ب ـ حال جمع و توحيد
چون سيد الشهدا (عليه السلام) مي دانست كه تفكرِ ايستا در آثار صنع الهي موجب بُعْد مسافت در وصول، و راهزني سالك در پيمودن طريق به سوي مطلوب و مأمول مي گردد، از خدا درخواست مي كند كه قواي حسي و عقلي او را همبستگي بخشيده و در توجه و اهتمامش تمركزي بيافريند تا پريشان خاطر نماند و از تفرق و تشتت انديشه برهد؛ لذا از پايگاهي بعيد براي تحقق قربِ جوار، بانگ برمي آورد كه:«فَاجْمَعْني عَلَيْكَ بِخَدْمَهٍ تُوصِلُني اِلَيْكَ»...مرا در حضور خويش به خدمتي فرمان ده؛ خدمتي كه راه وصول به تو را بر من هموار و نزديك سازد.يعني خدايا، توجه و التفات مرا آنچنان به سوي خويش معطوف ساز كه از آن پس به غير تو ننگرم، و جز رضاي تو، رضاي هيچ كسي، حتي رضاي خود را هم نپويم.
مقامِ «جمع» و همبستگي با خداوند (تبارك و تعالي) از شريفترين حالات است و خود اين حالات از شكوهمندترين مقامات در سير و سلوك بوده و در طريقه وصول، از نهايات به شمار است كه نمي توان حالي برتر از آن يافت. لذا آن حضرت، حال و مقام «جمع» را از خداوند متعال درخواست كرده است.
مراحل وصول به حال «جمع»
«جمع»، مقامي است محمود و اولين مرحله آن ـ كه بايد آن را مبدأ و مرحله آغازين استقرارِ حالِ «جمع» دانست ـ «جمع العلم» مي باشد كه همزمان با وصول انسان به چنين مرحله اي همه علوم و آگاهيهايي كه بر اساس حس به هم رسيده اند و يقين را به ثمر رسانده اند، ذوب مي گردند، و علم لدنّي، طومار همه اين معلومات و معارف را درهم مي پيچيد.[1] . سيد محمدباقر خوانساري موسوي (متوفاي 1313 هـ.) ، مصنّف «روضات الجنّات في احوال العلماء والسادات».[2] .
«رياض العلماء و حياض الفضلاء»، تصنيفي است از عبدالله بن عيسي افندي تبريزي، از شاگردان نامدار علامه مجلسي ـ ره ـ. در چنين پايگاهي از آگاهي است كه انسان مي تواند عنوان «عارف» نه «عالم» را براي خويشتن احراز كند؛ زيرا در طريق علم موانعي پديد مي آيد، و عالم و دانشمند به گاه اقامه دليل، دستخوش تزلزل و ترديد مي گردد؛ اما اگر رشحه اي از علم لدنّي بر قلب سالك ببارد، به مرحله «جمع الوجود»، تعالي مي يابد و ديواره هاي مرزِ پاياني اتصالِ به حقايق ـ كه اين مرز، ميان سالك و معبود و مطلوب او جدايي مي افكند ـ فرو مي ريزد؛ بدان گونه كه از رهگذر شهود، فناي در حق را به معاينه مي بيند، و آمادگي براي رسيدن به مرحله «جمع العين» براي او فراهم مي آيد، كه هرگونه اشاره و ارائه اي اعم از اشاره محسوس و اشاره معقول از ميان برمي خيزد؛ زيرا در چنين مرحله اي، حكم و داوري اشاره باطل مي شود و ارزش خود را از دست مي نهد... «وليس وراء عبادان مزار». چنين حالي را بايد همان مقصد و مقصود والا، و فناي در آن را مطلوبِ برين برشمرد كه حضرت سيّد الشهدا (عليه السلام) با تعبير «فاجمعي عليك» آن را از حضرت باري تعالي درخواست كرد.و اينكه آن حضرت چنين حالي را با بيانِ «بالخدمه التي توصل اليك» براي خود تقاضا كرد ـ با اينكه «خدمت» از حالات اكتسابي است؛ لكن حالِ «جمع» حالي است وَهْبي و خدادادي ـ براي آن است كه حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) مي خواست انكسار و تواضع خويش را به خدا عرضه و از خدا توفيق چنين خدمتي را ـ كه او را تا مقام وصول پيش مي برد ـ استدعا نمايد؛ به اين معني كه خودِ اين خدمت و كوشش را به عنوان توفيقي از سوي خدا معرفي نمايد و اعلام كند كه محرك او در اين سعي و خدمت، همان عنايت الهي است؛ زيرا خود براي خويشتن و در جهت دلخواه، آهنگ سعي و خدمت ننمود؛ چون چنين كوشش و تحركي را صرفاً براي وصول و رسيدن به وي از او مطالبه مي كرد.