معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 41 *****
مگر مى خواهيد براى خدا عليه خودتان دليل روشن قرار دهيد؟
منافقين در پايين ترين درجه آتش هستند،
 و هرگز برايشان ياورى نخواهى يافت،
 مگر كسانى كه توبه كنند و خودشان را اصلاح نمايند و دين شان را براى خدا خالص كنند، اينـان همـراه مـؤمنانند،
 و بـه زودى خدا به مؤمنين اجر عظيمى عطا خواهد كرد!"
     اين منافقين رابطه اتصال بين دو دسته مؤمنين و كفار را حفظ كرده بودند، و هر دو دسته را مى دوشيدند و از هر دسته اى كه وضع و حال خوبى داشت، استفاده مى كردند.
     آيات نهى مى كنند از اين كه مؤمنين به دوستى كفار پيوندند و دوستى مؤمنين را ترك كنند. آن گاه، خداى سبحان با بيم شديدى كه متوجه منافقين مى كند، علت نهى را بيان، و اين كار، يعنى پيوستن آن ها به كافران و بريدن از مؤمنان را، نفاق مى شمارد، و مؤمنين را مى ترساند كه در آن نيفتند!
     آيه شريفه، براى عده اى از منافقين، كه استثنا شده اند، اوصاف متعدد و دشوارى را ذكر كرده كه ريشه ها و عروق نفاق جز بدين اوصاف خشك نمى شود. اول، سخـن از توبه گفته، ولى فرموده:
- توبه تنها به درد نمى خورد، مگر خودشان و اعمالشان را كه به فساد گراييده، اصلاح كنند! و اصلاح هم سودى ندارد، مگر اين كه به خدا اعتصام كنند، يعنى از كتاب خدا و سنت پيغمبر خدا پيروى كنند و دين خود را براى خدا خالص گردانند! (146/نساء) (1)
     1- الـميــزان ج 9، ص 182.
ظلمات نفاق و سرنوشت منافقين
     " وَ مِـنَ النّــاسِ مَنْ يَقُــولُ امَنّــا بِاللّهِ وَ بِالْيَــوْمِ الاْخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ...!"
      (8 تـــا20 / بـقـره)
     اين آيات اوصاف منافقين را بيان مى كند، و با آوردن مثالى، تجسم وضع آنان را در ظلمات كور نفاق عيان مى سازد:
منافقين، مثل كسى را مانند كه در ظلمتى كور قرار گرفته است، به طورى كه خير را از شر، راه را از چاه، مفيد را از مضر تشخيص نمى دهد. براى برطرف شدن آن ظلمت متوسل به يك وسيله روشنايى مى شود، يا آتشى روشن مى كند كه با آن اطراف خود را ببيند، و چون آتش را روشن مى كند و پيرامونش روشن مى شود، خدا به وسيله اى از وسايل كه دارد، مانند: باد و باران يا امثال آن، آتش او را خاموش مى كند، و دوباره ب

***** صفحه 42 *****
     همان ظلمت گرفتار مى شود، و بلكه اين بار ميان دو ظلمت قرار مى گيرد، يكى ظلمت تاريكى، و يكى ديگر ظلمت حيرت و بى اثر شدن اسباب!
     اين حال منافقين است، كه به ظاهر دم از ايمان مى زنند، و از بعضى فوائد دين برخوردار مى شوند، زيرا خود را مؤمن قلمداد كرده اند: از مؤمنين ارث مى برند، و با آنان ازدواج مى كنند، و از اين قبيل منافع برخوردار مى شوند. اما همين كه مرگ آن ها، يعنى آن موقعى كه هنگام برخوردارى از تمامى آثار ايمان است، فرا مى رسد، خداى تعالى نور خود را از ايشان مى گيرد، و آن چه به عنوان دين انجام داده اند - تا به اجتماع بقبولانند كه ما مسلمانيم - باطل نموده، و در ظلمت قرارشان مى دهد كه هيچ چيز را درك نكنند، و در ميان دو ظلمت قرار مى گيرند، يكى ظلمت اصلى شان، و يكى ظلمتـى كـه اعمـالشان بـه بـار آورده اســت! مثال ديگــرى در آيـه 19 بقــره مى زنــد:
     در اين آيه، خداوند تعالى حال منافقين را با آن مثل مجسم مى كند كه آنان اظهار ايمان مى كنند ولى در دل كافرند. به اين بيان كه آن ها به كسى مى مانند كه دچار رگبار تؤام با ظلمت شده است، ظلمتى كه پيش پايش را نمى بيند، و هيچ چيز را از ديگر چيزها تميز نمى دهد، ناگزير شدت رگبار او را وادار به فرار مى كند، ولى تاريكى نمى گذارد قدم از قدمش بردارد، و از سوى ديگر، رعد و صاعقه هول انگيز هم از هر سو دچار وحشتش كرده، قرارگاهى نمى يابد جز اين كه از برق آسمان استفاده كند، و اما برق آسمان هم يك لحظه است، و دوام و بقا ندارد، همين كه يك قدم برداشت برق خاموش مى شود، و دوباره در تاريكى فرو مى رود.
     اين حال و روز منافق است كه ايمان را دوست ندارد، اما از روى ناچارى بدان تظاهر مى كند، چون اگر نكند به اصطلاح نانش آجر مى شود، ولى چون دلش با زبانش يكسان نيست، و دلش به نور ايمان روشن نگشته، لذا راه زندگيش آن طور كه بايد روشن نمى باشد. و معلوم است كه كسى كه مى خواهد به چيزى تظاهر كند كه ندارد، لايزال پته اش روى آب مى افتد، و همواره دچار خطا و لغزش مى شود، و يك قدم با مسلمانان و به عنــوان يك فرد مسلمان راه مى رود، اما خــدا رسوايش مى كنــد و دوباره مى ايستد!
     و اگر خــدا بخواهد اين ايمــان ظاهرى را هم از او مى گيرد كه از همان روز اول رسوا شود و مسلمـانان فريبش را نخـورند، (اما خدا چنين چيزى را نخواسته است!) (1)
     1- الميزان ج 1، ص 105.
مشركين منافق و نقش آنان در جنگ ها
     " فَما لَكُمْ فِى الْمُنافِقينَ فِئَتَيْنِ...؟" (88 تا 91 / نساء)
اين آيات، جريانى از وقايع جنگ هاى اسلام را يادآورى مى كند كه با طايفه اى ا

***** صفحه 43 *****
     مشركين (مشركين منافق) اتفاق افتاده است. از تحليل آيات بر مى آيد كه آن ها درباره عده اى از مشركيـن نازل شده كه در بـرابر مـؤمنين اظهار ايمان كردند و آن گاه به مقر اصلى خود برگشتند و با مشركين در شرك، شركت جستند، و در نتيجه براى مسلمانان شك پديد آمد و نظرات مختلفى درباره آنان ابراز شد.
     گروهــى معتقد بودند كه بايد با آن ها جنــگ كرد و ديگــران منع مى كردنــد و به نفــع آنان وسـاطت مى كـردند كه اينــان متظاهــر بـه ايماننـد.
     خداوند متعال در اين آيات واجب مى كند كه اين عده از مشركين بايد مهاجرت كنند و به سوى مسلمين آيند و يا براى جنگ آماده شوند. مؤمنين را نيز از وساطت و شفاعت در حق آنان برحذر مى دارد:
- " هر كس شفاعت خوبى كند خودش از آن نصيب خواهد داشت،
 و هر كس شفاعت بـد كنـد خـودش از آن بهـره منـد خـواهـد شد.
... چرا شما درباره منافقين دو دسته شديد؟
در حالى كه خداوند آنان را به واسطه كارهاى بدى كه كردند دوباره به گمراهى برگردانيده است. شما مى خواهيد كسانى را كه خدا گمراه كرده است هدايت كنيد؟
 هر كس را كه خدا گمراه كند، ديگر هيچ راهى براى او نخواهى يافت!
 اينان دوست مى دارند همان طور كه خودشان كافر شدند، شما هم كافر شويد، تا مثل هم باشيد.
     حالا كه چنين است، شما هم مادامى كه در راه خدا هجرت نكنند،
از آنان براى خود دوست مگيريد، و اگر روگردان شدند، ايشان را بگيريد و هر جا پيدا كرديد بكشيد! و از ايشان براى خود يار و ياور اتخاذ نكنيد،
 مگر آن كسانى كه با آن قومى كه ميان شما و ميــان آن ها پيمانى هست، پيونــد دارند،
 يا كسانــى كه به سوى شما آيند،
 در حـالى كه سينه هايشـان از جنــگ كــردن با شما يا با قـوم خــود تنگ شــده اسـت.
     چنان كه خدا مى خواست همين ها را بر شما مسلط مى كرد،
كه در اين صورت مسلما با شمــا مى جنگيدند، بنابراين، اگر از شما دورى گزيدند و با شما به جنگ نپرداختند، و با شما مسالمــت برگزيدند، خداوند هيچ راهــى براى شما عليــه آنان قـرار نداده است!
به زودى شما با جماعتى برخورد خواهيد كرد كه هم شما و هم قوم خود را امان خواهند داد، ولى هروقت آنان را به طرف فتنه برگردانند، برمى گردند.
پس، اگر از شما كناره نگرفتند، و با شما به طور مسالمت آميز رفتار نكردند، و دست از شما برنداشتند، آنان را بگيريد، و هركجا ديديد بكشيد!

***** صفحه 44 *****
اين ها هستند كه ما براى شما سلطه واضحى عليه آنان قرار داده ايم!"
 (85تا91/ نساء) (1)
     1- الـميـــــــــــــــزان ج 9، ص 45.
منافقين مرتد: رجعت به كفر بعد از ايمان
     "اِنَّ الَّذيــنَ ارْتَدُّوا عَلى اَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى...!" (25 / محمد)
     قرآن مجيد درباره يك گروه ديگر از افرادى كه در صدر اسلام با كفار خصوصيتى پيدا كرده بودند، در آيه فوق شرح مى دهد، و مى فرمايد:
- "كسانى كه بعد از روشن شدن راه هدايت به كفر قبلى خود بر مى گردند،
 شيطان اين عمل زشت را در نظرشان زينت داده،
 و به آمالى كاذب آرزومندشان ساخته است.
 اين بدان جهت گفتيم كه اين بيماردلان به كفارى كه از آيات خدا كراهت دارند، گفتند:
     - مـا در پـاره اى امـور شمـا را اطـاعت خـواهيم كرد!"
     مرتدين نامبرده قومى از منافقين بوده اند كه با كفار سر و سرى داشته اند، و قرآن آن اسـرار را در اين جا حكايت كرده و مى فرمايد: -" وَ اللّهُ يَعْلَمُ اِسْرارَهُمْ !" (26 / محمد)
     در آيـات بالا گفتگوى مرتدين را با كفار ذكـر فرموده است، كه گفتند:
     - "ما در بعض امور از شما اطاعت مى كنيم!"
     و بدين وسيله به ايشان وعده اطاعت مى دهند و از اين كه اطاعت خود را مقيد مى كنند به "برخى از امور،" پيداست كه مردمى بوده اند كه نمى توانستند صريح و پوست كنده حرف بزنند، چون خود را در ظاهر به اطاعت مطلق از كفار در خطر مى ديدند، لذا به طور سرى به كفار قول مى دهند كه در پاره اى از امور يعنى تا آن حدى كه برايشان خطرى نباشد، از آن ها اطاعت كنند، و آن گاه اين سر خود را مكتوم داشتـه و در انتظـار فرصت بهترى مى نشينند.
     اما اين كه اين افراد چه كسانى بودندكه مرتدين به آنان وعده اطاعت مى دادند، برخى از مفسرين گفته اند كه يهوديان بودند كه به منافقين از مسلمان وعده مى دادند و مى گفتند كه اگر كفر خود را علنى كنيد ما يارى تان مى كنيم، ولى از ناحيه لفظ آيه دليلى نيست، لذا بايد بگوييم شايد قومى از منافقين بوده اند، نه يهود.
     خـداى تعالى مى فرمايد:
- "چگونه است حالشان، وقتى كه ملائكه جانشان را مى گيرند،

***** صفحه 45 *****
و به صورت و پشتشان مى كوبنــد؟
براى اين مى كوبنــد كه: همــواره دنبـال چيزى هستند كه خدا را به خشم مى آورد و از هرچه مايــه خشنـودى خداست، كراهت دارنــد.
 خدا هم اعمالشان را حبط و باطل مى كند!" (27 و 28/ محمد)
فاش شدن اسرار بيماردلان
     در ادامه آيه، قرآن مجيد اشاره مى كند به احاطه خداى سبحان بر اعمال و نيات بيمـاردلان و مـى فـرمـايـد:
     -"آيا اين بيماردلان پنداشته اند كه: خدا كينه هاى درونى شان را بيرون نمى كند؟!"
     (29/محمد)
     منظور از افراد بيماردل اشخاص ضعيف الايمان است، و شايد كسانى باشند كه از اول با ايمانى ضعيف اسلام آورده اند و سپس به سوى نفاق متمايل شده و سرانجام به سـوى كفـر بـرگشته اند.
     دقت در تاريخ صدر اسلام اين معنا را روشن مى كند كه مردمى از مسلمانان كه به رسول خدا صلى الله عليه وآله ايمان آوردند، چنين وضعى را داشتند، هم چنان كه قومى ديگر از ايشان از همان روز اول تا آخر عمرشان منافق بوده اند، و بنابراين تعبير از منافقين دسته اول بـه مؤمنين به مـلاحظه اوايـل امـرشان بوده است.
     سپـس خطـاب بـه پيـامبر گرامـى خـود مى فرمايد:
- "ما اگر بخواهيم اين افراد بيماردل را به تو نشان داده،
 و معرفى مى كنيم و علامت هايشان را مى گوييم تا آنان را بشناسى،
 تو به زودى آنان را از طرز سخن گفتن خواهى شناخت،
 چون سخن ايشان كنايه دار و تعريض گونه است!"
     ـ وَ اللّـــهُ يَعْلَــــمُ اَعْمـــالَكُــــــمْ! (30 / محمــد)
     آيــات را بـا ايـن مـضـمـون پـايـان مـى دهــد كـه:
- " خدا حقايق اعمال شما را مى داند،
 و اطلاع دارد كه مقصود و نيت شما از آن اعمال چيست!
و به چه منظورى آن را انجام مى دهيد،
 و بر طبق آن نيات، مؤمنين را پاداش و غير مؤمنين را كيفر مى دهد!
 خدا مى خواهد شما را بيازمايد،
 تا معلومتان شود مجاهدين در راه خدا و صابران بر مشقت تكاليف الهيه چه كسانى هستند!" (30 و 31 / محمد) (1)
     1- الميزان ج 36، ص 71.

***** صفحه 46 *****
مؤمنين ترسو و ضعيف الايمان در صدر اسلام
     "وَ يَقُـولُ الَّـذينَ امَنُـوا لَـوْلا نُزِّلَتْ سُورَةٌ...؟" (20 / محمد)
     بعضى از مؤمنين از رسول اللّه صلى الله عليه وآله مى پرسيدند كه چرا سوره اى نازل نمى شود؟ آن ها بدين وسيله اظهار رغبت مى كردند به اين كه سوره اى جديد نازل شود و تكاليفى تازه بياورد تا امتثالش كنند و لكن وقتى سوره اى محكم (روشن و بدون تشابه،) نازل شد، كه در آن مأمور به جهاد و جنگ شدند، افراد ضعيف الايمان چنان از شدت ترس به آن حضرت نگريستند كه گويى آدم محتضر به اطرافيان خود مى نگرد! اين گروه از مؤمنان كه ايمان آن ها ضعيف توصيف شده، غير از منافقين هستند، چون آيه صريح است كه اظهاركنندگان نامبرده كه آن حرف ها را زدند، مؤمنين بودند، نه منافقين.     خـــداى تـعـالى در پـايـان آيــه مـى فــرمــايـد:
- "سزاوارشان همين است، كه اين طور نگاه كنند، و به حالت احتضار درآيند و بميرند!"
     آن گـاه مـوضـوع را بـاز تـر كـرده و مى فرمايد:
- " چون دروغ مى گفتند كه ما ايمان آورده ايم،
 وگرنه معناى اين كه گفتند: سمعا و طاعتا!
كه در جاى خود سخنى درست است، اين بود كه بر ما اعتماد كنند،
 و وقتى فرمانى از جـانب خدا داده مى شود،
 خدا را تصديق كنند، كه اگر چنين مى كردند، برايشان بهتر بود!" (21 / محمد)
     سپس قرآن شريف خطاب خود را به همه بيماردلان بر مى گرداند كه از رفتن به جهاد در راه خدا بهانه جويى مى كردند، و مى فرمايد:
- "آيا از شما توقع مى رفت كه: از كتاب خدا و عمل به آن چه در آن است،
 كه يكى از آن ها جهــاد در راه خداســت، اعــراض نماييد؟
و در نتيجــه دست به فساد در زميــن بزنيد و با قتــل و غــارت و هتــك عرض و براى كســب جيفه دنيا قطــع رحم كنيــد؟" (22 / محمد)
     مى خواهد بفرمايد كه در صورت اعراض از دستور خدا توقع همه اين انحراف ها از شما مى رود. در اين ضمن به توصيف مفسدين فى الارض و قطع كنندگان رحـم پرداختـه و مى فرمايد:
- "اينان كسانى انــد كه خدا لعنت شان كرده، و گوش آن ها را كر ساخته كه ديگر سخن حق را نمى شنوند، و چشمانشــان را كور كرده كه ديگــر حق را نمى بيننــد،
 چون در واقع ديده آدمــى كـور نمى شود،
 بلكه دل هايــى كه در سينه هاست كور مى شود!" (23 و 24 / محمد) (1)
     1- الميـزان ج 36، ص 68.

***** صفحه 47 *****
منافقان و بيماردلان در مجلس پيامبر
     " وَ مِنْهُــمْ مَنْ يَسْتَمِـعُ اِلَيْكَ حَتّى اِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا...!" (16 / محمد)
     در اين آيات نيز قرآن مجيد متعرض حال كسانى شده كه منافق و بيماردل هستند، و بعد از ايمان به كفر برمى گردند. اين افراد وقت قرآن خواندن پيامبر اكرم و بياناتى كه در اصول معارف و احكام دين بيان مى فرمود، غرق در كبر و غرور و پيروى هواها بودند، و اين هواها نمى گذاشت سخن حق را بفهمند، همچنان كــه در ســوره نـسـاء مـى فـرمـايـد:
     - "چه مى شــود اين قوم را كه: به هيچ وجه آمادگى ندارند چيزى را بفهمند!"
     (78 / نساء)
     خداوند متعــال اين گــروه را چنيــن تعريــف مى كنــد كــه:
 "اينان كسانــى اند كه خدا بر دل هايشــان مهر نهــاده اسـت و آن ها پيـرو هـواهـاى خـود شـده انـــد!"          
                               (16 / محمد)                                                                                   
     از اين معرفى بر مى آيد كه در حقيقت معنــاى پيروى نفس و هوا، امارت و فرماندهى طبع بر قلب و عقل است، پس قلبى كه محكــوم طبع نباشد، بر طهــارت فطرى و اصلى خود باقى مانده باشد، در فهم معارف دينى و حقايق الهى درنگ و لنگى ندارد! (1)
     1- الـميـزان ج 36، ص 63.
اعراب باديه نشين در اشدّ كفر و نفاق
     "اَلاَعْرابُ اَشَدُّ كُفْرا وَ نِفاقا...!" (97 / توبه)
     فرزندان اسماعيل را "عرب" گويند، و لكن لفظ "اعراب" براى عرب هاى باديه نشين اسم شده است. خداى تعالى در قرآن شريف وضع باديه نشين هاى صدر اسـلام را چنيـن بيـان مـى فـرمـايد:
     - "كفر و نفاق اعراب (باديه نشيـن) از هر طبقه ديگر بيشتر است!"
     اعراب باديه نشين، به خاطر دورى از تمدن و محروميت از بركات انسانيت از قبيل علــم و ادب، زمخت تر و سنگدل تــر از ساير طبقاتنــد. به همين جهت از هر طبقه ديگرى به نفهميــدن و ندانستن حدودى كه خدا نازل فرمود، و معــارف اصلى و احكام فرعى از واجبــات و مستحبــات و حـــلال و حـرام هــا، سـزاوارتــرنــد!
- "پاره اى از باديه نشين ها كسانى هستند كه انفاق در راه خير، و يا خصوص صدقات را غرامت و خسارت مى پندارند، و منتظر نزول حوادث بد براى شم

***** صفحه 48 *****
هستند - حوادث بد بر خود آنان است! و خداوند شنواى گفتارهـا و دانـاى دل هاست!" (98 / توبه)
     در مقابل اين گروه از باديه نشين ها، خداى تعالى گروهى ديگر را تمجيد مى كند و مى فرمايد:
- "پاره اى از باديه نشينان، كسانى هستند كه ايمان به خدا دارند،
 و او را به يگانگى مى ستايند، و به او شرك نمى ورزند،
و به روز جزا ايمان دارند، و حساب و جزا را تصديق مى كنند،
 و انفاق در راه خدا، و توابع آن را كه همان درود و دعاى رسول به خير و بركت باشد،
همه را وسيله هاى تقرب به درگاه پروردگار مى دانند!
- هان، آگاه باشيد! اين انفاق و دعاى خير رسول مايه تقرب ايشان است!
 و خداوند وعده داده كه ايشان را داخل رحمت خود كند،
 براى اين كه خداوند آمرزشكار گناهان،
 و مهربان با بنـدگان و اطـاعت كـاران است!" (99 / توبه) (1)
     1- الميزان ج 18، ص 291.
منافقين در احاطه ظلمات قيامت
     "يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ امَنُوا انْظُروُنا...!" (13 / حديد)
     از سياق آيه چنين بر مى آيد كه منافقين و منافقات در روز قيامت در ظلمتى هستند كه از هر سو احاطه شان كرده و مانند خيمه اى آن ها را در بر گرفته است. و نيز بر مى آيد كه مردم در آن روز مجبور به رفتن به سوى خانه جاودان خود هستند. چيزى كه هست مؤمنين و مؤمنات اين مسير را با نور خود طى مى كنند، نورى كه پيشاپيش ايشان و به سوى سعادتشان در حركت است، و در نتيجه راه را مى بينند، و هر جا نور رفت مى روند تا به مقامات عالى خود برسند. و اما منافقين و منافقات كه فرو رفته در ظلمتند، نمى توانند راه خود را طى كنند، و نمى دانند به كدام سوى بروند!
     نكته مهمى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه اين دو طايفه كه يكى غرق در نـور و ديگـرى غـرق در ظلـمت است، در قيـامت بـا هـم هستند.
     منافقين، همان طور كه در دنيا با مؤمنين و در بين آنان بودند، و بلكه مردم آن ها را جــزو مؤمنين مى شمردنــد، در قيامت نيز با مؤمنيــن هستند.
اما مؤمنين و مؤمنات پيش مى روند، و به سوى بهشت راه خود را در پيش مى گيرند، ولى منافقين و منافقات در ظلمتى كه از هر سو احاطه شان كرده، عقب مى مانند،

***** صفحه 49 *****
     از مؤمنين و مؤمنات درخواست مى كنند، قدرى مهلتشان دهند و در انتظارشان باشند تا ايشان هم برسند، و مختصرى از نور آنان را گرفته و راه پيش پاى خود را با آن روشن سـازند، ولى به آنان گفته مى شود:
     - "... به  وراء خود برگرديد و نورى جستجو  كنيد!"(13/حديد)
     يعنى كار از كــار گذشته و دستتــان به جايــى بند نيست!
     بين مؤمنين و مؤمنات و منافقين و منافقات ديوارى كشيده مى شود كه اين دو طايفه را از هم جدا كند و مانع ارتباط آنان باشد.
     در اين كه اين ديوار چيست؟ برخى از مفسرين گفته اند: اعراف است. ديوار مزبور درى دارد. و اين در حقيقت تشبيهى است از حالى كه منافقين در دنيا داشتند. چون منافقين در دنيا با مؤمنين ارتباط داشتند و قطع رابطه نكرده بودند، و با اين كه ارتباط داشتند، در عين حال با حجابى خود را از مؤمنين پنهان كرده بودند.
     باطن ديـوار رحمت و ظـاهر ديـوار از نـاحيه ديـوار عذاب است.
     اين ديوار محيط به مؤمنين است، و مؤمنين در داخل ديوار و منافقين در خارج آن قرار دارند.
     و اين كه ديوار مزبور داخلش كه به طرف مؤمنين است طورى است كه مشتمل بر رحمت است، و ظاهرش كه به طرف منافقين است، مشتمل بر عذاب است، با وضعى كه ايمان در دنيا دارد، مناسب است، چون ايمان هم در دنيا نظير همان ديوار آخرت، براى اهل اخلاص از مؤمنين نعمت و رحمت بود، و از داشتن آن شادى و مسرت مى كردند، و لذت مى بردند، و همين ايمان براى اهل نفاق عذاب بود، و از پذيرفتنش شانه خالى مى كردند، و اصلاً از آن ناراحت و متنفر بودند:
- "منافقين به مؤمنين بانگ مى زنند كه مگر ما با شما نبوديم!
جواب مى دهند: - چرا بوديد، و لكن شما خود را فريب داديد و هلاك كرديد!
 چون همواره در انتظار گرفتارى ها براى دين و متدينين بوديد،
 و در حقانيت دين شك داشتيد،
 و آرزوى اين كه به زودى نور دين خاموش مى شود شما را مغرور كرد،
تا آن كه مرگ تان در گرفت،
 و بالاخره شيطان شما را به خدا مغرور كرد!" (14 / حديد) (1)
     1- الـميـزان ج 37، ص 325.

***** صفحه 50 *****


فصل سوم: ريشه نفاق در مكه (رشد و ظهور شجره ملعونه)


ظهور اختلاف بعد از رحلت پيامبر
     "... اَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأسَ بَعْضٍ..."
"بگو! اى محمد!
خدا قادر است بر اين كه برانگيزد بر شما عذابى از بالاى سرتان و يا از زير پايتان،
 و يا گروه گروه كند شما را، و بچشاند به بعضى از شما آزار بعضى ديگر را!
ببين چگونه مى گردانيم آيات خود را، شايد ايشان بفهمند!
و قوم تو تكذيب كردند عــذاب را، و آن حق است!
بگو من بر شما وكيل نيستم!
از براى هر وعده و وعيدى وقتى مقرر است، زود باشد كه بدانيد!" (65 تا 67 / انعام)
     از ظاهر آيات فوق بر مى آيد كه مى خواهد دسته بندى هايى كه بعد از رحلت رسول اللّه صلى الله عليه وآله پيش آمد، پيشگويى كند، همان دسته بندى هايى كه باعث شد مذاهب گوناگونى در اسلام پديد آيد، و هر فرقه اى درباره مذهب خود عصبيت و حميت جاهليت را اعمــال نمايــد و آن همه جنگ هــاى خونين و برادركشى هــا راه انداختــه شود و هر فرقــه اى فرقـه ديگــر را مهدورالــدم و بيرون از حريــم دين و بيضــه اسلام بداند!
     در آيات فوق دو عبارت "گروه گروه كردن،" و "چشاندن عذاب بعضى به بعض ديگر،" هركدام اشاره به يك عذاب است و مفهوم آيه چنين است:
- اى محمــد! مــردم را از عــاقبــت وخيــم استنكــاف از اتحــاد و اجتمــاع در زير لواى توحيد و اعراض از شنيدن دعوت حق بترسان!
و به آنان بگو: عاقبت رويه اى كه پيش گرفته ايد تا چه اندازه وخيم است، چه خدا

/ 12