تفسیر نمونه جلد 20
لطفا منتظر باشید ...
مىگرفتند بر سر آنان فرود آيد" (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).در اينكه منظور از اين علم و دانشى كه آنها به آن مغرور بودند، و خود را با داشتن آن بىنياز از تعليمات انبيا مىديدند، چه بوده است؟ مفسران احتمالات مختلفى دادهاند كه همه با هم قابل جمع است:1- شبهات واهى و سفسطههاى بىاساسى را علم مىپنداشتند و به آن تكيه مىكردند كه نمونههاى متعددى از آن در آيات قرآن منعكس است. گاه مىگفتند مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ:" چه كسى مىتواند اين استخوانهاى پوسيده را زنده كند"؟ (يس- 78).و گاه مىگفتند أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ" آيا هنگامى كه خاك شديم و در زمين گم شديم ممكن است بار ديگر آفرينش تازهاى بيابيم" (سجده- 10).گاه مىافزودند: ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ" جز زندگى اين دنيا چيزى در كار نيست، گروهى مىميرند و گروهى متولد مىشوند و جز طبيعت ما را هلاك نمىكند"! (جاثيه- 24).و امثال اين ادعاهاى واهى و بدون دليل كه علمش مىپنداشتند.2- منظور علوم مربوط به دنيا و تدبير زندگى است همانگونه كه قارون مدعى آن بود، و مىگفت: إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي" اين ثروت را به خاطر آگاهى خاصى كه نزد من بوده است به دست آوردهام"! (قصص- 78).3- منظور علوم و دانشهايى همچون دلائل عقلى و فلسفى خواه در شكل رسميش يا غير رسمى كه گروهى با داشتن اينگونه علوم خود را از پيامبران بىنياز مىبينند، چه در گذشته چه در حال! و همانگونه كه گفتيم اين تفسيرها منافات با يكديگر ندارد، هدف اين است كه با اتكاى به علوم محدود بشرى، خواه در معارف عقلى و اعتقادات يا در دنيا