***** صفحه 91 *****
مثالي از بهشت موعود متقين
- " مَّثَلُ الجَنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنهَرٌ مِّن مَّاءٍ غَيرِ ءَاسِنٍ وَ أَنهَرٌ مِّن لَّبنٍ لَّمْ يَتَغَيرْ طعْمُهُ وَ أَنهَرٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشرِبِينَ وَ أَنهَرٌ مِّنْ عَسلٍ مُّصفًّى وَ لهُمْ فِيهَا مِن كلّ الثَّمَرَتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِّن رَّبهِمْ...
- مَثل و صفت آن بهشتى كه به مردم با تقوى وعده اش را داده اند اين است كه در آن نهرهايى از آب تازه و نمانده و نهرهايى از شير هست، شيرى كه طعمش تغيير نمى كند. و نهرهايى از شراب است كه براى نوشندگان لذت بخش است و نهرهايى از عسل خالص است و ايشان در بهشت از هر گونه ثمره برخوردارند و مغفرتى از پروردگارشان دارند .... "
" مَّثَلُ الجَنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ، " يعنى صفت بهشتى كه خدا به متقين وعده داده كه در آن داخلشان كند داراي خصوصيات زير است:
" فيها انهار من ماء غير آسن،" در آن نهرهائى است از آب تازه و نمانده يعنى آبى كه با زياد ماندنش بو و طعم خود را از دست نمى دهد.
" و انهار من لبن لم يتغير طعمه،" و نهرهايى از شير كه مانند شير دنيا طعمش تغيير نمى كند.
" و أنهار من خمر لذة للشاربين،" يعنى نهرهايى از خمر كه براى نوشندگان لذت بخش است.
" و انهار من عسل مصفى،" يعنى نهرهائي از عسل خالص و بدون چيزهايى كه در عسل دنيا هست و آن را فاسد و معيوب مى كند.
" ولهم فيها من كل الثمرات،" در اين جمله مطلب را عموميت مى دهد و مي فرمايد: و ايشان در بهشت از هر گونه ثمرات برخوردارند.
" و مغفرة من ربهم." آمرزشى كه تمامى گناهان و بديها را محو مى كند و ديگر عيش آنها به هيچ كدورتى مكدر و به هيچ نقصى منقص نيست. و در تعبير از خدا به كلمه ربهم اشاره است به اينكه رحمت خدا و رأفت الهيه اش سراپاى آنان را فرا گرفته است.
آيه 15 سوره محمد الميزان ج : 18 ص : 351
متقين در بازگشتي نيکو
- " هَذَا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسنَ مَئَابٍ،
- جَنَّتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لهُمُ الأَبْوَب،
- مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَكِهَةٍ كثِيرَةٍ وَ شرَابٍ،
***** صفحه 92 *****
- وَ عِندَهُمْ قَصِرَت الطرْفِ أَتْرَابٌ،
- هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الحِساب،
- إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَاد،
- اين داستانها كه از اوابين آورديم ثناى جميلى بود از ايشان، و مردم با تقوى سرانجامى نيك دارند،
- بهشت هايى دائمى با درهاى گشوده و بدون مانع،
- در حالى كه در بهشت تكيه داده ميوه هاى بسيار و نوشيدنى در اختيار دارند،
- پرهيزكاران همسرانى پر ناز و كرشمه دارند،
- اين همان پاداشهايى است كه براى روز قيامت وعده داده شده ايد،
- اين همان رزق ما است كه فنا پذير نيست ."
اين آيات در مقام بيان بازگشت نيكو و حسن ماب متقيان است.
" جنات عدن مفتحة لهم الابواب،" يعنى آن بازگشتگاه خوب، عبارت است از جنت هاى با استقرار و دائمى. باز بودن درها به روى آنان، كنايه است از اينكه متقين هيچ مانعى از تنعم به نعمتهاى موجود در آن جنات ندارند، چون جنات براى آنها درست شده، و مال آنان است.
" متكئين فيها يدعون فيها بفاكهة كثيرة و شراب،" يعنى در حالى كه در آن جنات نشسته باشند، و مانند اشراف و عزيزان تكيه كرده باشند. و منظور از جمله " يدعون فيها بفاكهة كثيرة و شراب،" هم اين است كه بفهماند اهل تقوى در بهشت حكمشان روا است، به نحوى كه بين آنان و خواسته هايشان واسطه اى نيست، مثلا از ميوه هاى بهشتى كه انواعى بسيار است، هر يك را صدا بزنند خود آن ميوه و يا شراب نزدشان حاضر مى شود، بدون اين كه احتياج باشد كه كسى آن ميوه را برايشان بياورد.
" و عندهم قاصرات الطرف اتراب،" نزد ايشان همسرانى است كه قاصرات الطرف مى باشند و منظور از صفت قاصرات الطرف اين است كه: آن همسران به شوهران خود راضى و قانعند، و چشم به ديگرى ندارند. ممكن هم هست كنايه باشد از اينكه همسرانى پر ناز و كرشمه اند .
" اتراب- اقران " يعني همسران بهشتى همتاى شوهران خويشند، نه از جهت سن با آنان اختلاف دارند، و نه از جهت جمال.
ممكن هم هست مراد از" اتراب- اقران" اين باشد كه مثل شوهران خويشند، هر قدر شوهران نور و بهائشان بيشتر شود، از ايشان هم حسن و جمال بيشتر مى گردد.
" هذا ما توعدون ليوم الحساب،" اين جمله اشاره به مطالبى است كه درباره
***** صفحه 93 *****
بهشت و نعمت هايش بيان كرد. و خطاب در" توعدون - وعده داده شده ايد،" به متقين است، در نتيجه در آيه شريفه التفاتى از غيبت به خطاب به كار رفته و نكته اش اين است كه: خواسته است بفهماند صاحب سخن (خداى تعالى) به شما اهل بهشت نزديك است، و به شما اشراف دارد تا نعمت هاى صورى شما با اين نعمت معنوى تكميل گردد .
" ان هذا لرزقنا ما له من نفاد،" كلمه نفاد به معناى فنا، و قطع شدن جيره است. معناي آيه اين است كه: اين همان رزق ما است كه فنا پذير نيست!
آيه 49و 54 سوره ص الميزان ج : 17 ص : 332
***** صفحه 94 *****
قسمت سوم: اصحاب يمين در بهشت
اصحاب يمين و جايگاه آنها در بهشت
- " وَ أَصحَب الْيَمِينِ مَا أَصحَب الْيَمِين
- اما اصحاب يمين ( آنها كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود،) وصفى ناگفتنى دارند."
از اين آيه شروع مى شود به تفصيل مآل حال اصحاب ميمنه، و اگر به جاى تعبير به اصحاب ميمنه تعبير كرد به اصحاب يمين، براى اين بود كه بفهماند هر دو تعبير در باره يك طايفه است، و آن يك طايفه كسانى هستند كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود.
" فى سدر مخضود - در سايه درخت سدرى بى خار،" سدر نام درختى است كه بارش را عرب نبق و فارس كنار مى نامد و مخضود هر شاخه اى است كه تيغش بريده شده باشد، و ديگر خار در آن نباشد.
" و طلح منضود- و درخت موزى كه ميوه هايش رويهم چيده شده،" طلح نام درخت موز است.
و معناى آيه مورد بحث اين است كه: اصحاب يمين در ساية درختان موز هستند كه ميوه هايش روى هم چيده شده از پايين درخت تا بالاى آن.
" و ظل ممدود و ماء مسكوب- و سايه اى گسترده و هميشگى و آبشارى لا ينقطع،"
ممدود از سايه ها آن سايه اى است كه هميشگى باشد و نور خورشيد آن را از بين نبرد و ماء مسكوب آبى است كه دائما در جريان باشد و هرگز قطع نگردد.
" و فاكهة كثيرة لا مقطوعة و لا ممنوعة - و ميوه هايى بسيار كه در هيچ فصلى قطع و در هيچ حالى ممنوع نمى شود،"
يعنى درختانى كه ميوه هايش فصلى نيست و مانند درختان دنيا نيست كه در زمستان بار نداشته باشد، ممنوعه هم نيست نه از ناحيه خود بهشتيان، كه مثلا از آن سير و خسته شده باشند، و نه از ناحيه خارج از خودشان، كه مثلا دورى محل و يا وجود خارهاى شاخه كه نگذارد ميوه آن را بچينند و يا مانعى ديگر.
" و فرش مرفوعة ،
***** صفحه 95 *****
و جايگاهى بلند ( و يا در جوار همسرانى بلند مرتبه ) قرار دارند، "
كلمه فُرُش به معناى گستردنى ها است، و كلمه مرفوعة به معناى عالى و بلند است. بعضى از مفسرين مراد از فرش مرفوعه را زنان ارجمندى دانسته اند كه در عقل و جمال و كمال قدر و منزلتى بلند دارند، و استدلال كرده اند به اينكه: كلمه فراش در مورد زنان نيز استعمال دارد، و اتفاقا آيه بعدى هم كه مى فرمايد:" انا انشاناهن انشاء ...،" با اين وجه تناسب دارد.
" انا انشاناهن انشاء فجعلناهن ابكارا عربا اترابا،
ما آنان را به وصفى ناگفتنى ايجاد كرديم و هميشه بكر قرارشان داديم و نيز شوهر دوست و هم سن شوهران. "
يعنى ما آن زنان را ايجاد و تربيت كرديم، ايجادى خاص و تربيتى مخصوص. در اين آيه اشاره اى هم به اين نكته هست كه وضع زنان بهشتى از نظر جوانى و پيرى و زيبايى و زشتى اختلاف ندارد، و معناى اينكه فرمود: " فجعلناهن ابكارا،" اين است كه: ما زنان بهشتى را هميشه بكر قرار داده ايم، به طورى كه هر بار كه همسران ايشان با آنان بياميزند ايشان را بكر بيابند.
و عروب به معناى زنى است كه به شوهرش عشق مى ورزد، و يا حداقل او را دوست بدارد و در برابرش ناز و كرشمه داشته باشد. كلمه اتراب به معناى مثل است. مى فرمايد: ما زنان بهشتى را امثال يكديگر كرديم، و يا از نظر سن و سال، هم سن شوهرانشان كرديم.
" لاصحاب اليمين،
ثلة من الأولين و ثلة من الاخرين،
اين سرنوشت مخصوص اصحاب يمين است،
كه هم در گذشتگان بسيارند و هم در آيندگان. "
از اين آيات استفاده مى شود اصحاب يمين در اولين و آخرين جمعيتى كثير هستند، به خلاف سابقين مقربين كه در اولين، بسيار بودند، و در آخرين عده اى كمتر.
آيه 27 تا 40 سوره الواقعه الميزان ج 19 ص 212
***** صفحه 96 *****
قسمت چهارم : مقربان و مُخلَصين در بهشت
بهشت هاي اختصاصي هر يک از مقربان (سابقون)
- " أُولَئك الْمُقَرَّبُونَ،
- فى جَنَّتِ النَّعِيمِ،
- سابقين همان مقربين درگاه خدايند،
- در باغهاى پر نعمت بهشت جاى دارند ."
كلمه قرب در مورد خداى تعالى به خاطر احاطه اى كه به هر چيز دارد، استعمال شده، خود خداى تعالى فرموده:" و اذا سالك عبادى عنى فانى قريب،" و يا فرموده :" و نحن اقرب اليه منكم،" و نيز فرموده:" و نحن أقرب اليه من حبل الوريد،" و اين معنا يعنى نزديك تر بودن خداى تعالى به من از خود من و به هر چيزى از خود آن چيز، عجيب ترين معنايى است كه از مفهوم قرب تصور مى شود.
تقرب به معناى آن است كه كسى بخواهد به چيزى و يا كسى نزديك شود، بنده خدا با اعمال صالح خود مى خواهد به خدا نزديك گردد، و اين نزديكى عبارت است از اينكه در معرض شمول رحمت الهى واقع شود، و در آن معرض شر اسباب و عوامل شقاوت و محروميت را از او دور كنند .
اينكه مى گوييم: خداى تعالى بنده خود را به خود نزديك مى كند، معنايش اين است كه: او را در منزلتى نازل مى كند كه از خصايص وقوع در آن منزلت رسيدن به سعادتهايى است كه در غير آن منزلت به آن نمى رسد، و آن سعادتها عبارت است از اكرام خدا، و مغفرت و رحمت او، همچنان كه فرمود: " كتاب مرقوم يشهده المقربون،" و نيز فرموده:" و مزاجه من تسنيم عينا يشرب بها المقربون."
مقربون بلند مرتبه ترين طبقات اهل سعادتند، همچنان كه آيه شريفه" و السابقون السابقون اولئك المقربون،" نيز به اين معنا اشاره دارد، و معلوم است كه چنين مرتبه ای
***** صفحه 97 *****
براى كسى حاصل نمى شود مگر از راه عبوديت و رسيدن به حد كمال آن، همچنان كه فرمود:" لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً لله و لا الملائكة المقربون،" و عبوديت تكميل نمى شود مگر وقتى كه عبد تابع محض باشد، و اراده و عملش را تابع اراده مولايش كند، هيچ چيزى نخواهد، و هيچ عملى نكند، مگر بر وفق اراده مولايش، و اين همان داخل شدن در تحت ولايت خدا است، پس چنين كسانى اولياء الله نيز هستند، و اولياء الله تنها همين طايفه اند.
" فى جنات النعيم،"
يعنى هر يك نفر از اين مقربين در يك جنت نعيم خواهد بود، در نتيجه همه آنان در جنات النعيم هستند، در آخر سوره صريحا مى فرمايد: مقربين هر يك در يك جنتند :" فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان و جنة نعيم. "
نعيم عبارت است از ولايت و جنت نعيم عبارت است از جنت ولايت، و اين نكته با مطلب چند سطر قبل ما هم تناسب دارد كه گفتيم: و اين همان داخل شدن به ولايت خداست.
" ثلة من الاولين و قليل من الاخرين،
مقربين از امت هاى گذشته جمعيت بسيارى بودند، و از اين امت جمعيت كمترى."
" على سرر موضونة متكئين عليها متقابلين،
مقربين بر تختهاى بافته اى قرار دارند، در حالى كه بر آنها تكيه كرده اند، و در حالى كه رو به روى هم نشسته اند. "
اينكه رو به روى هم نشستن چه معنا دارد؟ بايد گفت معناى تحت اللفظى آن منظور نيست، بلكه كنايه از نهايت درجه انس و حسن معاشرت و صفاى باطن ايشانست، مى خواهد بفرمايد: مقربين به پشت سر يكديگر نظر نمى كنند، و پشت سر آنان عيبگويى ندارند، غيبت نمى كنند، بلكه هر چه دارند رو به روى هم مى گويند.
" يطوف عليهم ولدان مخلدون،" طواف كردن پسرانى بهشتى بر پيرامون مقربين كنايه است از حسن خدمتگزارى آنان، و كلمه مخلدون به معناى دوام است، يعنى پسرانى بهشتى به آنان خدمت مى كنند كه تا ابد به همان قيافه پسرى و جوانى باقيند، و گذشت زمان اثرى در آنان نمى گذارد.
" باكواب و اباريق و كاس من معين،
با ظرفهايى چون تنگ و ابريق، و قدح شراب مَعين مى آورند. "
مراد از معين خمر معين است، يعنى شرابى كه پيش روى آدمى جريان داشته باشد.
***** صفحه 98 *****
" لا يصدعون عنها و لا ينزفون،" يعنى مقربين از نوشيدن آن كاسه ها دچار صداع و خمارى كه دنبال خمر هست نمى شوند، و شراب بهشت مانند شراب دنيا خمارآور نيست، و عقل آنان به خاطر سكرى كه از نوشيدن شراب حاصل مى شود زايل نمى گردد، در عين اينكه مست مى شوند عقلشان را هم از دست نمى دهند.
" و فاكهة مما يتخيرون و لحم طير مما يشتهون،
و از ميوه ها هر چه اختيار كنند، و از گوشت مرغ از هر نوع كه اشتها كنند."
پسران بهشتى پيرامون مقربين در آمد و شدند، يكى ميوه مى آورد هر ميوه اى كه خود او اختيار كرده باشد، ديگرى مرغ بريان مى آورد هر مرغى كه خود او هوس كرده باشد.
در اينجا ممكن است كسى اشكال كند كه در روايات آمده كه اهل بهشت هر وقت اشتهاى ميوه اى كنند شاخه اى كه حامل آن ميوه است خودش به سوى ايشان خم مى شود و ايشان ميوه را مى چيند، و چون اشتهاى گوشت مرغى كنند خود آن مرغ در حالى كه بريان شده در دست ايشان مى افتد، و هر چه بخواهند از آن مى خورند، دوباره مرغ زنده شده پرواز مى كند. ولى اين اشكال وارد نيست، براى اينكه اهل بهشت هر چه بخواهند در اختيار دارند، يكى از چيزهايى كه انسان مى خواهد تنوع و تفنن در زندگى است، گاهى انسان مى خواهد خدمت گزارانش برايش آنچه مى خواهد حاضر كنند، و مخصوصا در وقتى كه آدمى با دوستان خود مجلسى فراهم كرده دوست مى دارد خدمتكاران از دوستانش پذيرايى كنند، همچنان كه گاهى هم هوس مى كند بدون وساطت خدمتكاران خودش برخيزد و از درخت ميوه بچيند.
" و حور عين كامثال اللؤلؤ المكنون،
و حور العين هايى دارند كه از شدت صفا چون لؤلؤ دست نخورده اند."
حور العين نام زنان بهشت است، و اين حور العين مانند لؤلؤ مكنون است يعنى لؤلؤئى كه در صدف خود مخزون و محفوظ و دست نخورده است، و اين تعريف نشان دهنده منتهاى صفاى حور است.
" جزاء بما كانوا يعملون،" همه آنچه كه با اهل بهشت كرديم براى اين بود كه پاداشى باشد در قبال آن اعمال صالحى كه به طور مستمر انجام مى دادند.
" لا يسمعون فيها لغوا و لا تاثيما،" در بهشت كسى لغو و تاثيم از ديگرى نمى شنود، و كسى نيست كه ايشان را به سخنى مخاطب سازد كه فايده اى بر آن مترتب نباشد، و كسى نيست كه ايشان را به گناهى نسبت دهد، چون در بهشت گناهى نيست.
" الا قيلا سلاما سلاما. " اهل بهشت لغو و تاثيمى نمى شنوند، مگر سخنى كه سلام است و سلام !
آيه 11 تا 26 سوره الواقعه الميزان ج 19 ص 206
***** صفحه 99 *****
رضي الله عنهم و رضوا عنه
- " وَ السبِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِينَ وَ الأَنصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسانٍ رَّضىَ اللَّهُ عَنهُمْ وَ رَضوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى تحْتَهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ،
- و پيشروان نخستين از مهاجرين و انصار و كسانى كه به نيكى پيرويشان كردند خدا از آنان راضى است، و ايشان نيز از خدا راضى اند، خداوند براى ايشان بهشت هائى آماده كرده كه در دامنه آنها جويها، روان است و تا ابد در آن جاودانند، و اين خود كاميابى بزرگى است."
رضايت بنده از خداى تعالى به همين محقق مى شود كه هر امرى را كه خدا از او خواسته كراهت نداشته باشد، و هر چيزى را كه او نهى كرده و از بنده اش نخواسته دوست نداشته باشد، و اين محقق نمى شود مگر وقتى كه بنده به قضاى الهى و كارهاى تكوينى و عالمى او راضى، و همچنين به حكم او و آنچه را كه تشريعا از وى خواسته تن دردهد، و به عبارت ديگر در تكوين و تشريع تسليم خدا شود، كه همان معنى واقعى اسلام و تسليم شدن به خداى سبحان است .
خداى سبحان از مهاجر و انصار و تابعين كسى را مدح كرده كه ايمان به خدا و عمل صالح داشته اند، و خبر مى دهد از اينكه از اينگونه افراد مهاجر و انصار و تابعين راضى است، و براى آنان بهشتهائى كه در دامنه هايش نهرها جارى است آماده كرده است .
و مدلول آيه شريفه اين نيست كه هر كسى كه مصداق مهاجر و يا انصار و يا تابع شد هر چند به اندازه خردلى ايمان به خدا نداشته و يك عمل صالح هم انجام نداده باشد بخاطر همينكه مهاجرت كرده و يا رسول خدا را در مدينه در منزلش جا داده و يا از اين دو طائفه تبعيت كرده خدا از او راضى است! چون رضايت از اشخاص معينى نيست، از طبيعت و جنس اخيار است از گذشتگان و آيندگان است، كه در ايمان و عمل صالح پيرو گذشتگانى هستند كه در ايمان و عمل صالح پايدار بودند، و اين امر، امرى نيست كه زمان در آن دخالت داشته باشد، تا صحيح باشد كه در مقطعى از زمان خدا راضى باشد، و در مقطع ديگر خشم بگيرد.
آيه 100سوره توبه الميزان ج : 9 ص : 504
***** صفحه 100 *****
مسابقه در مغفرت و بهشت الهي
- " سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضهَا كَعَرْضِ السمَاءِ وَ الأَرْضِ أُعِدَّت لِلَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِيمِ،
- به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه عرض آن چون عرض آسمان و زمين است بشتابيد، كه براى كسانى آماده شده كه به خدا و رسولان او ايمان آوردند، و اين فضلى است از خدا كه به هر كس بخواهد مى دهد، و خدا داراى فضلى عظيم است."
جمله " سابقوا الى مغفرة ...،" تكليفى را مى رساند كه زايد بر تكليفى است كه آيه شريفه " و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الأرض اعدت للمتقين،" افاده مى كند.
مشمولين آيه مورد بحث از نظر رتبه و مقام بلندترند از مشمولين آيه آل عمران براى اينكه ( سبقت معنايى زايد بر معناى سرعت را افاده مى كند،) و كلمه سماء در اين آيه به معناى يك آسمان نيست، تا بگويى پس بهشت مشمولين آيه آل عمران پهناورتر از بهشت مشمولين اين آيه است، بلكه به معناى تمامى آسمانها است، (چون الف و لام آن الف و لام جنس است،) پس سماء در اين آيه با سماوات در آن آيه منطبق است.
و اگر در اين آيه مغفرت را جلوتر از جنت ذكر كرده به خاطر همان وجهى است كه در جمله " و فى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان،" خاطرنشان كرديم، و گفتيم جلوتر آوردن مغفرت از رضوان براى اين است كه زندگى در بهشت يك زندگى طيب و طاهر در عالمى طاهر است، و كسى موفق به آن مى شود كه قبلا آلودگى ها و قذارتهاى گناهانش ريخته شده باشد.
" اعدت للذين امنوا بالله و رسله،" مراد از ايمان به خدا و رسولان او مرتبه عالى از ايمان است، كه همواره آثارش بر آن مترتب است، يعنى كسى كه داراى چنين مرتبه اى از ايمان باشد، همواره اعمال صالح مى كند، و از فسوق و گناه اجتناب مى ورزد .
" و الله ذو الفضل العظيم." اين جمله اشاره است به عظمت فضل او، و اينكه مغفرت و جنتى كه خدا به عنوان پاداش به ايشان مى دهد فضل عظيمى است از او.
آيه 21 سوره حديد الميزان ج 19 ص 290