فرق تأويل و تفسير - باطن و تاویل قرآن جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

باطن و تاویل قرآن - جلد 1

گ‍ف‍ت‌ و گ‍و ب‍ا ع‍ل‍ی‌اک‍ب‍ر ب‍اب‍ای‍ی‌، م‍ح‍م‍دک‍اظم‌ ش‍اک‍ر؛ ک‍ارش‍ن‍اس‌ و م‍ج‍ری‌: م‍ص‍طف‍ی‌ ک‍ری‍م‍ی‌؛ تهیه کننده: مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اضافه بر اين امور، امر ديگرى را نيز شامل مى شود؟ بابايى: در برخى از روايات، مصاديق برجسته اى از مفاهيم آيات كه انطباق آيات بر آنها در نزد عرف آشكار نيست و مصداق بودن آنها براى آيات، نزد عامه ى مردم ناشناخته است و احتياج به تبيين دارد، تأويل آيه ناميده شده است; به عنوان نمونه كلينى، با سند خود از فضيل، چنين روايت كرده است:

قلت لابى جعفر(عليه السلام) قول اللّه عز و جل فى كتابه (وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النّاسَ جَمِيعاً) قال من حرق او غرق قلت من اخرجها من ضلال الى هدى؟ قال ذلك تأويلها الاعظم)[28]; به امام باقر(عليه السلام)عرض كردم: معناى سخن خداى ـ عز و جل ـ در قرآن كه فرموده است: «هر كس شخصى را زنده كند، گويا همه ى مردم را زنده كرده است» چيست؟ فرمود: ]مراد نجات[ از سوختن يا غرق شدن است. گفتم كسى كه او را از گمراهى به هدايت برساند ]مراد نيست[؟ فرمود: آن بزرگ ترين تأويل آن است.

در اين روايت، عنوان تأويل، در مورد مصداق برجسته ى آيه ى كريمه، كه از نظر عامه ى مردم پنهان است، به كار رفته است; بنا بر اين مى توان گفت كه افزون بر امور ياد شده، مصاديق فوق عرفى آيات نيز، بخشى از تأويل قرآن كريم است; مگر گفته شود كه اين مصاديق نيز از مصاديق پنهان آيات است كه تأويل در آيه ى هفت سوره ى آل عمران شامل آن مى شود و اين، امرى اضافه بر امور ياد شده نيست.

فرق تأويل و تفسير

طبق ديدگاه شما كه تأويل را به معانى و مصاديق باطنى آيات كريمه معنا كرديد، بين تأويل و تفسير چه فرقى است؟ بابايى: فرق آن واضح است. تفسير، يعنى آشكار كردن معانى و مصاديق آيات كريمه. آنچه از معانى و مصاديق آيات، كه قابل فهم براى غير پيامبر و امامان معصوم(عليهم السلام) باشد و مفسرانى كه مقدمات لازم تفسير را تحصيل كرده اند بتوانند دلالت و انطباق آيات بر آن معانى و مصاديق را آشكار كنند، در قلمرو تفسير قرار مى گيرد; امّا آن بخش از معانى و مصاديق آيات كه فهم و تبيين آن از توان غير راسخان در علم، فراتر است و در فهم آن بايد به راسخان در علم رجوع شود، تأويل قرآن است.

با توجه به اين كه شما تأويل و باطن قرآن را نزديك به هم، بلكه يك چيز مى دانيد، با تكيه به رواياتى كه از بطون متعدد براى قرآن خبر مى دهد، مى توان گفت كه آيات قرآن تأويل هاى متعددى دارد؟ بابايى: در باره ى انطباق باطن و تأويل، همان است كه گفتم. آنچه از معانى و مصاديق آيات قرآن كه فوق فهم عرف است و جز خدا و راسخان در علم آن را نمى دانند، هم مى توان گفت باطن قرآن است و هم مى توان گفت تأويل آن است; امّا، تا جايى كه ما تتبع كرده ايم، روايت معتبرى كه دال بر تعدد بطون باشد پيدا نكرده ايم. روايت دال بر هفتاد بطن، اصلا پيدا نكرده ايم و رواياتى كه دال بر هفت بطن هستند، سند معتبرى ندارند. در فرض صحت چنين رواياتى، مى توان گفت كه قرآن تأويل هاى متعددى دارد.

آيا مى توان تأويل را به معناى مصدرى گرفت و به استخراج معانى باطنى قرآن و بازگو كردن آن تأويل گفت يا خير؟ بابايى: اگر تأويل به معناى بازگو كردن باطن قرآن كريم باشد، از نظر ادبى مانعى ندارد; ولى در مطالب گذشته گفتيم كه در مواردى از قرآن و روايات، كه كلمه ى تأويل در باره ى قرآن به كار رفته است، به نظر مى رسد همه جا به معناى وصفى است.

آقاى دكتر شاكر، به نظر شما فرق بين تفسير و تأويل چيست؟ بين اين دو چه رابطه اى برقرار است؟ شاكر: از نظر لغوى، همان طور كه قبلا گفتيم، تأويل از كلمات اضداد است; از اين رو ،وقتى در مورد كلام به كار مى رود، گاهى به معناى ابتداءالامر است كه همان معناى مراد متكلم مى باشد و گاهى به معناى انتهاءالامر است كه به معناى تحقق مفاد كلام مى باشد. امّا تفسير وقتى در مورد كلام به كار مى رود، يعنى رفع ابهام نمودن از كلام، براى رسيدن به معناى مراد متكلم.

تأويل نوعاً به معناى مصدرى به كار نمى رود و به معناى «مراد متكلم» است; ولى تفسير هم به معناى

/ 58