حج نامه انزاب - حج نامه انزاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج نامه انزاب - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حج نامه انزاب

(مروري بر يک سفرنامه حج به زبان آذري)

جواد محدّثي

حج نامه انزاب سفرنامه اي منظوم از شاعر معاصر، آقاي غلامرضا انزابي پور، متخلّص به انزاب است، در 149 صفحه جيبي، که از سوي انتشارات کتاب فروشي ذاکر کريمي، در مراغه به چاپ رسيده است. اين کتاب، مقدّمه اي کوتاه از نويسنده و تقريظي به نظم از شاعر آذري زبان و نامدار معاصر، آقاي کريمي مراغي دارد. تشرف مؤلف به حج، در سال 1399 ق. مقارن آغاز چهاردهمين قرن هجرت نبوي و اوّلين دوره حج پس از پيروزي انقلاب اسلامي بوده است.

در مقدمه آن آمده است: ... اين مجموعه را به خاطر آگاهي حجاج محترمي که ان شاءالله در نظر دارند به زيارت حرم کبريايي و خانه خدا مشرّف شوند، نگاشتم که قبل از عزيمت به کلّيه اعمال و مناسک حج، شخصاً آگاهي پيداکرده و در صورت لزوم، ياد بگيرند و نيازي به مطوّف و پيشنماز، يا نايب و غيره نداشته باشند.

نگاهي گذرا به محتواي اين سفرنامه و ديدگاه هاي لطيف شاعر، مي تواند مفيد باشد.

در آغاز، حمد و ثناي الهي و بيان نعمت هاي پروردگار در جهان هستي و هدف بعثت نبوي و سرّ ولايت و جريان حق و باطل در معارف کربلا و آثار اجتماعي آن حماسه در پر آوازه ساختن شيعه و رسواسازي شياطين مي پردازد:




  • وحدتي عاجز ايده قدرت لري
    دنيا دا وحدت عَلَمين ساچديرا
    خلقه سعادت قاپُوسين آچديرا



  • ماتْ قُويا همّتي ملّت لَري
    خلقه سعادت قاپُوسين آچديرا
    خلقه سعادت قاپُوسين آچديرا



سپس با عنوان آغاز مطلب ، اشاره به توفيق الهي و قسمت شدن زيارت خانه خدا و لبيک گويي به دعوت ابراهيم خليل و به نوعي اشاره به مناسک حج و اعمال اين سفر آمده است:




  • چشمه زمزم دَن آلوب دستَماز
    هم حجر الأسودي با احترام
    ايليه سن عمره ني اوّل ادا
    سعي دَه ياده سالاسان هاجري
    تقصير ايديب، شکر ايده سن آلاّها
    زار و ملول اوز قُوياسان درگاها



  • باشليا سان پشت مقام دا نماز
    بوس ايليوب، يا ايدَه سَن استلام
    سعي صفا مروه ني اوندان صورا
    هروله حاليندا او خوش منظري
    زار و ملول اوز قُوياسان درگاها
    زار و ملول اوز قُوياسان درگاها



از آن پس، اشاراتي به اسرار و آثار اجتماعي حج و نقش وحدت آفريني و کبرزدايي و تقويت مراتب بندگي و رهايي از وابستگي هاي مادي و علقه هاي دنيوي آمده است و اين که حاجي نبايد خود را در مقابل زرق و برق و جلوه هاي دنيايي ببازد و چرب و شيرين دنيا او را از هدف خلقت، که عبوديت است، غافل سازد (ص 17):




  • دنيا مالين گُورْجاق اِيتيرمز اُوزين
    ثروت و امواليني چکمز گوزه
    هر پلووي ياغليا اگمز باشين
    پست و رياست اوني ايتمز عوض
    منصف اُولار، سوزلري اولماز عوض



  • قورخُو قَباقيندا دگيشمز سوزين
    پولدان اوتور بعلي دِمَز هر سوزه
    ساتماز اجانب لره دين قارداشين
    منصف اُولار، سوزلري اولماز عوض
    منصف اُولار، سوزلري اولماز عوض



و ... البته که نگاه انتقادي و طنزآميز وي در سروده هايش، گزنده و نيش دار است. گاهي هم از مرز متانت در تعبير فراتر مي رود و عباراتي ديده مي شود که چندان درخور چنين سفرنامه اي نيست.

آغاز سفرنامه، ورود به جده است و گرماي هوا، ازدحام و فشار جمعيت، معطّلي گمرک، و از همين جا گريز به مسأله تفرقه امت هاي مسلمان و سلطه يهود و حراج نفت و غارت بيگانگان و وابستگي سران و خواب و غفلت مردم سخن مي گويد که شيرين است. باز هم بازگشت به منزلگاه جدّه و ناهار و ميوه ها، قال و مقال سر سفره بر سر غذا و ميوه و تنگيِ جا و خاموش و روشن بودن پنکه و انتقاد از اينکه توجه به خوردني ها مانع توجه به معنويات و اهداف اصليِ سفر شده است و مشکلات از اين است که گويا هميشه گريبانگير برخي کاروان ها و بعضي زائران بوده است.

در فصلي که با عنوان حمله دار آغاز مي شود (ص 31) به گله از وظيفه نشناسي مدير کاروان و پولکي بودن او پرداخته و از رفتار نامناسب و بدون مراعات حاجيان شکوه کرده و از نداشتن صلاحيت لازم و پارتي بازي در آوردن آشپز و نظافتچي و خدمه و معاون و پزشک و... مي گويد و از پايين آمدن کيفيت غذا و پذيرايي در روزهاي بعد نسبت به آغاز سفر. و باز هم قلم تند و طنز تلخ او گاهي خطوط قرمز در وادي قلم را پشت سر مي گذارد. قلم انتقادي اش حتي سراغ روحاني کم کار و وظيفه نشناس کاروان هم مي رود. البته در کنار آن، از حسن انجام وظيفه و آگاهي و تعهّد و آموزش احکام و مراقبت بر اعمال حاجيان و ... هم از سوي اغلب قريب به اتفاق روحانيون کاروان ها تقدير و تمجيد مي کند (ص 36):




  • مُلاّ لارين بعضي سي انسان ديلار
    علم لَرين وقف ايليوب امّتَه
    اوزلرينه فرض بولور خدمتي
    بيلميه نَه، مسأله سين آنديرير
    حالنه واقف دي مسلمانلارين
    فکري بودور قالميا نادان، حاجي
    باشه سالير مسأله سين بير به بير
    چوخلاري وار دور که کمال اَهلي دي
    بعضي سي افسوس که مال اهلي دي



  • پيروِ حق صاحب ايمان ديلار
    دوشمُويه تا خلقِ خدا ذلّتَه
    تا که هدايت ايليه اُمتي
    قانمياني باشه سالير، قانديرير
    تکميل ايدير هر اوزه نقصانلارين
    گيتميه آلله يولوني قيقاجي
    لازم اولان ايشلري بير بير ديير
    بعضي سي افسوس که مال اهلي دي
    بعضي سي افسوس که مال اهلي دي



نقد عملکرد حاجي ها نيز، که برخي بدون درک فلسفه اين سفر و اسرار عظيم حج، دائم به خوردن و خوابيدن و پول شمردن و حرص مال و اثاث داشتن و... مي پردازند، از محورهاي ديگر اين سفرنامه است (ص 41)




  • گويا گلوب دور اوزين اُويناتماقا
    بيز دانيشيرديق، او ياتيردي مُدام
    حاسد و بد کيش و عبوس و خسيس
    اِيوْدن اياقين ايشيگه قويمادي
    پنکه ني آچديق، او دوروب باغلادي
    ياتدي اتاق دا گهي، گَه حال دَه
    ايتدي معذّب بيزي هر حال ده



  • فکريني ويرميشدي فقط ياتماقا
    خوش گوني ايتمشدي بيزه لاپ حرام
    تنگ نظر، موذي و کرداري پيس
    ياتدي نقدري يُوخُودان دويمادي
    اوتدي، يِدي، ايچدي، بوغون ياغلادي
    ايتدي معذّب بيزي هر حال ده
    ايتدي معذّب بيزي هر حال ده



در تشريح تشرف به حرم و زيارت با معرفت و ادب و درخواست حاجت ها از خداي متعال در کنار ضريح نبوي و کنار منبر پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) و ياد کردن از رفقاي بدرقه و ملتمسين دعا، چنين مي سرايد (ص 45):




  • جانب منبر ده دوروب دِلده آه
    بو قليل اعمالي به حقّ رسول
    ايليه هدايت بيزه ايت مرحمت
    ايله حقيقتلَه بِزي آشنا
    شيطاني بيزدن اوزاق ايت يا کريم
    عفو ايله گر ايلَمِيشوخ معصيت
    ملت اسلامي ايلَه سرفراز
    دشمن اسلامي ايله مضمحل
    کبر و نفاقي آراميزدان آپار
    بيزلره وير سيرت آزادگي
    ايندي کي ايراندا اولوب انقلاب
    خانه طاغوتي ييخوب دست عدل
    قصر ستم خاکيله يکسان اولوب
    وير بيزه توفيق که وحدت تاپاق
    فتنه ني ايراندان ايله ريشه کَن
    تا تاپا آسايش و راحت، وطن



  • غصه لي قلبيله ديديم، اي اِلاه
    بيزدن ايله اوز کَرَمينلن قبول
    تا سني تاپماقدا تاپاق معرفت
    سالما بيزي کبر و هوس دامنا
    اِنَّکَ غَفّار، و أَنْتَ الرَّحيم
    قدرت خدمت بيزه ايت مرحمت
    لطفيله ايت رهبر ين عمرين دراز
    کافره يول ويرمه بيزه تاپسون اَل
    ملته وير صبر و ثبات و قرار
    ايلمياخ غيرِ سَنَه، بندگي
    کاخ ستم پايه دَن اولموش خراب
    دولت اسلامي ايديب حق، بَذل
    عالَمَه اسلام نمايان اولوب
    دشمنه بو عرصه ده نصرت تاپاق
    تا تاپا آسايش و راحت، وطن
    تا تاپا آسايش و راحت، وطن



که بُعد سياسيِ نيازها و حاجت هاي اجتماعي و دعا به رهبر و دفع شرّ دشمنان سلطه جو و آزادي امت هاي مسلمان از بردگي جباران، در مضامين آن نهفته است.

ترسيمِ قبرستان بقيع، اشگ ها و ناله هاي شيعيان و اذن دخول براي ورود به آن بقعه منور و زيارت قبور بي سايه بان و غم هاي بزرگ شيعه و جفاي مخالفان در حق اهل بيت و زيارت مشتاقان از پشت نرده ها و يادي از قبور امامان معصومِ آن مدفنِ غريب و عباس عموي پيامبر و فاطمه بنت اسد و امّ البنين، دختران پيامبر و عمه هاي حضرت رسول و يادي از مزار امام غريب در خراسان و اشاره به اين که غريب واقعي اين عزيزانند، از نکته هاي ديگر اين اثر منظوم است،(ص54):




  • او عظمت صاحبينه اي عجيب
    اصل غريب ايستو يه سيز، اوردا دي
    شهر مدينه آرا غربتده دي
    نه واريدي قبّه سي، نه بارگاه
    نه ويريلور گلديغي زوّاره راه



  • بي سبب ايراندا دييولر غريب
    اولدوغي توپراقدا چکيلمير آدي
    گيت گَلي يوخ، گوشه عُزلت دَه دي
    نه ويريلور گلديغي زوّاره راه
    نه ويريلور گلديغي زوّاره راه



آنگاه از آثار با عظمت يثرب مي گويد، که هر کدام يادگار و نشانه حادثه اي و خاطره اي است; از مسجد قبا، مسجد سلمان، مسجد فاطمه، مسجد علي، مساجد سَبعه، ذو قبلتين،

بيت الأحزان، کوي بني هاشم، مسجد غَمامه، مسجد مباهله و... و هنگام ياد از اُحد و شهداي آن نبردِ بزرگ و شهادت حمزه و ترک آن تپه حساس و شکست مسلمانان به خاطر نافرماني، گريزي به مسأله حفظ سنگر وحدت زده و با عبرت گيري از آن حادثه در جنگ احد، حساسيت وضع مسلمانان و توطئه هاي دشمنان و منافقان را ياد مي کند و چنين مي سرايد(ص59):




  • ايمدي بو ايّام دَه اُول صحنه لَر
    دور و بَري خيل منافق آلوب
    بير پارا اسلام نماي دَغَل
    آتش فتنه ايلوري مشتعل



  • مدّ نظردَه اُولُوري جلوه گر
    امت اسلام کمک سيز قالوب
    آتش فتنه ايلوري مشتعل
    آتش فتنه ايلوري مشتعل



پس از سپري شدن ايّام مدينه، عزيمت به مکه و احرام در مسجد شجره و حرکت به سوي مکه و پذيرايي در ميان راه و بالاخره رسيدن به آن شهر مقدس و ترسيم نگاه اول زائران به کعبه و اشگ هايي که جاري مي شود، از صحنه هاي شورانگيز اين اثر است (ص66):




  • اولدي نمايان حَرمِ کبريا
    گورسَنوب اُولْ لحظه دَه کوي وصال
    شوقه گَلوب ذکر جلي باشلاديخ
    تلبيه تکرار اولوب يکسره
    گورجاق او احوالي ايديب خلق ذوق
    توکْدُولَه رُخساره تمام اشگ شوق



  • کعبه مقصود و حريم خدا
    اوز ويروب عُشّاقه او دَم اوزگَه حال
    شکر حقِ لَمْ يَزلي باشلاديخ
    نعره تکبير گِدوب گُويْلَرَه
    توکْدُولَه رُخساره تمام اشگ شوق
    توکْدُولَه رُخساره تمام اشگ شوق



پس از ساعتي به هتل محل اقامت مي رسند. با طبيعي ترين وصف، صحنه پياده کردنِ بارها و چمدان ها و شلوغي آسان بر (آسانسور)، عرق ريزانِ تلاش، مسائل کرايه کردن ماشين براي رفت و آمد به حرم و قول و قرارها و وعده هاي عمل نشده و ريال هايي که به عنوان کرايه داده شد و... بالاخره عزيمت به حرم براي انجام اعمال عمره مفرده، در اين اشعار ديده مي شود. نمازهاي پرشکوه، صف هاي دايرهوار نماز جماعت، برابري شاه و گدا در پيشگاه خدا و راهپيمايي عظيم و پنجاه هزار نفري ايرانيان به سوي مسجد الحرام در 5 ذي حجه در برابر چشمان مأمورين سعودي و زوار کشورهاي ديگر، که همه نشان دهنده وحدت و انسجام ملت و مديريت شايسته زائران و تبعيت کامل از رهبري است، از جلوه هاي ديگر اين سفرنامه

منظوم است. در اين مورد چنين مي سرايد (ص87):




  • ويردي نشان عالَمه ايرانلي لار
    مرد و زن و پير و جوان، يکسره
    قدرت ملت که بو شدّت دَه دور
    گورمه لي اولموشدي اوگون اُول محل
    باري باخان اوردا بو سنخيّتَه
    آفرين ايلوردي بيزيم ملَّتَه



  • جامعه دَه يک دِل و يک جانلي لار
    جمله سي همبسته دي بير رهبَرَه
    عامل و انگيزه سي وحدت دَه دور
    دور دي تماشايه تمامِ ملل
    آفرين ايلوردي بيزيم ملَّتَه
    آفرين ايلوردي بيزيم ملَّتَه



کم کم فصل عزيمت به عرفات فرا مي رسد و زائران به آن سرزمين مقدس و عرفاني مي روند. ترسيم عرفات و دعاي عرفه، حرکت به سوي مشعر، شب با معنويت مزدلفه، جمع کردن ريگ ها براي رمي جمرات و... البته وضع نامناسب بهداشتي و نظافت در آن شب پر ازدحام و عدم امکانات دستشويي و کمبود آب و... بحق، شاعر را به ستوه آورده و زبانش را به گِله گشوده است.

آنگاه حرکت پياده در صبح روز دهم از مشعر به سوي منا، خستگي گرما، سرگرداني در آن صحرا براي يافتن چادرهاي کاروانِ خود، تشنگيِ مردم، کمبود آب و يخ، گم شدنِ افراد زيادي از کاروان و باقي ماندن فقط ده ـ پانزده نفر از افراد کاروان، همراه روحاني، با زباني فصيح ترسيم شده است (ص106):




  • عِدَّه ميزه سالديم او ساعت نظر
    مابَقي يولّلاردا ايتيب بير بَه بير
    بير اَلِميز دَه پتو، بير اَلدَه ساک
    آز قالير ايتسين بيزي گرما هلاک



  • گوردوم اولاردان قالير اون بِش نفر
    بَللي دگُل هاردا اولوب لار اسير
    آز قالير ايتسين بيزي گرما هلاک
    آز قالير ايتسين بيزي گرما هلاک



و معاون راه مي افتد تا چادر را پيدا کند و همه از گرما بي تاب مي شوند و زمان مي گذرد و فرصت ها مي سوزد و بالأخره يافتن چادر و استقرار در آن، سپس تصميم به رفتن براي رمي جمرات. ترسيم شاعر از رمي جمرات و دشواري سنگ زدن به شيطان بزرگ، با بياني لطيف و اشاراتي زيبا به جلوه ها و رمزهاي معنوي اين مناسک اين گونه ادامه مي يابد (ص109):




  • يِدِّي داش آلديم اَلَه بي وَسوسه
    ديوِ هواييله جَدَل باشلاديم
    اَزديم او نوعيله هَوَس باشيني
    ديده امّاره ني کور ايلَدِيم
    ايلَه که پرتاب ايلَديم داشلاري
    صويلَدِيم اولْدُوخ بو عَمل دَن رَها
    ايمدي گيداخ ياخچيدي قربانگاها



  • غيضيله پرتاب ايلَدِيم اِبليسه
    سنگ ملامتله اوني داشلاديم
    توکدوم اَتَکْدَن يِرَه غم داشيني
    قووْدُوم اوزِيمدَن اوني، دور ايلَديم
    باشيما ييغديم گَنَه يولْداشلاري
    ايمدي گيداخ ياخچيدي قربانگاها
    ايمدي گيداخ ياخچيدي قربانگاها



و عزم رفتن به قربانگاه و ذبح قرباني مي کنند و دشواري هاي مسلخ پيش مي آيد. در اينجا شاعر به سازندگي هاي اين رنج و مشقت و ثواب هاي اعمال دشوار حج و عهدي که با خدا مي بندند و شرط عاشقي و مسأله بلا و ابتلا در وادي محبت اشاره مي کند و چه زيبا مي سرايد(ص 113):




  • عشق طريقيندَه هزاران هزار
    عاشق اگر مايلِ هجران دگُل
    عشقدَه عاشق دِل و جانْدان گِچَر
    گر دل عاشقدَه اولا عشق يار
    عاشق او دور آتش عِشقَه يانا
    جانِنَه هر درد و غَمي نوش ايدَه
    قلبيني اندوه و محن داغليا
    عشق يولوندا چکه مين جور جفا
    اولميا شالي غم ايام دَن
    عشق طريقينده که گوتدون قدم
    هر نه چيخور اوغرووا، باس باغريوا
    ناله و فرياد ايلَمَز عاشقان
    عشق طريقين کيم ايده اختيار
    معرکه عشقدَه فاني اولا
    آلمويا منظوره اوز آسايشين
    اولماسا هر کيم بيله، عاشق دگُل
    مرحله ؤ عشقدَه صادق دگُل



  • محنت و اندوه و غم و غصّه وار
    شربت وصل ايچماقي آسان دگُل
    سهل ايدي جان، هر دو جهاندان گِچَر
    هيچ زادي ايتمز اوزينه اختيار
    محنت هجراني چکيب قاتدانا
    راحتِ ايّامي فراموش ايدَه
    غيرَه شکايت قاپوسين باغليا
    صبريدي عاشقده نشان وفا
    اگميه بِل، محنت و آلام دَن
    منتظر اول، رنج و غَمَه دم به دم
    ياددان آپار هر زادي ياردان سوا
    قلبيده فريادِنِي ايلَر نهان
    اولمويا منظوري گَرَک جز نگار
    اِسمي آتا، محو معاني اولا
    خاطر معشوق ايده هر ايشين
    مرحله ؤ عشقدَه صادق دگُل
    مرحله ؤ عشقدَه صادق دگُل



اشاره به هدر رفتن گوشت هاي قرباني و افسوس و دريغ بر نبودن برنامه اي براي استفاده

بهينه از اين گوشت ها، آن هم در زماني که اين همه گرسنه و فقير در جهان وجود دارد، از نکات ديگر است (ص121):




  • اولسا بو مورد دَه اگر قاعده
    ايمدي بو دوراندا تاپيلمور غذا
    بير پارا يِرلَردَه قالوب خلق آج
    چوخلاري تاپمور سالا اَت آشينا
    بوردا بياباندا قاليب باشينا



  • خلق بو ايشدَن آپارا فايده
    اَت دَن اوتور خلق دوتوبدور عزا
    مين بو قدر اَت لَرَه وار احتياج
    بوردا بياباندا قاليب باشينا
    بوردا بياباندا قاليب باشينا



شاعر از حلق موي سر در روز عيد قربان، به عنوان نماد تسليم و آمادگي براي سر باختن در راه جانان ياد مي کند و اين که براي عاشق، حتي جان هم مانع ديدار معشوق نيست(ص122):




  • اَلْده دوتوب هر حاجي بير خود تراش
    يعني که عاشق، ره جانانيده
    عشق يولوندا سر و سامان نَدِي؟
    ساحت عشق ايلَسَه گر اقتضا
    مرحله عشقه چاتان فاني دور
    عاشقي آواره قويان جاني دور



  • نيّت تسليميله قيرخير دِي باش
    سهليدي باش وقف ايلوير، جانيده
    عاشقه بو مرحله دَه جان نَدِي؟
    عاشق ايدَر جانيني آسان فدا
    عاشقي آواره قويان جاني دور
    عاشقي آواره قويان جاني دور



در رمي جمرات، اشاره به فلسفه اين سه جمره مي کند و چنين مي سرايد (ص124):




  • شرع بو اعمالي که قويموش قرار
    اوچ يره داش وورماق اولوب شرط اگر
    جنگ اوچ ابليسله منظور دِي
    اوندا که حاجي گيريرِي ميدانا
    چون يِکَه شيطان بد و نااهل دِي
    راحت ايدندن صورا افکاريوِي
    خصم ضعيف اولدي، يوگور باش داشا
    واجب اولوب يِدّي سي حتماً دَگَه
    تا کمرِ دشمني بير يول اَگَه



  • هر عملين اصل دَه بير سرّي وار
    هر بيرينين رمزي وار، اي با هنر
    بو اوچي تزوير و زر و زوردِي
    اوّل ايدير حمله بويوک شيطانا
    وقتي بويوک گيتدي، کيچيک سهل دِي
    باشلا کيچيک خصميله پيکاريوِي
    خيردا بويوک، هر اوچي وور، قوي آشا
    تا کمرِ دشمني بير يول اَگَه
    تا کمرِ دشمني بير يول اَگَه



قرباني را، رمزي از ذبح نفس اماره و ديو هوي و هوس مي داند و به فايده فقرزدايي آن از محرومان و گرسنگان اشاره مي کند و اين که اگر درک اين مفاهيم و فلسفه ها از اعمال حج نباشد، از سنگ روي سنگ انداختن، يا خوابيدن در صحراي مشعر چه فايده؟ (ص129):




  • هر عَمَلين فلسفه سي وار غرض
    گرنه قوري چولده گيجه ياتماقين
    وجهي ندور، اولماسا خاصيتي؟
    پس بولارين واردي يقين حکمتي



  • تااولا ماهيت انسان عوض
    يا داشي داش اوسته دوروب آتماقين
    پس بولارين واردي يقين حکمتي
    پس بولارين واردي يقين حکمتي



و اين اشارات، يادآور شعرهاي ناصر خسرو است و حديث امام سجاد(عليه السلام) با شِبلي که رمزوار تک تک اعمال و مناسک را ياد آورد مي شود.

سپس بازگشت به مکه و انجام بقيه اعمال است و بيرون آمدن کامل از احرام و محرّمات. آنگاه انجام عمره مفرده در روزهاي بعد، به نيت پدر و بقيه ايام تا پايان سفر. در پايان، دعاهاي فراوان به درگاه خداي متعال و حاجت خواهي از آستان دوست; حاجت هاي مادي و معنوي، فردي و اجتماعي، حتي خواستن گشايش و فرج براي جهان اسلام و امت عرب و نابودي اسرائيل و ابرقدرت شرق و غرب و اکنون ابياتي از اين بخش پاياني (ص146):




  • محو ايله روسيه و آمريکاني
    دولت اسرائيلي نابود ايله
    ملّت اعرابه وير آزادگي
    وحدت اسلام ده ايجاد ايله
    حاکم اعرابي اويات خواب دَن
    سدّ ايله حکّامه خيانت يولون
    وعدهوَه ايت بار خدايا وفا
    ايله ايا صاحب عرش و تراب
    لطفله بو ادعيه ني مستجاب



  • غصب ايليوب بو اِيکي سي دنياني
    سلطه يولون اونالارا مسدود ايله
    ايتميه بيگانه لَرَه بندگي
    اونلاري جمعيته ارشاد ايله
    اولميا غافل غم اعراب دَن
    عاجز و بيچاره لَرِين آچ قولون
    ايت ضعفاني هم وغم دَن رها
    لطفله بو ادعيه ني مستجاب
    لطفله بو ادعيه ني مستجاب



حکايت دو بيت بر ديواره بيت النبي(ص)

حکايت دو بيت بر ديواره بيت النبي(صلي الله عليه وآله)

علي گودرزي

بر نيمه آشکار دو ستون از ستون هاي جانبِ قبله مسجد نبوي، دو بيت شعر نوشته شده که چون از نظر معني و محتوي، زبان حال همه کساني است که به جهت حرمت صاحب حرم از راه دور و نزديک در آنجا گرد مي آيند، قابل توجه است. گرچه سراينده آن ناشناخته و گمنام است ولي گويا چون زبان حال همه را گفته، گفتارش به سنگ ستون حرم نقش بسته است.

به هر حال، اگر سراينده را يک اعرابي باديه نشينِ بي نام و نشان دانسته اند، داستانش آنچنان در کتب قوم مشهور و معروف گشته است که مي تواند جبران آن بي نام و نشاني را بنمايد و شهرت و کثرت نقل داستان به قدري زياد است که در مرحله نخست، چنين به نظر مي رسد که صفاي باطن و صدق اعتقاد آن باديه نشين، موجب جاودانه شدن شعر او گشته است. آن حکايت ابتدا از زبان چند نفر نقل شده که خود، شاهدانِ اوّليه واقعه بوده اند وسپس در طول تاريخ نقل کتاب ها گشته، تا آنجا که بر ستون مسجد نبوي نيز نقش بسته است و چون جزئيات آن داستان متفاوت و شخصيت ناقلان مختلف مي باشد، ابتدا لازم است نقل ها را يادآوري کنيم و سپس مسائل پيرامون آن را مورد بررسي قرار دهيم:

1 . عتبي; کهن ترين سند تاريخي که اين داستان را از عتبي نقل مي کند، ماوردي (متوفاي 545. ق.) است. ماوردي مي نويسد:

عتبي حکايت کرده که نزد قبر پيامبرخدا نشسته بودم، مردي اعرابي آمد و پيش رفت و

سلام داد و نيک سلام و درود فرستاد، سپس (خطاب به قبر پيغمبر) گفت: در قرآن چنين يافته ام:

...وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً .(1)

هنگامي که مرتکب گناهي شدند، اگر نزد تو آمده، از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر بر ايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.

اکنون به حضور شما رسيدم و از گناهانم توبه کردم و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار دادم و سپس اشگي ريخت و چنين گفت:




  • يا خير من دفنت بالقاع أعظمه
    نفسي الفداء لقبر أنت ساکنه
    فيه العفاف و فيه الجود و الکرم



  • فطاب من طيبهنّ القاع و الأکم
    فيه العفاف و فيه الجود و الکرم
    فيه العفاف و فيه الجود و الکرم



اي بهترين کسي که استخوان هايش در زمين هموار دفن گشته و از بوي خوش آن دشت و دمن خوشبو شده است.

جانم فداي قبري که تو در آن آرميده اي، که عفاف جود و کرم در آن است.

1 . نساء : 64


/ 6