تفسیر نمونه جلد 20
لطفا منتظر باشید ...
آرى كسى كه اينهمه مواهب را به انسانها بخشيده مدبر عالم هستى است، و هم او شايسته عبوديت و پرستش است.آيه بعد مساله توحيد عبوديت را از طريق ديگر تعقيب مىكند، و آن طريق انحصار حيات به معنى واقعى به خداوند است، مىفرمايد:" او است زنده واقعى" (هُوَ الْحَيُّ).چرا كه حياتش از ذات او است و متكى به غير نيست، حياتى است كه در آن مرگ راه ندارد و جاودانه است، تنها خداوند چنين است، و همه موجودات زنده غير از او حياتى آميخته به مرگ دارند، و اين حيات محدود و موقت را از ذات پاك خداوند مىگيرند.روشن است كسى را بايد پرستش كرد كه زنده است و داراى حيات مطلق، لذا به دنبال آن مىافزايد:" هيچ معبودى جز او وجود ندارد" (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ)." و اكنون كه چنين است تنها او را بخوانيد، و دين خود را براى او خالص كنيد" (فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ).و هر چه غير او است كنار بگذاريد كه همه فانى مىشوند، و در حال حياتشان نيز دائما در تغييرند،" آنچه تغيير نپذيرد او است" و" آنچه نمرده است و نميرد او است"! و آيه را با اين جمله پايان مىدهد:" حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است" (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).اين جمله در حقيقت تعليمى است براى بندگان كه خدا را به خاطر نعمتهايى كه در آيات قبل اشاره شد، نعمتهايى كه تمام وجود انسان را فراگرفته، مخصوصا نعمت حيات و زندگى، حمد و ستايش كنند، و شكر و سپاس گويند.