(تمثيل للتواضع)
-
دانه گندم بودش اندر كمون
گر نهيش اندر مكانى خوب و پاك
با هزاران احترام و احتشام
سالها باشد همان گندم كه هست
ليك چون افتاده شد در خاك و آب
پايمال و پست و خار و زار شد
در بروز آورد از شق جيوب
همچنين مى دان تو خود را اى فلان
تا نگردى اين چنين افتاده پست
بر نيايى آن كمالاتت كه هست
-
بس كمالات وبروزات و شئون
داريش محفوظ از هر آب و خاك
گرد از او گيرى و بنوازيش تام
بلكه گردد سست و خشك و خار و پست
از علا بگذشت و شد يار تراب
در پى اظهار آن اسرار شد
ريشه و عقد كه و خار وحبوب
دارى اندر بس كمالات نهان
بر نيايى آن كمالاتت كه هست
بر نيايى آن كمالاتت كه هست
(اختيار بندگى حق و آزادى از غير)
-
بندهء خلقى و آزادى ز حق
بندگى كن خالق قهار را
غير چون آمد ميان آمد ميان
شاهد اين مدعا و گفتگو
وجه حق بين وز روها رو بتاب
زان كه سر هست و هستيها از اوست
ها درون مغز شو بيرون ز پوست
-
اى عجب گردانده اى يكسر ورق
يار را جو و بهل اغيار را
ورنه جز يك رو نمى بينى عيان
كل شئ هالك الا وجهه
نيست شو در هست وزان هستى بياب
ها درون مغز شو بيرون ز پوست
ها درون مغز شو بيرون ز پوست
(حكايت)
-
داد عثمان كيسهء زر بر غلام
گر كند بوذر قبول زر ز ما
سازمت آزاد در راه خدا
-
كين ببر بر بوذر آن مرد تمام
سازمت آزاد در راه خدا
سازمت آزاد در راه خدا