نجم الثاقب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نجم الثاقب - نسخه متنی

حسين نوري طبرسي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تنبيه نبيه :
بر ارباب بصيرت معلوم است كه چنانچه زمانهاى مذكوره را اختصاصى است به حضرت حجّت عليه السلام كه لازم دارد توجه و استغاثه و عمل به مراسم عبوديّت آن جناب را زياده از ساير اوقات ، بعضى از امكنه نيز هست كه به ملاحظه پاره اى از اخبار عامه و خاصه احتمال قريب دارد بودن آن جناب را در آن جا در وقتى مخصوص ؛ پس سزاوار است حاضر شدن در آن مكان هر چند نبيند يا نشناسد آن جناب را. چه اقامه آن جناب در مكانى ، اسباب نزول رحمت و بركت و الطاف خاصّه الهيّه است و شايد به بركت مجاورت و بودن با آن معدن خير و بركت لطف عام و رحمت ، شامل حال او شود، هر چند مستحق نباشد؛ چنانكه بودن با كسانى كه مورد غضب و لعنت خداوندى اند خوف شمول لعن و ابعاد از رحمت الهيه است اگر بر آن شخص وارد شود.
شيخ صدوق در (كمال الدين ) فرموده كه : (روايت است در اخيار صحيحه از ائمّه ما عليهم السلام كه هر كس ببيند رسول خدا يا يكى از ائمه را صلوات اللّه عليهم كه داخل شده در شهرى يا قريه اى در خواب خود، پس بدرستى كه آن امان است براى اهل آن شهر يا قريه از آنچه مى ترسيدند و حذر مى كردند و رسيدن است به آنچه آرزو داشتند و اميد رسيدن آن را داشتند.)
و شيخ كلينى و شيخ طوسى روايت كردند از محمدبن مسلم كه گفت : گذشت به من حضرت باقر يا حضرت صادق عليهما السلام و من نشسته بودم در نزد قاضى در مدينه . فردا رفتم خدمت آن جناب . فرمود به من : (چه مجلسى بود كه ديروز تو را در آن ديدم ؟)
گفتم : (فداى تو شوم ! بدرستى كه اين قاضى مرا اكرام مى كند، پس بسا مى شود كه در نزد او مى نشينم .)
فرمود: (چه چيز تو را ايمن داشته از اين كه لعنتى فرود آيد، پس فرو گيرد اهل مجلس را.)
و شواهد اين دو مطلب در اخبار بسيار است و غرض تنبيه بر غنيمت دانستن حضور در آن امكنه است كه از جمله آنهاست :
عرفات در موسم حجّ و ساير بقاع شريفه در اوقات شريفه كه در شرع ترغيب و تاءكيد شده در حضور آنجا در آن اوقات و مكان تشييع و نماز بر جنازه مؤ من .
چنان كه جماعتى از علما، مثل ابن شهر آشوب و قطب راوندى و محمّد بن على طوسى در (ثاقب المناقب ) روايت كردند در حديثى مبسوط كه اجمال آن به روايت اخير آن است كه : در سال آخر حضرت صادق عليه السلام شيعيان جمع شدند در نيشابور و ابوجعفر محمّد بن ابراهيم نيشابورى را معيّن كردند و به او، از مال امام عليه السلام سى هزار اشرفى و دو هزار شقه جامه دادند كه به آن حضرت برساند و پيرزنى نزد او آمد كه شيعه و فاضله بود و او را شطيطه مى گفتند و يك درهم و چند ذرع كرباس كه بهاى آن چهار درهم بود به او داد و گفت : (در مال من بيشتر از اين مستحق نيست ؛ آن را به مولاى من بده .)
آن شخص گفت : (من حيا مى كنم كه اين را نزد آن جناب برم .)
گفت : (خداوند حيا نمى كند از حق اين را در مال من مستحق است ، بردار اى فلان ! كه من ملاقات نكنم خداوند را در حالتى كه حقّى از او در نزد من باشد، چه كم ، چه زياد. اين خوشتر است از اينكه حقّى از جعفر بن محمّد عليهما السلام در گردن من باشد.)
آن مرد با آن اموال روانه شد و با او محبره اى بود كه در آن مكاتيبى كه فرستادند سر به مهر و در آنها سؤ الهايى بود و گفتند: (يك شب در نزد حضرت بمان و محبره را به او بده . آنگاه نظر كن به آن محبره ، اگر مهرش درست است باز كن . اگر جواب در آن نوشته شده ، او امام است . مال را به او بده و اگر نه برگردان .)
چون به كوفه آمد خبر وفات حضرت رسيد. پس به مدينه رفت و از وصى حضرت پرسيد. او را به عبداللّه افطح دلالت كردند. به نزد او رفت . امتحان كرد. اثرى از امامت در او نديد. پس به نزد ضريح مطهر پيغمبر رفت و گريه كرد و شكايت نمود براى تحيّر خود كه : (به كجا روم ؟ به نزد يهود يا نصارى يا مجوس يا فقهاى نواصب ؟)
پس حضرت كاظم عليه السلام او را حركت داد و فرمود: (نه به سوى يهودى ، نه نصارى ، نه اعداى ما. من حجّت خداوندم و از آنچه در آن مكاتيب بود، ديروز جواب نوشتم .)
پس آنها را با دراهم شطيطه كه در كيسه چهار صد درهمى لؤ لؤ يى است و قطعه جامه او كه در بسته دو برادر بلخى است پس آنها را به نزد آن جناب برد. حضرت بسته جامه را طلبيد و باز كردند و پانزده ذراع كرباس از آن بيرون آورد و باز فرمودند: (بر آن زن سلام ما را بسيار برسان و به او بگو: جامه تو را در ميان كفنهاى خود گذاشتم و از كفنهاى خود اين را براى تو فرستادم كه از پنبه قريه ماصرياست كه قريه فاطمه زهرا عليها السلام است و از بذر پنبه اى كه خود آن معصمه ، زرع كرده بود به جهت كفن اولاد خود و رشته خواهرم ، خديجه دختر ابى عبداللّه عليه السلام كه به دست خود كازرى كرده ، آن را در كفن خود بگذار.)
كيسه مخارج خود را خواست و آن درهم را در آن گذاشت و از آنجا چهل درهم برداشت و فرمود: (آن زن را از من سلام برسان و بگو كه تو نوزده شب ، بعد از دخول آن شخص و اين كفن و دراهم زنده خواهى بود. شانزده درهم را صرف كن و بيست و چهار درهم را صدقه بده و آنچه بر تو لازم مى شود و من بر تو نماز مى كنم .)
و به آن شخص فرمود: (چون مرا ديدى ، كتمان كن .)
تا آنكه آن شخص برگشت و آن جامه و دراهم را به شطيطه داد. مراره آن زن از خرّمى نزديك شد كه بكشافد و شيعيان از منزلت او، بعضى حسد بردند و بعضى حسرت مى خوردند و او در روز نوزدهم فوت شد. پس شيعه ازدحام كردند بر نماز بر او.
آن شخص گفت : (پس ديدم حضرت كاظم عليه السلام را كه بر شترى سوار بود، پس فرود آمد و مهار آن را گرفت و ايستاد و با آن جماعت بر او نماز كرد. حاضر شد در وقت گذاشتن او در قبر و قدرى از تربت قبر ابى عبداللّه عليه السلام بر آن ريخت . چون فارغ شد، سوار شد و سر شتر را به طرف صحرا بر گرداند.)
فرمود: (اصحاب خود را آگاهى ده و از جانب من ايشان را سلام برسان و به ايشان بگو كه هر كس از ما اهل بيت كه به اين مقام رسد، يعنى هر يك از ما امامان لابد است از براى ما از حضور جنازه شما در هر بلد كه باشيد. پس از خداى بپرهيزيد در حق نفسهاى خود و كردار خود را نيك كنيد كه ما را اعانت كنيد در خلاصى خود و فك رقبه خود از آتش .)
تمام شد ملخّص آن خبر شريف طولانى پرفايده كه از جمله آن است وعده حضور امام عصر عليه السلام در جنازه مؤ منين از اهل خير و صلاح و تقوا و شايد متتبع مطّلع شود در اخبار اهل بيت عليهم السلام بر پاره اى موارد و محال ديگر كه نظير اين باشد در شرافت مذكوره .

/ 36