شرح دعای عرفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح دعای عرفه - نسخه متنی

شارح: خلف بن عبدالمطلب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيدالشهدا مي خواهد حال رجوع و بازگشت خود به حضرت حق را به حال ورودش بر او تشبيه كند؛ زيرا او به هنگام ورود بر حضرت احديت، از هر گونه علايق، مجرد و از هر نوع عوائق و موانعي منزه و پاكيزه بوده است؛ لذا از خدا درخواست كرد كه به هنگام رجوع از آثار به حق (تعالي) ، سرِّ و درونش مصون و محفوظ ماند، به طوري كه دامن همتش با پليديهاي التفاتِ به حُظوظ دو جهاني آلوده نگردد.

هـ ـ تجريد

امام حسين (عليه السلام) از خدا صيانت و تجريد از مطامع دنيوي و اخروي را درخواست كرد؛ تجريدي كه از مهمترين احوال به شمار است؛ زيرا مقدمه آن، تجرد و رهايي از هرگونه علايق مي باشد كه خود از اهم مقامات است. تجرد، يعني گسستن علايق، و طرد موانع و عوائق، و حفظ سِرّ و درون از راه مداومت بر خلوت و انس با حق، و استيحاش از خلق، و مداومت فكر و ملازمت ذكر. اما تجريد كه مرز نهايات در حوزه احوال مي باشد، عبارت از منخلع شدن از شهود شواهد و آثار است كه يا از طريق معاينه حق صورت مي گيرد و يا از طريقي برتر كه بايد آن را «حضرت جمع و توحيد» دانست.

آنكه داراي چنين حالي باشد، حالش همانند حال كسي است كه فرمانِ «فَاخْلَع نعلَيكَ اِنَّكَ بِالْوادِ المقدّسِ طُوي[1]» به او رسيد.

تجريد، داراي درجات و مراحلي است كه اولين مرحله آن، تجريد ديدگانِ كشف از جامه سبب يقين و اكتساب آن مي باشد. مرحله دوم، تجريدِ مقامِ «جمع» از دَرْكِ علم است كه مقام جمع از مرتبه علم منزه مي گردد و از آن پس، هيچ اثري از علم در اين مرحله مشاهده نمي شود. مرحله سومِ تجريد، خلاص و رهايي از خودِ تجريد است كه در اين مرحله، نه تجريدي مشهود است و نه مجردي. اين مرحله را بايد رفيع ترين مراحل تجريد برشمرد، و همان مرحله اي است كه سيدالشهدا (عليه السلام) با تعبير زير، آن را از خدا درخواست نمود، آنجا كه عرض كرد:

«... مَصون السِّرِّعَنِ النظرِ اليها و مَرفوعَ الهمّهِ عَن الاعتمادِ عَلَيها».

بخشِ نخستِ اين عبارت، داراي مبالغه فزونتري از بخش دوم مي باشد؛ چرا كه گسستن نظر و التفات دروني ـ كه به طور مطلق مطرح است ـ رساتر از اعتماد مي باشد؛ زيرا گاهي نظر ـ بدون فراهم آمدن اعتماد ـ امكان پذير است، اما عكس آن، يعني به هم رسيدنِ اعتماد ـ منهاي نظر ـ امكان ندارد.

بنابراين، بخش دوم اين سخن ـ اگر چه مندرج در مقام «توكل» مي باشد ـ لكن هدف از آن، اين است كه ديگران بدان تأسي كرده و از آن رهنمود برگيرند.

همين نكته ـ يعني اينكه امام حسين (عليه السلام) از خدا خواست كه اهتمام او فراتر از اعتماد به آثار باشد، و فقط به خود او تكيه كند، ـ مكرراً در اخبار و روايات جلب نظر مي كند؛ مانند:

«رَبِّ لا تَكِلْني اِلي نَفْسي طَرْفَهَ عَيْنٍ اَبَداً وَلا اِلي اَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ»...

پروردگارا، هرگز مرا ـ حتي به اندازه يك لحظه چشم به هم زدن ـ به خودم وَاَحَدي از خلقِ خود وامگذار!

واقع اين است كه تكيه بر آثار و اشكالِ آن و اعتمادِ بر موجودات ـ منهاي اعتماد به حق ـ موجب نقصان و زمينه اي براي خسران و زيان است. به همين جهت، سيدالشهدا (عليه السلام) از خدا درخواست كرد كه اهتمام و عنايت و توجه او را از اعتماد بر آثار و تكيه و اتكال بر آنها فراتر بَرَدْ و التفات و اعتمادِ وي را از هر اثري گسسته سازد و صرفاً به خود بپيوندد. چون خداست كه مي تواند اهتمام و اتكالها را والا سازد و انسان را بر توكل و اعتماد به خود تقويت كند.

و ـ همت

همت، يكي از احوالي است كه بايد آن را از لوازم عرفان برشمرد، و علاوه بر آنكه داراي قدر و منزلتي والا در عرفان مي باشد، خود نيز داراي مراحل و درجاتي است. در تعريف همت مي توان گفت كه همّت، عبارت است از انگيخته شدن عزم در جهت مقصود، به گونه اي كه به ماسواي مقصود، التفاتي نشود.

همت، داراي مراحل و درجات متفاوتي است كه فروترين درجه آن، همت مريدانِ طالب است. در چنين مرحله اي براي مريد، رغبت و علاقه اي به دنياي فاني و متاع و زخارف آن باقي نمي ماند؛ بلكه توجه و التفاتش منحصراً به سراي باقي و آخرت و نعمتهاي آن معطوف مي گردد و همين رغبت به دار بقا، او را بر سر نشاط مي آورد كه از آن پس به خاطر كسالت، گرفتار هيچ گونه حالات ناخوش نمي گردد، و يا به علت غفلت، به سستي دچار نمي شود.

همتِ والاتر از همت مذكور، همتي است كه صاحب آن، نفس خود را بر هيچ چيزي، جز مقصود و معبود، وابسته نسازد، و حتي به نعيم آخرت نيز چشم ندوخته باشد. چنين فردي هيچ گاه دچار ضعف و سستي نمي گردد؛ و اصولاً ارباب اهتمام، گرفتار ملال نمي شوند و در اشاره به همين همت اخير است كه خداوند متعال درباره پيامبرش مي فرمايد:
«مازاغَ البصرُ وَ ماطَغي».

و چون ارتفاعِ از اعتماد بر آثار، و فرا رفتن از اين پايگاه از طريق همت، جز به مدد الهي و توان آفريني او امكان پذير نمي باشد، حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) به دنبال اين درخواست، به خدا عرض مي كند:
«انك علي كل شَي ءٍ قدير»...

و محققاً تو بر هر چيزي قادر هستي.

با چنين تعبيري است كه روشن مي شود قدرت الهي، شامل هر مقدوري مي گردد؛ زيرا هر مقدور، عبارت از «شي ء» است.

آنگاه امام حسين (عليه السلام) عرض مي كند:

«اِلهي هذا ذُلّي ظاهرٌ بَيْنَ يَدَيْك، وَهذا حالي لايَخْفَي عَلَيْكَ، مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصوُلَ اِلَيْكَ، وَبِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ»...

خدايا! اين ذُلّ و خواري و تواضع من است كه آشكارا در برابر تو نمايان مي باشد، و اين حال من است كه بر تو پوشيده نيست، از خود تو جوياي وصول به تو هستم، و به وسيله تو بر وجود تو استدلال مي كنم و از ناحيه تو، به خود تو راه مي برم.

هدف امام (عليه السلام) اين است كه ذُل و تواضع او از طريق تذلل و دعا و تبتل و التماس، قبلاً در آغاز همين دعا مطرح شده است؛ لذا «ذُلّ» خود را، با كلمه «هذا» كه اشاره به نزديك است بازگو مي نمايد، و عرض مي كند: «هذا ذلي». بنابراين، ظهورِ ذُلّ و خاكساري آن حضرت، از آن رُوست كه هيچ نكته باريكي از نكات دقيقِ تذلل، در كيفيت خاكساري اش مخفي نبوده است. پس ذُلّ و خاكساري او در برابر خدا آشكارا و ظاهر و پديدار بوده است؛ بخصوص در شرايطي كه آن حضرت در آن به سر مي برد؛ چون در روز عرفه و در مِني به وسيله احرام و برهنه ساختن سر و پوشيدن لباس احرام ـ كه به سانِ كفن است ـ و كندن لباسهاي عادي، منتهاي خضوع و تذلل را در برابر خدا ابراز داشته است.

سيدالشهدا با اين شرايط و شرايطي كه قبلاً در آغاز دعا اعلام كرده بود، منتهاي خضوع و خاكساري خود را در پيشگاه خداوند متعال ارائه كرد.

سپس عرض مي كند: «وَهَذا حالي...» و اين، حال من است كه بر تو مخفي نيست.

آنگاه از او وصول به وي را درخواست مي كند و مي گويد: «اَطْلُبُ الْوُصُول اِليْكَ».

و اين درخواست نشان مي دهد كه احرازِ مقامِ وصولِ به حق (تعالي) جز به مدد توفيق و هدايت و ارشاد واسعاد حق (تعالي) امكان پذير نمي باشد؛ زيرا صِرْفِ كوشش و اكتساب نمي تواند در سوي اين هدف، كارساز باشد؛ و براي كوبيدن اين در، تنها دامن همت به كمر زدن رسا نيست؛ چون مسافت ميان انسان تا سر منزل وصول، بسيار دور و دراز است، و آفات و پيش آمدهاي مُخِل فراوان، و موانعي بس عظيم، سر راه وجود دارد كه در نورديدن اين راه با تمام آفات و موانعش جز به ياري عنايتِ ازلي ممكن نيست.

و اما اينكه عرض كرد: «بِكَ اَسْتَدِلّ عَلَيْكَ»، اشاره به اين نكته و حقيقت است كه دليلي بيرون از وجود حق، وجود ندارد كه بتوان از رهگذر آن به حق (تعالي) راه بُرْد. دليل وجود حق، از ديدگاه اهل عرفان، خود حق (تعالي) است؛ چنانكه براي اثبات روشنايي و پرتو آفتاب در روشنترين لحظاتِ روز به خود آفتاب استدلال مي شود: «آفتاب آمد دليل آفتاب»... «يا مَنْ دَلَّ عَلي ذاته بذاته»؛ چون حق (تعالي) نيز همچنان كه خورشيد، كاملاً ظاهر و پيداست، و هيچ شهودي غير از آن دو نمي تواند وجود آنها را اثبات كند.

آنگاه سيد الشهدا عرض مي كند:

«فَاْهدِني بِنُورِكَ اِليْكَ، وَاَقِمني بَصِدْقِ الْعُبُوديّهِ بَيْنَ يَدَيْكَ»...

خدايا مرا به مدد نور و تجلي خويش، به كوي وصال خويش راهبري كن، و به ياري صدقِ بندگي ام در پيشگاه تو، مرا پايدار نگاه دار!

هدف اين گفتار، بيان حقيقتي است كه در اين آيه مطرح است، آنجا كه خداوند متعال مي فرمايد:

«وَمنْ لَمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُورَاً فَمالَهُ مِنْ نُورٍ»[2]... بود.

چون خداوند است كه:

«... وَلي الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الّظُلُماتِ اِلي النُّورِ»[3]...

آري او ولي و دوستدار و سرپرست كساني است كه داراي ايمان هستند، و آنان را از تاريكيها به نور و روشنايي بيرون مي برد.

يعني آنان را به نور، هدايت و راهبري مي كند، و نور الهي، آنها را زير پوشش خود مي گيرد؛ آن هم به گونه اي كه تاريكي غربت و خلأ انس به دنيا، در اسرار و درون آنها راهي براي خود نخواهد يافت، و نيز تيرگيهاي جهل و ناداني، مجال و عرصه اي براي تركتازي خويش پيدا نخواهند كرد.

ز ـ صدق و عبوديت

علي هذا، اقامت و استقامت بر اين نور ـ يعني نوري كه از سوي حق به سوي حق رهنمون است ـ مبتني بر دو شرط است: يكي صدق، و ديگري عبوديت و بندگي در برابر حضرت حق.


[1] . طه، 12: اي موسي! پا افزار بيرون آور كه در وادي مقدس و فرخنده «طوي» هستي.

[2] . نور /40

[3] . بقره /257

/ 10