معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 31 *****
     هيچ دسته يا ملتى را صفحه گيتى تا به امروز به ما نشان نداده كه تمام افراد آن بدون استثناء مؤمن و استوار و پاكنهاد باشند، (مگر واقعه تاريخى كربلا،) لذا در ميان مؤمنين صدر اسلام هم مانند ساير جماعات بشرى، منافق و بيمار دل و تابع هوا، و نيز پاك باطن، وجود داشته است، لكن اغلب مردم ما به مسلمانان صدر اسلام حسن ظن دارند و فكر مى كنند كه هر كسى كه پيامبر اسلام را ديده و گرويده لابد از هر لحاظ آراسته مى باشد، ولى خطاب هاى تند قرآن مجيد اين حسن ظن را برطرف مى كند!     امتياز مسلمانان صدر اسلام، جامعه فاضله آنان بود، كه پيش آهنگى چون رسول خدا صلى الله عليه وآله داشتند، كه نور ايمان را بر آن جامعه تابانده بود، و سيطره دين را محكم مى داشت، ولى از نظر اجتماعى، در ميان افراد جامعه شان صالح و طالح هر دو موجود بودند كه قرآن كريم از حالات و صفات آنان در آيات آخر سوره فتح تعريف كرده است. در آيات فوق خداوند تعالى چنين بيان فرموده است:
- "اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اسلحه خود را بگيريد و برويد دسته دسته يا سپاه مانند، و هر آينه از شما كسانى هستند كه سستى مى كنند، پس اگر مصيبتى به شما برسد مى گويد: - خداوند انعام كرده به من كه با آنان شاهد معركه نبودم! و اگر فضلى از خداوند برسد - مثل آن كه بين شما و آنان دوستى نباشد - مى گويد: اى كاش با آنان بودم و مى رسيدم به يك رستگارى بزرگ...!" (71تا73/نساء)
     ادامه آيات، تشويق بر جهاد و بدگويى سست روشان مى باشد كه در بالا گذشت، و ضمنا تجديد مطلعى براى ترغيب به جهاد در راه خداست، و بيان اين كه پيكارگر راه خدا به يكى از دو عاقبت نيك خواهد رسيد: كشته شدن در راه خدا، يا پيروزى بر دشمن! و به هر صــورت پاداش خـود را مى برد.
     قســم ســومــى را - يعنــى فــرار را - ذكــر ننمــوده، يعنــى كــه مجاهــد راه خدا هرگز فرار ندارد! (1)
     1- الميزان ج 8، ص 271.

***** صفحه 32 *****
رابطه مخفى منافقين با يهود
     "اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ تَوَلَّوْا قَوْما غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِم...؟" (14 / مجادله)
     اين آيات سرگذشت دسته اى از منافقين را ذكر مى كند كه با يهوديان دوستى و مودت، و با خدا و رسولش دشمنى داشتند. ايشان را به خاطر همين انحراف مذمت نموده و به عذاب و شقاوت تهديد مى كند، تهديدى بسيار شديد، و در آخر آيه به عنوان حكمى قطعى و كلى مى فرمايد: ايمان به خدا و روز جزا نمى گذارد انسانى با دشمنان خدا و رسولش دوستى كند، حال اين دشمنان هر كه مى خواهند باشند، و سپس مؤمنين را مدح مى كند به اين كه از دشمنان دين بيزارند، و ايشان را وعده ايمان مى دهد، ايمانى مستقر در روح و جانشان، ايمانى از ناحيه خدا، و نيز وعده بهشت و رضوان!
- " آيا نديدى مردمى را كه روى از حق برگرداند، و خدا بر آن ها غضب كرد، نه آنان از شمايند، و نه از آن ها (يهود) سوگند به دروغ مى خورند، با اين كه مى دانند، خدا براى آنان عذابــى سخت آمـاده كـرده اســت، چـون كه هـر چه مى كردنــد، بــدى بـود!" (14 / مجادله)
     منظور از قومى كه خدا بر آنان غضب فرموده، و منافقين آنان را دوست خود مى گيرند، يهود است، كه درباره شان خداوند تعالى در قرآن شريف فرموده:
- "كسانى كه خدا لعنتشان كرده، و بر آنان غضب فرمود،
 بعضى از ايشان را به صورت ميمــون و خوك مسخ كرد،
 و بعضى را پرستندگان طاغوت كرد!" (60 / مائده)
     سپس، قرآن مجيد منافقين را مذبذبينى مى خواند كه وقتى به مسلمانان مى رسند اظهار مسلمانى مى كنند و وقتى يهود را مى بينند اظهار دوستى با آن ها مى كنند، و به خاطر سرگردانى شان بين كفر و ايمان، نه از مسلمانان هستند و نه از يهود:
     "سرگردان بين دو گروه، نه به سوى اينان، نه به سوى آنان!" (نساء / 143)
     و اين صفــت منافقيــن بر حســب ظاهــر حالشــان است وگرنــه واقعيــت حـالشــان ايـن اســت كـه آن ها ملحــق به يهـودنــد، چـون خـداى تعــالــى فرمــوده:
     - "هر كس از شمــا يهود را دوســت بدارد، از همانــان خواهــد بــود!" (51 / مائده) (1)
     1- الـميـــــزان ج 38، ص 39.
شناسايى منافقين در مدينه
     "وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الاَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اَهْلِ الْمَدينَةِ... !"(101تا106/توبه)

***** صفحه 33 *****
     قرآن مجيد به رسول اللّه صلى الله عليه وآله و مسلمانان صدر اسلام خاطر نشان مى سازد كه:
  " از جمله اعرابى كه در پيرامون شما هستند، منافقين هستند،
   كه در كار نفاق تمرين و ممارست يافته اند،
  از اهل مدينه هم منافقين هستند كه بر نفاق عادت كرده اند.
   و تو اى رسول اللّه! آن ها را مى شناسى، و ما هم مى شناسيم!
  و به زودى در دو نوبت عذابشان مى كنيم،
  آن گاه به سوى عذاب بزرگ باز خواهند گشت!
   گذشته از منافقين فوق در مدينه و اطراف آن،
   پاره اى ديگر از اعراب هستند كه مانند آن دسته منافق نيستند،
   و لكن به گناه خود اعتراف دارند.
 اينان اعمالشان از نيك و بد محفوظ است. يك عمر نيك مى كنند و يك عمل زشت مرتكب مى شوند و اميد مى رود كه خداوند از گناهشان درگذرد،
   كه خدا آمرزنده مهربان است!"
     ( اين وعده به خاطر ايجاد اميد به رستگارى در دل هاى آنان است كه يكسره از رحمت پروردگار مأيوس نگردند و در ميان خوف و رجا باشند، بلكه جانب رجاء قـوى تر گـردد! ) خـداوند تعالـى بـه پيـامبر گـرامى خـود دستـور مى دهـد:
     از اموال آن ها صدقه بگيرد و ايشان را پاك و اموالشان را پر بركت كند.
     ( از سنت رسول اللّه صلى الله عليه وآله چنين به يادگار رسيده كه آن جناب در برابر كسى كه زكات مى داد چنين دعا مى كرد كه: ـ خـــدا بـه مـالــت خيـــر و بركــت مــرحمـت فــرمــايــد!)
     خداى تعالى مى فرمايد: - " اِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ! " (103 / توبه)
     يعنى نفوس ايشان به دعاى تو سكونت و آرامش مى يابد. و اين خود نوعى تشكر از مساعى ايشان است.(1)
     1- الميزان ج 18، ص 302.
تهديد الهى براى اخراج منافقين از مدينه
     " لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَالَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدينَةِ...."
      (60 و 61 / احــزاب)
     خداوند متعال در اين آيه تكليف نهايى مسلمين را با منافقين عصر پـيـامـبر كـه در مـديـنه مـشكـل آفـريـنى مـى كـردنـد، يـكسـره كـرده و مـى فـرمـايد:
- " سوگند مى خورم! اگر منافقين و بيماردلان دست از فسادانگيزى برندارند،
و كسانى كه اخبار و شايعات دروغين در مردم انتشار مى دهند،

***** صفحه 34 *****
تا از آب گل آلود اغراض شيطانى خود را به دست آورند
 و يا حداقل در بين مسلمانان دلهره و اضطراب پديد آورند،
 تو را مأمور مى كنيم تا عليه ايشان قيام كنى و نگذارى در مدينه در جوار تو زندگى كنند،
بلكه از اين شهر بيرونشان كنى و جز مدتى كم مهلتشان ندهى!"
     و منظــور از اين مدت كــم، فاصله بيــن مأمور شدن و مأموريت را انجام دادن اسـت. سپـس مـى فـرمـــايـد:
- " اگر سه طايفه نامبرده دست از فساد برندارند، تو را عليه آن ها مى شورانيم،
در حالى كه اين سه طايفه هر جا كه يافت شوند، ملعون باشند،
 و خونشان براى همه مسلمانان هدر باشد!
- اين خود سنتى است، كه خدا در امت هاى پيشين نيز جارى ساخته است.
 هر وقت قومى به راه فسادانگيزى و ايجاد فتنه افتادند، و خواستند تا به منظور استفاده هاى نامشروع، و يا حداقل دق دلى، در مردم اضطراب افكنند، تا در طغيان و سركشى بدون مانع باشند، ما آنان را به همين طريق گرفتيم!
 و تو هرگز دگرگونى در سنت خدا نخواهى يافت،
 پس در شما امت همان جارى مى شود،
 كـه در امت هاى قبـل از شما جارى شد!" (60 تا 62 / احزاب)
     در روايــات اسلامــى آمده كه منافقيــن كه ظاهرا مسلمــان شده بودنــد و در مدينــه زندگــى مى كردند، همواره به رســول اللّه صلى الله عليه وآله زخــم زبان مى زدنــد و چون آن جناب مى خواســت به جنگى بــرود در بيــن مردم مسلمانــان انتشـار مى دادند كه:
     - باز هم مرگ! بـاز هم اسيرى!
     و مسلمانان اندوهناك مى شدند، و نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله شكايت مى كردند. خداى تعالى در آيه فوق دستور داد جز اندكى از ايشان همه را از مدينه بيرون كنند. (نقل از تفسير قمى) (1)
     1- الـميــزان ج 32، ص 224.
توهين و توطئه منافقين عليه پيامبر اكرم
     "وَ مِنْهُـمُ الَّـذيــنَ يُـؤْذوُنَ النَّبِــىَّ وَ يَقُولُـونَ هُوَ اُذُنٌ... !" (61 و 63 / توبه)
     منافقين در صف مؤمنان صدر اسلام بودند و از توهين و توطئه عليه پيامبر گرامى اسلام كوتاه نمى آمدند. خداوند متعال در قرآن كريم چهره زشت و اعمال منافقانه آنان را با نزول وحى به پيامبر گرامى خود خبر مى داد، و فاش مى كرد، و پيامبر نيز با خوانــدن آيات نازل شده مــردم را از نيات پليــد و اعمال پســت آنان آگـاه مى ساخت.

***** صفحه 35 *****
     اين آيات در قرآن شريف ضبط است تا در همه ادوار تاريخ چهره منافقين شناخته شود:
- " برخى از آنان كسانى هستند كه پيغمبر را آزار كنند و گويند:
او دهن بين است!
بگو! براى شما دهن بين خوبى است:
به خدا ايمان دارد، و مؤمنان را تصديق مى كند، و براى ايمانداران شما رحمت است!
و كسانى كه پيغمبر را اذيت كنند، عذابى الم انگيز دارند!
 براى شما، به خدا قسم مى خورند تا شما را از خويش راضى كنند،
 و شما فريبشان را نخوريد، زيرا اگر ايمان داشتند بهتر و سزاوارتر از اين بود،
 چون خدا و پيغمبر او را راضى مى كردند.
مگر نمى دانند كه هركس با خدا و پيغمبرش مخالفت كند،
سزاى او جهنم است كه جاودانه در آن افتد و اين رسوايى بزرگى است!"
     در روايات اسلامى (در تفسير قمى) آمده است كه: عبداله بن نبتل، يكى از منافقين، همــواره نزد رسول اللّه صلى الله عليه وآله مى آمــد و فرمايشات آن جناب را مى شنيد و براى منافقين نقل مى كرد، و به اصطلاح سخن چينى مى كرد، خداى تعالى جبرئيل امين را فرستــاد و به آن جناب گفت: اى محمد! مــردى از منافقين نمامــى مى كند و مطالب تو را براى منافقيــن مى برد، رسول خدا صلى الله عليه وآله پرسيد: او كيست؟ گفت: مرد روسياهى است كه ســرش پر موســت و با دو چشمــى نگاه مى كنــد كه گويى دو تا ديگ است، و با زبان شيطان حرف مى زند.
     رسول خدا صلى الله عليه وآله او را صدا زد، و او قسم خورد كه من چنين كارى را نكرده ام. حضرت فرمود: - مـن از تو قبول كـردم، ولى تو ديگر اين كار را مكن!
     آن مرد دوباره نزد رفقاى خود برگشت و گفت: محمد مردى دهن بين است. خدا به او خبر داده بود كه من عليه او سخن چينى مى كنم، و اخبار او را براى شما مى آورم، و او از خدايش قبول كرده بود، ولى وقتى گفتم كه من چنين كارى را نكرده ام، از من هم قبول كرد. و بدين جهت خداوند در آيه فوق كه نازل فرمود، اشاره كرد كه:
- "رسول خدا، خدا را از آن چه مى گويد، تصديق مى كند،
 و حرف هاى شما را هم در آن چه عذر مى آوريد مى پذيرد،
ولى در باطن تصديق ندارد،
 و اگر براى مؤمنين ايمان مى آورد،
 و از آن مؤمنين آن كسانى است كه به زبان اقرار به ايمان مى كنند،
 و لكن اعتقـادى بـه گفتـه خـود نـدارنـد!" (61 / توبـه) (1)
     1- الميزان ج 18، ص 198.

***** صفحه 36 *****
مسجد نفـاق، مسجد ضـرار
     "وَالَّذيــنَ اتَّخَذوُا مَسْجِــدا ضِـرارا وَ كُفْــرا وَ تَفْريقــا بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ... ."
     (107 / توبه)
     اين آيات، اعمال عده ديگرى از منافقين را يادآور مى شود كه مسجد ضرار را ساخته بودند، و وضع آن ها را با وضع مؤمنين، كه مسجد قبا را ساخته بـودنـد، مـقـايـسـه مـى كـند.
     خداوند متعال در اين آيه، غرضى را كه اين طائفه از منافقين از ساختن مسجد داشتند، بيان داشته، و فرموده است كه مقصودشان از اين عمل اين بوده كه به ديگران ضرر بزنند، و كفر را ترويج دهند، و ميان مؤمنين تفرقه افكنند، و پايگاهى داشته باشند تا در آن جا عليه خدا و رسولش كمين گرفته و از هر راه كه ممكن شود دشمنى كنند.     به طور مسلم، اغراض نامبرده مربوط به يك اشخاص معين بوده، و اين آيه راجع به يك جريان تاريخى و واقعه خارجى نازل شده، و آن داستان به طورى كه از روايات مورد اتفاق بر مى آيد، چنين بوده است:
     جماعتى از بين عمروبن عوف مسجد قبا را ساختند و از رسول اللّه صلى الله عليه وآله درخواست كردند تا در آن جا نماز بخواند، و به اصطلاح آن جا را افتتاح نمايد. رسول خدا صلى الله عليه وآله هم مسجـد را افتتاح كرد و در آن جا به نماز ايستاد.
     بعد از اين جريان، عده اى از منافقين بنى غنم به ابن عوف حسد برده و در كنار مسجد قبا مسجد ديگرى ساختند تا براى نقشه چينى عليه مسلمين پايگاهى داشته باشند، و مؤمنين را از مسجد قبا متفرق سازند، و نيز در آن جا متشكل شده، و در انتظار لشكر روم كه ابى عامر راهب قول داده بود به راه بيندازد، بنشينند، و رسول اللّه صلى الله عليه وآله را از مدينه بيرون كنند.
     پس از آن كه مسجد را بنا كردند، نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله آمدند و خواستند تا آن جناب به آن مسجد آمده و آن را با خواندن نماز افتتاح نمايد، و ايشان را به خير و بركت دعا كند. رسول خدا صلى الله عليه وآله در آن روز عازم جنگ تبوك بود و لذا وعده داد كه پس از مراجعت به مدينه خواهد آمد. پس اين آيات نازل شد:
     - "و كسانى كه مسجدى براى ضرر زدن، تقويت كفر، و تفرقه ميان مؤمنين،
      و به انتظار كسى كه از پيش با خدا و رسولش ستيزه كرده بود، ساختند،
     و قسم خوردند كه جز نيكى منظورى ندارند،
      حال آن كه خدا گواهى مى دهد كه آن ها دروغ گويانند!
      هرگز در آن مايست!
     مسجدى كه از نخستين روز بنيان آن بر اساس پرهيزكارى نهاده شده،
     سزاوارتر است كه در آن بايستى،

***** صفحه 37 *****
     در آن جا مردانى هستند كه دوست دارند پاكيزه خويى كنند،
      و خدا پاكيزه خويان را دوست مى دارد!
     آيا آن كه بناى خود بر پرهيزكارى خدا و رضاى او نهاده، بهتر است؛
      يا آن كس كه بناى خويش بر لب سيلگاهى نهاده كه فروريختنى است،
      كه با آن در آتش جهنم سقوط كند؟
     خدا قوم ستمكار را هدايت نمى كند!
     بنيانى كه ساخته اند همواره مايه اضطراب دل هاى ايشــان است،
     تا وقتى كه دل هايشان پــاره پــاره شود و خــدا داناى شايسته كار است!"
      (107 تا 110 / توبه)
      چون مسجد ايشان به منظور ضرر زدن به مسجد قبا و ترويج كفر به خدا و رسول، و تفرقه ميان مؤمنينى كه در مسجد قبا جمع مى شدند، و كمين گرفتن براى رسيدن ابى عامر راهب، محارب خدا و رسول، ساخته شده بود، لذا خداى تعالى از ايشان خبر داد كه قسم خواهند خورد بر اين كه ما مقصودى از ساختن اين مسجد نداشتيم، مگر اين كه كار نيكى كرده باشيم، يعنى با زياد كردن مساجد تسهيلاتى براى مؤمنين فراهم آورده باشيم، و مؤمنين همه جا به مسجد دسترسى داشته باشند، آن گاه گواهى داده بر اين كه دروغ مى گويند.
     در روايات اسلامى آمده كه وقتى رسول خدا صلى الله عليه وآله از سفر تبوك برگشت، اين آيات نازل شد، و وضع مسجد ضرار را روشن نمود. رسول خدا صلى الله عليه وآله عاصم بن عوف عجلانى و مالك بن دخشم، كه از قبيلـه بنى عمـرو بـن عـوف بـود، فـرستاد و به ايشان فرمود:
     - به اين مسجدى، كه مردمى ظالم آن جا را ساخته اند، مى رويد، و خرابش مى كنيـد، و آتشـش مى زنيـد!
     در روايت ديگرى آمده كه عمار ياسر و وحشى را فرستاد و آن دو آتشش زدند. و دستــور داد تــا جاى آن را خاكروبــه دان كنند و كثافــات محـل را در آن جا بريزند! (1)
     1- الـميــــزان ج 18، ص 324.
توطئه و تخلف منافقين در منابع مالى مسلمين
     " وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَــدَ اللّهَ لَئِــنْ اتينا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ...!" (75 تا 79 / توبه)
اين آيات، اعمال طايفه ديگر از منافقين را يادآور مى شود، كه از حكم صدقات تخلف ورزيده و از دادن زكات سر پيچيدند، و با اين كه قبلاً مردمى تهيدست بودند و با خد

***** صفحه 38 *****
     عهد كرده بودند كه اگر خداى تعالى از فضل خويش بى نيازشان كند، حتما تصدق دهند و از صالحان باشند، ولى بعد از آن كه خداى تعالى توانگرشان ساخت، بخل ورزيدند و از دادن زكـات دريـغ كـردند.
     و نيز طائفه اى از منافقين را ياد مى كند كه توانگران با ايمان را زخم زبان زده و ملامت مى كردند كه چرا مال خود را مفت از دست مى دهند و زكات مى پردازند، و تهيدستان زكات دهنده را زخم زبان مى زدند و مسخره مى كردند كه خدا چه احتياجى به اين صدقه ناچيز شما دارد. خداوند همه اين طوايف را منافق خوانده است و به طور قطـع حكـم كـرده كـه ايشان را نيامرزد:
- " بعضى از ايشان، كسى است كه با خدا عهد كرده بود:
 كه اگر خدا از كرم خود به ما عطا كند، به طور قطع زكات مى دهيم،
 و از شايستگان خواهيم بود. و همين كه خدا از كرم خويش عطايشان كرد،
 بدان بخل ورزيده و روى بگرداندند در حالى كه اعراضگران هم بودند.
 خدا به سزاى آن خلف وعده اى كه كردند، و اين كه دروغ مى گفتند،
 تا روزى كه ديدارش مى كنند در دل هايشان نفاق انداخت.
مگر نمى دانند كه خدا نهان ايشان و راز گفتن هايشان را مى داند؟
 و مگر نمى دانند كه خدا علام الغيوب است؟
كسانى كه به مؤمنين راغب به خير، كه بيش از استطاعــت خويش نمى يابنــد،
 در كار صدقه دادن عيب مى گيرنــد و تمسخرشان مى كنند،
 خدا تمسخرشــان را تلافــى مى كنــد،
 و ايشان راسـت عذابـى دردناك...!" (75 تا 79 / توبه)
     از معناى آيات مى توان فهميد:
     اثــر اين كه بخــل كردند و از دادن صدقات دريــغ ورزيدند، اين شــد كه نفــاق را در دل هايشان جايگزيــن كرد، به طـورى كه تا روز مرگشان در دل هايشان باقى بماند.
     اگــر ايــن بخــل و دريــغ سبب نفــاق ايشــان گرديــد به سبب اين بــود كه بــا اين عمــل هم وعــده خـدا را تخلف كردند، و هـم بر دروغگـويى خــود باقــى ماندنــد.
     اين آيــه دلالت دارد بر اين كه:
     1 - خلف وعده و دروغ در سخن از علل نفاق و نشانه هاى آن است.
     2 - بعضى از نفاق ها هست كه بعد از ايمان به دل راه مى يابد، هم چنان كه بعضى از كفرها بعد از ايمان مى آيند، و آن را "ارتداد" مى نامند.
3 - چه بسا گناه كه كار آدمى را به تكذيب آيات خدا بكشاند، و اين تكذيب هميشه باطنى نيست، و چه بسا كه آدمى را وادار كند علنا كفر بگويد، كه اگر به اين جا رسيد، كفر است، و اگر در دل نهفته ماند، نفـاق است! (1)
     1- الـميــــــــزان ج 18، ص 324.

***** صفحه 39 *****
اعتراض منافقين به تقسيم زكات
     "وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِى الصَّدَقتِ... ." (58 تا 60 / توبه)
     قرآن مجيد در آيات زير يكى ديگر از اعمال منافقين صدر اسلام را براى ثبت در تاريخ بيان مى كند كه چگونه به عملكرد رسول اللّه صلى الله عليه وآله ايراد مى گرفتند و چهره زشت خود را علنى مى ساختند:
- "برخى از آنان در تقسيم زكات بر تو خرده مى گيرند،
 اگر عطايشان دهند راضى شوند، اگر از آن عطاشان ندهند خشمگين مى شوند،
 چه مى شد اگر به عطاى خدا و پيغمبر او رضا مى دادند؟
و مى گفتند: خدا ما را بس است!
 و زود باشد كه خدا از كرم خويش به ما عطا كند و نيز رسول او،
 و ما به خدا اميد داريم!
 زكات فقط از آن فقرا، تنگدستان، عاملان آن، و از آن آن ها كه جلب دل هايشان بايد كرد، و براى آزاد كردن بندگان، و وام داران، و صرف در راه خدا، و به راه مانـدگان است!
و اين قرارى است از جانب خدا، و خدا داناى شايسته كار است...!"
     منافقين، رسول خدا صلى الله عليه وآله را در امر صدقات عيب جويى مى كردند. و اين خرده گيرى شان براى اين بود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله از آن صدقات به ايشان نمى داد، و اين به جهت آن بود كـه استحقاق نداشتند، يا به هر جهت ديگر صلاح نمى ديد.
     در روايـات اسلامى (در درّ منثور از ابى سعيد خدرى) روايت شده كه:
     " در زمانى كه رسول اللّه صلى الله عليه وآله مشغول بود، غنيمتى را تقسيم مى كرد، ناگهان ذوالخويصره تميمى از راه رسيد و گفت: يا رسول اللّه! عدالت به خرج بده! حضرت فرمود:
     - واى بر تــو اگر من عدالــت به خرج ندهــم، چه كســى به خرج خواهــد داد؟ عمربن خطاب گفـت: يا رسـول اللّه! اجـازه بـده گردنــش را بـزنم! حضــرت فــرمــود:
     - رهايش كن! او دار و دسته اى دارد كه شماها نماز و روزه هايتان را در مقابل نماز و روزه آن ها هيچ و ناچيز مى پنداريد، لكن با همه اين عبادت ها آن چنان از دين بيرون مى روند كه تير از كمان بيرون رود، به طورى كه نه از پر آن و نه از آهن پيكان و نه از برآمدگى سر آن، و بالاخره از هيچ نقطه آن اثرى باقى نماند، و همه از هدف گذشته باشند. از آنان مردى سياه است كه يكى از دو پستانش مانند پستان زنان و يا مانند يك گوشت آويزان است و وقتى مردم را دچار تفرقه و اختـلاف مى بيننـد، خروج مى كنند... .
     ابوسعيد مى گويد:
- من شهادت مى دهم كه اين سخنان را از رسول اللّه صلى الله عليه وآله شنيدم

***** صفحه 40 *****
     شهادت مى دهم كه در جنگ نهروان، بعد از آن كه على خوارج را از دم شمشير گذراند، و به كشتگان سركشى مى كرد، من با او بودم و مردى را به همان صفتى كه رسول اللّه فـرمـوده بـود، ديدم!"
     در روايت ديگر (در تفسير قمى) آمده كه:
     " اين آيــه در موقعى نازل شد كه صدقــات از اطراف جمع آورى شده و به مدينه حمل شــد، ثروتمنــدان همه آمدند به خيال ايــن كه از اين صدقات سهمــى مى برند، ولــى وقتــى ديدنــد كــه رســول اللّه همــه را بــه فقــرا داد، شــروع كردنــد به حرف مفت گفتـن و خـرده گـرفتـن، و گـفتند:
     - ما سنگينى صحنه هاى جنگ را به دوش خود تحمل مى كنيم و با او به جنگ مى پردازيم و دين او را تقويت مى كنيم و او صدقات را به مشتى فقير مى دهد كه نه توانايى ياريش را دارند و نه دردى از او دوا مى كنند!
     خداوند متعــال آيات فوق را نــازل، و خود صدقــات را تفسير نمــود، و توضيح داد كه اين صدقــات را چه كسانــى بايد بپردازند و به چه كسانى بايد داده شود... ." (1)
     1- الـميــــــــــزان ج 18، ص 191.
نشانه نفاق: ترديد بين ايمان و كفر
     " اَلَّذيــنَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُــمْ فَاِنْ كانَ لَكُــمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوآا اَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ...؟"
     (141 تـا 146 / نسـاء)
     قرآن شريف در تاريخ صدر اسلام نشانه هاى زيادى از اعمال مؤمنينى كه نفاق در دل آنان ريشه دوانده بود، و در داخل جامعه اسلامى، با دورويى و ريا و نفاق اخلال مى كردند، به دست مى دهد. اين آيات صفت ديگرى از صفات منافقين را ذكر كرده است:
- " كسانى كه انتظار شما را مى كشند، پس اگر به نفع شما فتحى از طرف خدا بود، مى گويند: مگر ما با شما نبوديم؟
 و اگر كافرين بهره اى داشتند، مى گويند: مگر شما را به غلبه وانداشتيم، و از مؤمنان باز نداشتيم؟ پس، خدا روز قيامت بين شما حكم خواهد كرد،
 و هرگز خدا راهى براى كافرين عليه مؤمنين قرار نداده است!
 منافقين با خدا نيرنگ مى زنند، در حالى كه خدا نسبت به ايشان نيرنگ زن است! و هرگاه به نماز ايستند با كسالت مى ايستند، و به مردم نمايش مى دهند، و جز اندك از خدا ياد نمى كنند! بين ايمان و كفر در ترديدند! نه به سوى اين دسته، و نه به سوى آن دسته،
 و هر كس را خدا گمراه كند، هرگز راهى براى او نخواهى يافت!
 اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كافران را به جاى مؤمنان دوست مگيريد!

/ 12