نجم الثاقب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نجم الثاقب - نسخه متنی

حسين نوري طبرسي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

باب نهم : در عذر داخل نمودن چند حكايت از درماندگان در بيابان و غير آن


در عذر داخل نمودن بعضى از حكايت درماندگان در بيابان و غير آن كه به سبب وجود شخصى معظّم ، از آن ورطه نجات يافتند بدون دلالت كردن چيزى در آن قضيه بر بودن نجات دهنده امام عصر عليه السلام .
حكاياتى چند در باب استغاثه كنندگان به حضرت عليه السلام  
در ضمن حكايات سابقه چنان كه علماى اعلام ما رضوان اللّه عليهم چنين كردند و ما نيز متابعت كرديم ايشان را و ظاهر آن است كه ايشان چنين دانسته اند كه اغاثه ملهوف و اجابت مضطرّ در آن حال و صدور چنان كرامت باهره و معجزه ظاهره ، نشود جز از جناب مقدّس او بلكه اين از مناصب خاصّه اوست . چنان كه سيّد فضل اللّه راوندى در كتاب (دعوات ) و در بحار از كتاب (مجموع الدّعوات ) تلعكبرى و در (كلم الطيّب ) از (قبص المصباح ) روايت كرده اند از ابوالوفا شيرازى كه گفت : (من اسير بودم در حبس ابى على الياس با ضيق حال .
پس چنين معلوم شد بر من كه او قصد قتل من كرده ، پس شكايت كردم به سوى خداوند تبارك و تعالى و شفيع قرار دادم مولاى خود، ابى محمّد، على بن الحسين زين العابدين عليهما السلام را. پس خواب مرا ربود. و به روايت قيس پس موكّلين به من گفتند كه : (قصد بدى به تو كرده .) پس من مضطرب شدم و بنا كردم به مناجات كردن با خداوند به توسّل پيغمبر و ائمّه عليهم السلام و چون شب جمعه شد و فارغ شدم از نماز، خوابيدم .
در خواب ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله كه آن جناب مى فرمايد كه : (متوسّل نشو به من و نه به دختر من و نه به دو پسر من از براى چيزى از متاع دنيا، بلكه از براى آخرت و آنچه را آرزو دارى از فضل خداى تعالى .
و اما برادرم ، ابوالحسن ، پس او انتقام مى كشد از كسى كه ظلم كرده تو را و به روايتى انتقام مى كشد براى تو از دشمنان تو.)
پس گفتم : (يا رسول اللّه ! آيا نبود كه فاطمه عليها السلام را ظلم كردند؟ پس صبر كرد. و ميراث تو را غضب كردند، صبر نمود. پس ‍ چگونه انتقام مى كشد از كسى كه مرا ظلم نموده ؟)
پس حضرت نظر كرد به من از روى تعجّب و فرمود: (آن عهدى بود كه به او كرده بودم و امرى بود كه به او، امر نموده بودم و جايز نبود براى او مگر بپا داشتن آن و به تحقيق كه ادا كرد حق را و الا ن ، پس واى بر كسى كه متعرّض شود موالى او را.
توسل به ائمه عليهم السلام جهت حوائج دنيا و آخرت  
اما على بن الحسين ، پس از براى نجات از سلاطين و از شرور شياطين و امّا محمّد بن على و جعفر بن محمد عليه السلام پس از براى آخرت و به روايتى آنچه بخواهى از طاعت خداوند و رضوان او و اما موسى بن جعفر عليه السلام پس بخواه به او عافيت و اما على بن موسى عليهما السلام ، از براى نجات و به روايتى بطلب از او سلامتى را در سفرها در بحر و برّ و اما محمّد بن على عليهما السلام بطلب به سبب او نزول رزق را از خداى تعالى و اما على بن محمّد عليهما السلام از براى قضاى نوافل و نيكى اخوان و آنچه بخواهى از طاعت خداوند عزّوجلّ و اما حسن بن على عليهما السلام از براى آخرت و امّا حجّت عليه السلام پس هر گاه رسيد شمشير به محل ذبح تو و حضرت اشاره فرمود به دست خود به سوى حلق پس استغاثه بكن به او. بدرستى كه در مى يابد تو را و او فريادرس است و پناه است از براى هر كس كه استغاثه كند.
بگو: يا مولاى ! يا صاحب الزّمان ! انا مستغيث بك .
و به روايت ديگر فرمود: (اما صاحب الزمان عليه السلام پس هرگاه رسيد كارد به اينجا، و اشاره فرمود به دست خود به سوى حلقش ‍ پس از او اعانت بخواه . پس بدرستى كه او تو را اعانت خواهد كرد. پس بگو: يا صاحب الزمان ! اغثنى ! يا صاحب الزمان ادركنى !
و به روايت اوّل پس من در خواب گفتم : يا مولاى يا صاحب الزمان ! انا مستغيث بك .
و به روايت ديگر: پس فرياد كردم در خواب خود: يا صاحب الزمان ! اغثنى ! ياصاحب الزمان ادركنى !
و به روايت قبس المصباح صهرشتى : پس فرياد كردم در خواب : يا مولاى ! ياصاحب الزمان ! ادركنى ! فقد بلغ مجهودى .
و به روايت اوّل : پس در اين حال ديدم شخصى را كه فرود آمد از آسمان و در زير پاى او اسبى است و در دست او حربه اى است از نور.
پس گفتم : (اى مولاى من ! دفع كن از من ، شرّ آن كه مرا اذيت مى كند.)
پس فرمود: (كار تو را انجام دادم .)
چون صبح كردم ، الياس مرا خواست و گفت : (به كى استغاثه كردى ؟)
گفتم : (به آنكه او فريادرس درماندگان است .)
دعاى توسل به امام زمان عليه السلام  
مؤ لف گويد: در بحار از (مجموع الدعوات ) دعايى طولانى نقل كرده از براى توسل به هر يك از ائمه عليهم السلام براى مطالب مذكوره به همان ترتيب و در (قبس المصباح ) نيز دعايى مختصر به همان طريق نقل كرده و دعاى توسل به امام عصر عليه السلام .
در ثانى اين است : اللّهم انّى اسئلك بحق وليّك وحجّتك صاحب الزمان الااعنتنى به على جميع امورى وكفيتنى به مؤ نة كل موذ وطاغ وباغ واعنتنى به فقد بلغ مجهودى وكفيتنى كل عدوّ وهمّ و غم و دين و ولدى وجميع اهلى واخوانى ومن يعنينى امره وخاصتى آمين رب العالمين .(95)
ظاهر آن است كه مراد حضرت رسول صلى الله عليه و آله از آن كلام نه اختصاص توسّل به امام عصر عليه السلام است در آن جا كه به چنگ دشمن افتد كه قصد كشتن او نموده ، بلكه آن كنايه است از نهايت رسيدن شدّت امور و منقطع شدن اسباب و قطع اميد از مخلوق و نماندن جاى صبر و شكيبايى ، چه از بلاى دينى باشد يا دنيوى و از شرّ دشمن انسى باشد يا جنى ؛ چنان كه از دعاى مزبور نيز معلوم مى شود. چنان كه تكليف مضطرّ و امانده و بيچاره درمانده ، استغاثه به آن جناب است اغاثه و فريادرسى درماندگان از مناصب الهيّه آن جناب خواهد بود. اگر به جهت كثرت اضطراب و اضطرار، متمكن نشود درمانده مضطر از استغاثه به آن جناب به زبان مقال و دعاى ماءثور، كفايت مى كند او را براى قابليّت اغاثه آن جناب سؤ ال به لسان حال و استعداد با داشتن مقام تولاّ و اقرار به ولايت و امامت و انحصار دانستن مربى و وساطت فيض الهى در آن وجود مقدس در ظلمات تيه غيبت .
پس معلوم شد كه درماندگان را، در حكايت سابقه ، خصوصا آنان كه در سفر طاعت چون حجّ و زيارت بودند، جز غوث زمان عليه السلام كسى نجات نداده و از جمله شواهد براين مطلب آن كه از القاب خاصّه آن حضرت است (غوث ) كه در زيارت معتبره وارد شده و معنى آن (فريادرس ) است و حقيقت معنى اين لقب الهى كه مجرّد اسم نيست ، محقق نشود تا آنكه صاحب آن ، داراى قوّه سامعه اى باشد كه هركس در هر جا به هر لسان در مقام استغاثه برآيد، بشنود.
بلكه داراى علمى كه به حالات درماندگان احاطه كرده باشد كه بى استغاثه و توسّل از حالش آگاه باشد؛ چنانكه در فرمانى كه براى شيخ مفيد نوشتند به اين مقام تصريح فرمودند و داراى قدرت و توانايى باشد كه اگر صلاح دانست درمانده مستغيث به لسان حال يا مقال را نجات دهد و از گرداب بلا در آورد و اين مقام را شايستگى ندارد جز كسى كه داراى مقام امامت باشد و يا در بساط ولايت گذارده باشد.
نيز مؤ يّد اين مقال است آنچه در ميان جميع عربهاى حضرى و اهل باديه اشتهار دارد از تعبير كردن از آن ذات مقدس به (ابو صالح ) و در توسّلات و استغاثات و ندبه ها و شكايتها جز به اين اسم ، آن حضرت را نخوانند و شعراى معروفين ، مكرر در قصايد مدايح و مراثى و ندبه ها به همين كنيت ، آن جناب را ذكر مى كنند.
سفارش امام صادق عليه السلام در توسّل به امام زمان عليه السلام
ماءخذى در اخبار خاصه براى آن به نظر نرسيده جز خبرى كه احمد بن محمّد بن خالد برقى روايت كرده در كتاب محاسن از ابوبصير از جناب صادق عليه السلام كه فرمود:(هرگاه گم شدى در راه ، پس ندا كن يا بگو: ياصالح ! يا ابا صالح ! ارشدنا الى الطريق رحمكم اللّه .)(96)
عبيد بن حسين زرندى كه راوى خبر است از على بن ابى حمزه ، گفت : پس رسيد به ما اين بلا، پس امر نموديم بعضى از كسانى كه با ما بودند اين كه دور شود و ندا كند. پس دور شد و ندا كرد. آنگاه آمد نزد ما. پس خبر داد ما را كه او شنيد آواز خفيفى را كه مى گويد: (راه طرف راست يا گفت سمت چپ .) پس يافتيم راه را چنانچه گفته بود.
و ترديد در (يا صالح ! يا ابا صالح !) و نيز ترديد در سمت راست يا چپ از راوى خبر است كه سهو كرده چنانچه : سيّد على بن طاووس ‍ در كتاب (امان الاخطار) بعد از نقل خبر از محاسن ، تصريح فرموده و شيخ برقى در كتاب مذكور از پدر خود، محمّد بن خالد برقى نقل كرده كه او در سفرى با جمعى از راه كج شدند.
گفت : (پس ما اين كار را كرديم ، پس راه را به ما نشان دادند. رفيق ما يعنى آنكه كناره كرد و آن را دعا را خواند، شنيد صداى نازكى را كه مى گويد: راه ، طرف راست است . پس مرا خبر داد و به آن جماعت خبر نكرد. پس گفتم : طرف راست را بگيريد. پس شروع كرديم به رفتن طرف راست .)
و شايد كه چنين فهميدند يا بدست آوردند كه : (صالح يا ابا صالح ) اسم يا كنيه امام عصر عليه الصلوة والسلام است .
چنان كه در باب دوم گذشت كه بعضى اوّل را در اسامى و دوّم را در كنيه هاى آن حضرت شمردند و از حكايت شصت و نهم معلوم مى شود كه اين مطلب معهود بود ميان شيعه و از گم شدن راه ، مكرّر شده چاره هر كار فهميدند كه در آن حال امام و ولى خود را به اين نام بخوانند و به جهت ضعف يقين و قصور اعتقاد راوى يا اهل مجلس ، مراد را بيان نفرمودند و اسامى پيغمبر و امير المؤ منين صلوات اللّه عليهما به حسب طبقات آسمان و عرض و كرسى و جنّت و لوح و قلم و ساير مقامات عاليه و دركات دوزخ و طبقات زمين و ساير عوالم و اصناف مخلوقات علوى و سفلى مختلف و متعدد و در هر جا به اسمى مذكور و مكتوب و در نزد هر طايفه به نامى معروف و خوانده مى شوند.
چنانچه بسيار از آن در محل خود ثبت شده و جايز است كه ساير ائمه عليهم السلام در تمام اين منقبت يا بعض از آن شريك باشند. پس معلوم شد كه راهنماى در بيابان و دستگير گمشدگان (ابا صالح ) همان غوث اعظم ، ولى عصر، صاحب الزمان صلوات اللّه عليه است .
و اگر كسى شبه كند كه از ملاحظه كرامات جمله از خواص اصحاب رسول صلى الله عليه و آله چون سلمان و ساير خواص ساير ائمه عليهم السلام چون ميثم و اويس و جابر جعفى و نظاير ايشان و كرامات پاره اى از عبّاد و زهاد و علما و نيكان ، مى توان احتمال داد كه : اين كرامت از ايشان نيز رواست كه صادر شود يا آن كه صالح اسم جنى است كه سير مى كند در بلاد به جهت ارشاد گمشده و حبس كردن حيوان فرار كرده . چنانچه در (خصال ) از امير المؤ منين عليه السلام روايت شده است .
پس در جواب گوييم كه : با اين احتمال نيز دلالت بر مقصود خواهد كرد. چه غرض اصلى از ذكر آن قصص ، اثبات وجود مبارك آن جناب است و بودنش در ميان خلق و رسيدن منافع وجود اوست به ايشان و معلوم است كه شيعيان آن جناب را نجات ندهد جز كسى كه در عقيده با ايشان شريك باشد نه مخالف در مذهب و طريقه كه اكثر ايشان خون و مال و عرض آنها را حلال مى دانند. بلكه جمله اى از شافعيه مى گويند كه اگر كسى وصيت كند كه مال مرا به جاهلترين مردم بدهيد، بايد داد به آنها كه منتظر قائم مهدى هستند.
پس نشود آن كس كه چنين كرامت از او ظاهر شد، جز كامل در عقيده و مهذّب در اعمال و اقوال و مزكّى در اخلاق و افعال و حركات و خطرات . پس داخل باشد، به ملاحظه باب گذشته ، در سلسله خواص كه از جام وصال ، گاهى شربتى نوشند؛ پس مضطر مستغيث يا خود ديده آن جناب عليه السلام را يا ديده كسى را كه آن كس ، امام را ديده و مطلوب جز اين نيست .
گفتار شيخ كفعمى و دعاى ام داوود
شيخ ابراهيم كفعمى در حاشيه (جنّة الواقيه ) در دعاى ام داوود در آنجا كه مى فرمايد، بعد از صلوات بر اوصياء و سعداء و شهداء و ائمه هدى عليهم السلام : اللّهم صلّ على الابدال والاوتاد السياح والعباد والمخلصين والزّهاد واهل الجد والاجتهاد.(97) كه گفته شده كه زمين خالى نيست از قطب و چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجيب و سيصد و شصت صالح ؛ پس قطب ، مهدى است عليه السلام و اوتاد كمتر از چهار نمى شود. زيرا كه دنيا مانند خيمه است و مهدى صلوات اللّه عليه مانند عمود است و اين چهار نفر طنابهاى آن خيمه اند و گاه مى شود كه اوتاد بيشتر از چهارند و ابدال بيشتر از چهل و نجباء بيشتر از هفتاد و صلحاء بيشر از سيصد و شصت و ظاهر اين است كه خضر و الياس از اوتادند پس ‍ ايشان ملاصقند با دايره قطب .
اما صفت اوتاد: پس ايشان قومى هستند كه غفلت نمى كنند از پروردگار خودشان طرفة العينى و جمع نمى كنند از دنيا، مگر قوت روز و صادر نمى شود از ايشان لغزشهاى بكر و شرط نيست در ايشان عصمت از سهو نسيان .
بلكه همان عصمت از فعل قبيح و شرط است اين ، يعنى عصمت از سهو و نسيان در قطب و اما ابدال ، پس پست تر از ايشانند در مراقبت و گاهى صادر مى شود از ايشان غفلت ؛ پس تدارك مى كنند آن را به تذكره و عمدا معصيتى نمى كنند.
و اما نجباء: پس ايشان پست تر از ابدالند.
و اما صلحاء: پس ايشان پرهيزكارانند كه موصوفند به عدالت و گاهى صادر مى شود از ايشان معصيت ؛ پس تدارك مى كنند آن را به استغفار و پشيمانى .
خداى تعالى فرموده :
انَّ الّذين اتَّقَوا اذا مسّهُم طائفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تذكّروا فإ ذا هُمْ مُبْصِرُونَ.(98)
بدرستى كه آنان كه پرهيزكارى نمودند، چون رسد به ايشان آينده و طواف كننده و در قلبش از شيطان به اين كه ايشان را وسوسه كند يا رنجى كه از جنس سودا و جنون باشد، به ايشان رساند، ياد كنند خداى را و نام خدا برند. پس ناگهان ايشان بيننده باشند به سبب آن تذكر ويادآورى كه يكى از چهار ركن توبه است .
پس شيخ كفعمى فرمود كه : (خداى تعالى ما را از اقسام اخير قرار دهد كه ما نيستيم از اقسام اوليه ولكن خداى تعالى را فرمان مى بريم در دوست داشتن ايشان و ولايت ايشان و كسى كه دوست دارد قومى را، محشور مى شود با ايشان و گفته شده كه هرگاه كم شود يكى از اوتاد چهارگانه ، مى گذارند بدل آن را از چهل نفر؛ يعنى از ابدال و هرگاه كم شود يكى از چهل نفر، گذاشته مى شود بدل او از هفتاد نفر و هرگاه كم شود يكى از هفتاد نفر، گذاشته مى شود بدل او از سيصد و شصت نفر و هرگاه كم شد يكى از سيصد و شصت نفر، گذاشته مى شود بدل او از ساير مردم .) تمام شد كلام شيخ مذكور.
تاكنون در اين ترتيب مذكور خبرى به نظر نرسيده و لكن شيخ مذكور، سر آمد عصر خود بود در اطّلاع و تتبع و در نزد او بود بسيارى از كتب قدماء كه در اين اعصار اثرى از آنها نيست .
البته تا در محل معتبرى نديده بود در چنين كتاب شريفى ضبط نمى كرد و در كتب جماعت صوفيّه سنيّه قريب به آن عبارت هست ، اما نه ذكرى است از امام عصر عليه السلام در آن و نه پايه اى است از براى كلمات ايشان

/ 36