرافي به «آية الله قاضي طباطبايي» (كه در زندان به سر مي برد) مخابره نمود كه در بخشي از آن آمده بود: «خبر بازداشت جناب عالي و ديگر آقايان حجج اسلام عموم ملت مسلمان را فوق الحد متأثر و نگران مي سازد، گرچه براي خود آقايان اين پيش آمد موجب مزيد عزّ و شرف است، تأسّي به اولياي خدا و حضرات ائمه(ع) كرده و در راه احقاق حق و دفاع از مصالح امت اسلامي توقيف و زنداني شده ايد... بدون شك جامعه روحانيت و افكار عمومي از شما رجال مذهبي و مجاهد في سبيل الله حمايت مي كند».16وقتي «قاضي» از زندان آزاد شد، شاه دستور داده بود همان گونه كه امام را در «قيطريه» نگه داشتند، ايشان را هم چند ماهي در منزلي زير نظر افراد حكومتي نگه دارند، امّا حضرت امام خميني به قاضي فرمودند: به تبريز بروند و گوش به اين حرف ندهند و چون تبريز آمدند، از ايستگاه راه آهن تا خانه اش حدود شش كيلومتر راه بود و خيابان وسيع اين مسير از جمعيت مملو بود كه گاو و گوسفند فراواني براي قرباني آورده بودند و شعارهاي «نصر من الله و فتحٌ قريب» مي دادند، آري آن مجتهد دورانديش به سخن عوامل حكومتي وقعي ننهاد و تبعيت از فرمان رهبر را بر خود لازم شمرد، اگرچه براي اجراي اين برنامه دچار زحمت زيادي شد. به محض ورود به تبريز، طي سخنراني مبسوطي به افشاي ستم پرداخت و گفت: «ما از هيچ قدرت زميني واهمه نداريم، ممكن است دوباره به زندان و تبعيد برويم، ولي وظيفه ما اين است كه تابع ولي فقيه باشيم و چون به ايشان خبر دادند: ساواكي ها بار ديگر براي دستگيري شما آمده اند همان جا به آنان پرخاش نموده بود و چون خواستند بازويش را بگيرند و از خانه بيرون ببرند، فرياد زد دست به من نزنيد. شما نجس هستيد! خودم راه مي افتم و مي آيم، گزارش دادند كه نمي گذارد دست به او بزنيم، لذا ساواك از روي عناد دستور داد اجازه ندهيد لباس بپوشد و كاري كنيد كه چند نفر دست وپايش را گرفته و بياورند، ايشان كه مقاومت كرده بود سرانجام كشان كشان برده بودند كه به دليل كشيدگي پوست دستش رفته بود. گزارش ساواك اين است: آية الله قاضي در اتاقي نشسته و هيچ كدام از افراد و بازپرس ها جرأت نكردند بروند با ايشان صحبت كنند تا آن كه سرهنگ سليمي معدوم (رئيس ساواك) دستور مي دهد بروند لباس و عمامه سيد را آورده تا دوباره قاضي را به تهران انتقال دهند.17 قاضي در اين باره مي گويد: ساواكي ها به خانه ام ريخته و مرا دستگير كردند. چند نفر پاهايم و چند نفر ديگر سر و دست هايم گرفته و همان طور مرا به سر كوچه برده به ماشين سوار كردند و به سلطنت آباد تهران بردند. پس از مدتي با وساطت آية الله العظمي ميلاني ايشان آزاد شده و به تبريز مراجعت نمود كه اين وضع زياد طول نكشيد و پس از چند روز بار ديگر دستگير و به تهران انتقال يافت. در تهران به دليل كسالت و نيز اجبار رژيم مدت شش ماه، در بيمارستان مهر تحت مراقبت شبانه روزي ساواك بستري گرديد. بعد از مرخصي از بيمارستان در يازدهم آذرماه سال 1343 پس از يك سال تبعيدها و دستگيري هاي مكرر به عراق تبعيد گشت كه آية الله قاضي اين فرصت را غنيمت شمرد و در اين فرصت از محضر علماي حوزه نجف و مخصوصا امام امت استفاده هاي شاياني نمود و پس از اقامت اجباري يازده ماهه در عراق به زادگاه خويش بازگشت و علاوه بر اشتغال به تدريس و تأليف در دو مسجد بزرگ تبريز؛ يعني مقبره و شعبان اين دو مكان را پايگاهي براي مبارزه با جور و محلي براي بيان حقايق قرار داده بود.18حضرت امام خميني ـ قدس سره ـ در نطق آتشيني كه در تاريخ چهارم آبان 1343ش ايراد فرموده به ماجراي تبعيد آية الله قاضي اشاره داشته و مي فرمايد: «... بايد مصونيت براي آشپزهاي امريكايي، براي مكانيك هاي امريكايي براي اداري امريكايي، ... براي خانواده هايشان مصونيت باشد لكن آقاي قاضي در حبس باشند!...»19