برادر بزرگوار و شهيدش به دوش او افتاده و براى او مسؤوليت ايمانى والهى آورده
رسالت رساندن پيام:
امام (ع) به گوش مردم كوفه و شام رسالت مبارزه با خودكامگى و ستم و بى عدالتى و فساد تا سرحد شهادت و اسارت….
بارى انجام اين مسؤوليت ها و انديشه به ثمر رساندن همين رسالتها بود كه زينب (س) را همچون كوهى محكم در برابر آن حوادث سهمگين پابرجا نگاه داشت و در برابر آن طوفانهاى بلا همانند سدى آهنين به مقاومت واداشت و درصدد بهره بردارى از اين اجتماع عظيمى كه به سرعت فراهم شده بود و با شناختن آن اسيران صداها را به گريه و زارى بلند كرده بودند برآمد و بلادرنگ براى انجام اين منظور دست به كار شد و در اين جا زينب (س) تنها وسيله اى كه در اختيار دارد زبان گويا و بيان فصيح و بليغ و شجاعت و شهامت است كه از پدرش اميرالمؤمنين (ع) و مادرش فاطمه (س) به ارث برده و اكنون مى تواند بهترين بهره بردارى را از اين فرصت بكند و هدف مقدس برادر بزرگوارش را دنبال نمايد.
خطبه آتشين زينب (س):
سخنرانى تاريخى و خطبه آتشين و انقلابى زينب (س) را چند تن از مورخان و محدّثان مانند طبرسى و صاحب كتاب طراز المذهب و سيد در لهوف و ديگران در كتابهاى خود نقل كرده اند و ما در اين جا ابتدا متن آن را از كتاب احتجاج طبرسى نقل كرده و آن گاه براى شما ترجمه مى كنيم:
حديث را از شخصى به نام (حذيم)(1) روايت كرده كه مى گويد:
هنگامى كه حضرت على بن الحسين را به همراه زنان از كربلا به كوفه آوردند زنان اهل كوفه (با ديدن آنها) به شدت مى گريستند و گريبانها چاك زده و مردان نيز با آنها گريه مى كردند.
زين العابدين (ع) ـ كه بيمار بود ـ در همان حال بيمارى با آوازى ضعيف آهسته فرمود:
(اِنَّ هِؤُلاء يَبْكُونَ فَمَنْ قَتَلْنِا غَيْرُهُمْ؟! اينان بر ما مى گريند پس چه كسى جز اينها ما را كشت؟!)
در اين وقت زينب دختر على بن ابى طالب (ع) به جانب مردم اشاره كرد كه ساكت باشيد. راوى يعنى همان (حذيم)
گويد:
به خدا سوگند تا به آن روز زنى را به اين حيا و عفت و به آن سخنورى و بيان نديده بودم; چنان بود كه گويا از زبان اميرالمؤمنين على (ع) سخن مى راند.
زينب در آغاز اشاره به مردم كرد كه ساكت باشيد. با همان اشاره زينب نفسها در سينه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد و سپس شروع به سخنرانى كرده چنين گفت:
(اَلْحَمْدُ للّهِ وَالْصَّلاةُ عَلي أبِى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيبينَ الاَخْيارِ اَمّا بَعْدُ: يا اَهْلَ الْكُوفَةِ يا اَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ وَالْخَذْلِ ألا فَلا رَقَأتَ الْدَّمْعَةُ وَلا هَدَأتِ الزّفْرَةُ. اِنَّما مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوّةٍ اَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ اَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ. هَلْ فيكُمْ اِلاّ الصَّلَفَ وَالْعُجْبَ وَالشَّنَفَ وَالكَذِبَ وَمَلَقَ الاماءِ وَغَمْزَ الأعْداءِ اَوْ