سيد مهدي سيديان - مجلة معرفت، ش 98، ص76-82همزمان با پيدايش نهضتهاي استقلال طلبانه و سرنگوني حكومتهاي مستبد و خودكامه، در سال 1979 دو انقلاب به طور همزمان در دو قاره متفاوت و دور از يكديگر، يعني آسيا و آمريكا به وقوع پيوستند. اين دو انقلاب دو ملت را از يوغ ستم پادشاهاني ستمگر و خودخواه نجات دادند؛ شاهان زورگويي كه سالها مردم تحت ستم مملكت خود را به بردگي كشانده و حقوق آنان را ناديده گرفته بودند: انقلاب اسلامي در ايران، رژيم استبدادي محمّدرضاخان و به طور كلي، دودمان پهلوي را سرنگون كرد و انقلاب مردم ستم ديده نيكاراگوئه نيز آنان را از امپراتوري سوموزايي نجات داد.انقلاب در اين دو كشور، هرچند با تلاش و زحمت فراوان، به پيروزي رسيد، اما عملكرد انقلابيان در بقا يا عدم بقاي انقلاب و تداوم آن نقش آفرين بوده است. مردم نيكاراگوئه با دادن هزاران كشته، انقلاب كردند و كشور را تحويل سران انقلابي خود دادند؛ چنان كه در ايران اسلامي نيز انقلاب با خون هزاران شهيد به ثمر رسيد. اما متأسفانه انقلاب نيكاراگوئه پس از يك دهه تلاش انقلابيان، استمرار نيافت و در پي انتخابات سال 1990، طعم تلخ شكست را چشيد و حكومت از سوي انقلابيان واگذار شد. اما انقلاب اسلامي ايران پس از گذشت 27 سال همچنان پاينده و توفنده به راه خود ادامه مي دهد و علي رغم برخي سنگ اندازيهاي دشمنان خارجي و داخلي، مردم، كه حاميان واقعي و صاحبان اصلي انقلاب هستند، در صحنه حضور دارند و جانانه از آن دفاع مي كنند؛ چرا كه به اصل نظام، اهداف انقلاب و مسئولان دلسوز و خدمتگزار آن ايمان و اعتماد دارند.در اين نوشتار در صدديم به بررسي تطبيقي اين دو انقلاب پرداخته، علل شكست انقلاب نيكاراگوئه و عوامل استمرار و تداوم انقلاب اسلامي ايران را مرور نماييم. از اين رو، ابتدا شرايط قبل و بعد از انقلاب را در هر دو كشور مقايسه كرده و سپس به علل شكست انقلاب نيكاراگوئه و عوامل تداوم انقلاب اسلامي ايران مي پردازيم. در پايان نيز به نكات عبرت آميز انقلاب نيكاراگوئه اشاره خواهيم كرد.