معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 71 *****
      داند، بلكه مى فرمايد:" فانهم لمحضرون الا عباد الله المخلصين،" و بندگان مخلص خود را از حكم كلى احضار و هر گرفتارى و هول ديگرى استثنا مى كند و از اينكه در جمله:" و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين،" دعاى شان را نقل نموده و آن را رد نفرموده، استفاده مى شود كه رجال اعراف در هر حرفى كه بخواهند بزنند مجاز هستند و دعاى شان هم مستجاب است.
      -" و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون،"
      اصحاب جنت در حالى كه هنوز به بهشت داخل نشده اند و اشتياق دارند هر چه زودتر برسند، ندا مى شوند: ان سلام عليكم!
      زماني كه بهشتيان به ناگاه چشمشان به اصحاب آتش مى افتد به خدا پناه مى برند از اينكه با آنان محشور شده و در آتش شوند، و مى گويند:
- " ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين! "
       آيه 46 سوره اعراف   الميزان ج : 8  ص :  152
اعراف در قرآن به چه معنا است؟
- " وَ بَيْنهُمَا حِجَابٌ وَ عَلى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلا بِسِيمَاهُمْ  وَ نَادَوْا أَصحَب الجَنَّةِ أَن سلَمٌ عَلَيْكُمْ  لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطمَعُونَ،
- ميان بهشتيان و دوزخيان حائلى است و بر بالاى آن مردمى هستند كه همه خلائق را به سيما و رخسارشان مى شناسند، و اهل بهشت را ندا دهند كه سلام بر شما، اينان به بهشت در نيامده اند اما طمع آن را دارند."
      در قرآن كريم در غير چهار آيه اى كه در سوره اعراف است لفظ اعراف در جاى ديگر نيامده است، و ما از بحثى كه در اين آيات كرديم اين نتيجه را گرفتيم كه اعراف يكى از مقامات عالى انسانيت است كه خداوند آن را به حجابى كه حائل بين بهشت و دوزخ است مثال زده، و معلوم است كه هر حائلى، در عين اينكه مرتبط به دو طرف خود هست، طبعا از حكم دو طرف خود خارج است، و لذا فرمود: اين حجاب داراى اعراف و بلندى هايى است، و بر آن اعراف رجالى هستند كه مشرف بر جميع اهل محشر از اولين و آخرينند، و هر كسى را در مقام مخصوص خودش مشاهده مى كنند با اينكه مقامات و درجات مردم در بين دو حد اعلا عليين و اسفل السافلين مختلف است با اين حال از حال يك يك اشخاص و اعمالى كه در دنيا كرده اند آگاهند، و با هر كس كه بخواهند مى توانند حرف بزنند، هر كسى را كه بخواهند مى توانند ايمنى داده و به اذن خدا اجازه ورود به بهشت دهند.
از اينجا معلوم مى شود كه موقف و مقام اين رجال از دو موقف سعادت كه

***** صفحه 72 *****
      عبارت است از نجات به وسيله عمل صالح و شقاوت كه عبارت است از هلاكت به خاطر عمل زشت، بيرون است. و خلاصه مقامى است ما فوق اين دو مقام، و حاكم و مسلط بر آن دو.
      براى تقريب ذهن و روشن شدن مطلب مى توانيم اين مقام را به مقام پادشاهان و حكام تشبيه كرده بگوييم: همچنانكه در زير سلطه حكام اقوامى سعيد و متنعم به نعمت آنان و مشمول رحمت آنانند، و هر چه را كه بخواهند برايشان فراهم است، و اقوام ديگرى شقى و در زندانهاى آنان معذب به انواع عذاب هاى دردناكند، و طايفه سومى ما فوق اين دو طايفه مامور تنظيم امور آنان و رساندن نعمت به آن طايفه و عذاب به اين طايفه و در عين حال خود نيز از متنعمين هستند، و نيز قوم ديگرى ما فوق اين خدمه و عمال، مامور به تدبير همه طبقات مادون خود هستند.
      همچنين ممكن است خداى تعالى كه حاكم در روز جزا است اقوامى را مشمول رحمت خود قرار داده و از آنجايى كه خدايى است آمرزگار و صاحب فضل بزرگ، آنان را به پاداش حسنات شان داخل بهشت نموده، از هر طرف بركات خود را بر آنان نازل كند، و از آنجايى كه عزيز ذو انتقام است، اقوام ديگرى را به كيفر گناهانشان در آتش خود انداخته و طايفه سومى را اذن دهد كه بين اين دو طايفه واسطه شوند، و احكام و اوامرش را در بين آنان اجرا نمايند، همچنانكه خودش فرموده:
- " لمن الملك اليوم لله الواحد القهار!
- براى كيست سلطنت امروز، براى خداى يگانه قهار !"     
             آيه 46 سوره اعراف     الميزان ج : 8  ص :  164
نداي رجال اعراف به دوزخيان و بهشتيان
- " وَ نَادَى أَصحَب الأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونهُم بِسِيمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنى عَنكُمْ جَمْعُكمْ وَ مَا كُنتُمْ تَستَكْبرُونَ،
- أَ هَؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسمْتُمْ لا يَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ  ادْخُلُوا الجَْنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكمْ وَ لا أَنتُمْ تحْزَنُونَ،
- اصحاب اعراف مردمى را كه به سيمايشان مى شناسند ندا دهند و گويند جماعت شما و آن تكبرى كه مى كرديد كارى براى شما نساخت،
- آيا همين ها بودند كه شما قسم مى خورديد كه رحمت خدا به آنان نمى رسد؟ شما (مؤمنين) به بهشت وارد شويد كه نه بيمى داريد و نه غمگين مى شويد!"

***** صفحه 73 *****
      اينكه رجال را توصيف كرد به اينكه اصحاب اعراف آنها را به سيمايشان مى شناسند دلالت دارد بر اينكه سيماى اصحاب دوزخ نه تنها اعرافيان را به دوزخى بودن آنان واقف مى كند، بلكه به خصوصيات ديگرى هم كه دارند راهنمايى مى نمايد.
      جمله:" قالوا ما اغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون،" دوزخيان را شماتت مى كند به اينكه شما در دنيا از قبول حق استكبار مى كرديد، و از جهت شيفتگى و مغرور بودن به دنيا، حق را ذليل و خوار مى پنداشتيد.
- " اهؤلاء الذين اقسمتم لا ينالهم الله برحمة ...،"
      -  اينها (بهشتيان) همان كسانى هستند كه شما (دوزخيان) در باره شان به طور جزم مى گفتيد از اين راهى كه براى عبوديت اتخاذ كرده اند خيرى نمى بينند و خير ديدن همان رسيدن به رحمت خدا است.
      جمله:" ادخلوا الجنة لا خوف عليكم و لا انتم تحزنون،" امرى است از طرف اصحاب اعراف به مؤمنين كه پس از تقرير حال آنها به استفهام، امر مى كنند ايشان را تا داخل جنت شوند.          
           آيه48تا49سوره اعراف    الميزان ج : 8  ص :  163
گفتگوي بهشتيان با دوزخيان
- " وَ نَادَى أَصحَب الجَنَّةِ أَصحَب النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا  قَالُوا نَعَمْ  فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلى الظلِمِينَ،
- الَّذِينَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً وَ هُم بِالاَخِرَةِ كَفِرُونَ،
- اهل بهشت به اهل جهنم بانگ زنند كه ما وعده پروردگار خويش را درست يافتيم آيا شما نيز وعده پروردگارتان را درست يافتيد؟ گويند: آرى، پس اعلام كننده اى ميان آنان بانگ مى زند كه لعنت خدا بر ستمگران باد !
- همان كسانى كه سد راه خدا شده آن را منحرف مى خواهند و خود هم به آخرت كافرند! "
      اين آيه شريفه كلامى را كه بهشتيان با دوزخيان دارند حكايت مى كند، و كلام مزبور، هم اقرار گيرى از دوزخيان است و هم استهزايى است كه بهشتيان از دوزخيان مى كنند.
      مؤمنين در مقام اعتراف گفته اند:" ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا،" و بدين وسيله به حقيت جميع خصوصيات و جزئياتى كه خداوند به زبان انبياى كرامش براى آنان از امر معاد بيان كرده اعتراف نموده اند.
در سؤال از كفار اسمى از خصوصيات معاد و جزئيات عذابش نبرده و در باره اصل آن پرسيده اند:" فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا- آيا وعده پروردگارتان را حق يافتيد؟

***** صفحه 74 *****
      براى اينكه وعده هايى كه خداوند فقط به كفار داده همان خصوصيات عذاب قيامت است نه اصل قيامت، چون اصل قيامت وعده اى است كه هم به كفار داده و هم به مؤمنين .
- " فاذن مؤذن بينهم ان لعنة الله على الظالمين،
- پس اعلام كننده اى ميان آنان بانگ مى زند كه لعنت خدا بر ستمگران باد!"
    خداى تعالى در اين آيه تصريح نفرموده به اينكه اين مؤذن و منادى از جنس بشر است و يا از جن است و يا از ملائكه، و ليكن از تدبر در كلام مجيدش چنين بر مى آيد كه اين مؤذن از جنس بشر باشد، نه جن و نه ملك.
      اما جن، براى اينكه در سرتاسر كلام خداى تعالى هيچ كجا ديده نمى شود كه جن از طرف او متصدى امرى از امور آخرتى انسان شده باشد، پس احتمال اينكه مؤذن مزبور از طايفه جن باشد احتمال بى وجهى است.
      و اما ملائكه، اين طايفه گر چه واسطه هاى امر خدا و حاملين اراده او هستند، و انفاذ اوامر او به دست ايشان است، و اجراى قضا و قدر او در مخلوقات محول به ايشان، و قرآن كريم هم در باره نفوذ تصرفات آنان در مساله مرگ و بهشت و دوزخ تصريحاتى دارد، از آن جمله مثلا به ستمكاران مى گويند:" اخرجوا انفسكم ..." و به اهل بهشت مى گويند:" سلام عليكم ادخلوا الجنة ..." و مالك دوزخ به دوزخيان مى گويد:" انكم ماكثون ..." و امثال اينها، الا اينكه در باره محشركه معركه بعث و سؤال و تطاير كتب و وزن و حساب و جاى حكم فصل است هيچ تصرف و امر و نهيى را براى ملائكه و هيچ موجود ديگرى اثبات نكرده، جز انسان كه در ذيل آيات مورد بحث از او چنين حكايت مى كند:" و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم!"
      و نيز از اصحاب اعراف حكايت مى كند كه به يك دسته از مؤمنين مى گويند:" ادخلوا الجنة لا خوف عليكم و لا انتم تحزنون،" و اين خود نفوذ حكم و امر انسان را در قيامت مى رساند، و همچنين در باره اوصاف روز قيامت مى فرمايد: " قال الذين اوتوا العلم ان الخزى اليوم و السوء على الكافرين!" و نيز مى فرمايد:" و قال الذين اوتوا العلم و الايمان لقد لبثتم فى كتاب الله الى يوم البعث فهذا يوم البعث و لكنكم كنتم لا تعلمون . "
      اين آيات و همچنين آيات راجع به شفاعت و شهادت انسان قرائنى است كه احتمال انسان بودن مؤذن مزبور را در ذهن تقويت مى كند.
 آيه 44 و45 سوره اعراف  الميزان ج : 8  ص :  148

***** صفحه 75 *****
درخواست جهنميان از بهشتيان
-
- "وَ نَادَى أَصحَب النَّارِ أَصحَب الجَنَّةِ أَنْ أَفِيضوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكمُ اللَّهُ  قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلى الْكَفِرِينَ،
- و اهل جهنم اهل بهشت را ندا زنند كه از آن آب يا از آن چيزها كه خدا روزيتان كرده براى ما بريزيد. گويند: خداوند آن را بر كافران حرام كرده است ."
      در آيه مورد بحث ساير نعمت هايى را كه خداوند به اهل بهشت روزى كرده عطف بر آب نموده، و از اينجا معلوم مى شود كه اهل دوزخ از اهل بهشت تنها انتظار آب ندارند، بلكه تقاضاى همه انواع نعمت ها را مى كنند.
      به هر حال، آيه شريفه اشعار دارد بر اينكه مكان اهل جنت بلندتر از مكان دوزخيان است. و اگر ابتدا از ميان همه نعمت ها آب را ذكر كرد و آنگاه بقيه نعمت ها را بر آن عطف نمود، از اين جهت است كه براى دوزخيان و مبتلايان به حرارت دوزخ آب از هر چيز ديگرى ضرورى تر است.
      آيه 50 سوره  اعراف   الميزان ج : 8  ص :  165

***** صفحه 76 *****


فصل پنجم: بهشتيان  و زندگي در بهشت


قسمت اول:   ابرار در بهشت
ابرار، و اعمالي که آنها را بهشتي کرد!
      آيات سوره دهر داستان مردمى از مؤمنين است كه قرآن نامشان را ابرار خوانده، و از پاره اى كارهايشان يعنى وفاى به نذر و اطعام مسكين و يتيم و اسيرشان خبر داده، ايشان را مى ستايد، و وعده جميلشان مى دهد.
      معلوم مى شود سبب نزول اين آيات هم همين داستان بوده، و اين داستان در خارج واقع شده نه اينكه بخواهد يك قصه فرضى را جعل كند، آنگاه آثار خوب آن را بر شمرده، و كسانى را كه آنچنان عمل كنند وعده جميل داده است:
1- ترس از روزي كه شرش مستطير است!
- "  يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يخَافُونَ يَوْماً كانَ شرُّهُ مُستَطِيراً،
- كه آن بندگان، نيكو به عهد و نذر خود وفا مى كنند و از قهر خدا در روزى كه شر و سختيش همه اهل محشر را فرا گيرد مى ترسند."
      منظور از استطار شر آن روز شر روز قيامت است، كه روز به نهايت رسيدن شدائد و اهوال و عذابها است.
2-   هدف و انگيزه اعمال:  وجه الله و رضاي او
- " وَ يُطعِمُونَ الطعَامَ عَلى حُبِّهِ مِسكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً،

***** صفحه 77 *****
- إِنمَا نُطعِمُكمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنكمْ جَزَاءً وَ لا شكُوراً،
- و بر دوستى خدا به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مى دهند،
-  ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام مى دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى هم نمى طلبيم."
       وجه خداى تعالى عبارت است از صفات فعلى خداى تعالى، صفات كريمه اى كه افاضه خير بر خلق و خلقت و تدبير و رزق آنها، و يا به عبارت جامع تر رحمت عامه او كه قوام تمامى موجودات بدان است، از آن صفات نشأت مى گيرد، و بنا بر اين معناى اينكه عملى به خاطر وجه الله انجام شود اين است كه در انجام عمل اين نتيجه منظور گردد كه رحمت خداى تعالى و خشنوديش جلب شود، منظور تنها و تنها اين باشد و ذره اى از پاداش هايى كه در دست غير خداى تعالى است منظور نباشد، و به همين جهت خانواده اطعامگر دنبال اين سخن خود كه " انما نطعمكم لوجه الله ،" اضافه كردند:" لا نريد منكم جزاء و لا شكورا - ما از شما نه پاداشى مى خواهيم، و نه حتى تشكرى ."
      هدف واقع شدن وجه الله، و آن را غايت و انگيزه اعمال قرار دادن، در چند جا از كلام مجيدش آمده، مانند آيات زير:" و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشى يريدون وجهه،" و در اين معنا است آيه شريفه" و ما أمروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين،" و آيه شريفه" و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله،" و آيه شريفه" فادعوه مخلصين له الدين،" و آيه " ألا لله الدين الخالص! "
3-   ترس از پروردگار در روزي عبوس و دشوار
- " إِنَّا نخَاف مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطرِيراً،
- ما از قهر پروردگار خود به روزى كه از رنج و سختى آن رخسار خلق درهم و غمگين است مى ترسيم! "
اين آيه در مقام بيان علت سخنى است كه از ايشان حكايت كرد، مى خواهد بفهماند چرا گفتند:" انما نطعمكم لوجه الله ...،" و اينكه اگر عمل مذكور خود را تنها و تنها به خاطر خدا انجام دادند، و عبوديت خود را براى خدا خالص كردند، براى اين بود كه از آن روز سخت و دشوار مى ترسيدند، و براى بيان علت مذكور اكتفا نكردند به اينكه ما از آن روز مى ترسيم، بلكه آن روز را به پروردگار خود نسبت داده، گفتند: ما از پروردگار خود از روزى مى ترسيم كه چنين و چنان است، تا فهمانده باشند وقتى از اين اطعامشان چيزى غير از پروردگارشان را در نظر ندارند، پس ترسشان هم از غير او نيست، همچنان كه اميدى هم به غير او ندارند، پس ترس و اميدشان همه از خدا است، اگر از روز قيامت هم مى ترسند بدان جهت است كه روز پروردگارشان است، روزى است كه خدا به حسا

***** صفحه 78 *****
      بندگانش مى رسد، و جزاى اعمال ايشان را مى دهد.
- " فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شرَّ ذَلِك الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضرَةً وَ سرُوراً،
- خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنها روى خندان و دل شادمان عطا نمود."
      خداى تعالى ايشان را حفظ و شر آن روز را از ايشان منع كرد، و با بهجت و سرور با ايشان روبرو شد، پس اين طايفه در آن روز خوشحال و مسرورند، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: " وجوه يومئذ ناضرة !"
آيه  5 تا 11 سوره  دهر الميزان ج 20 ص 199
پذيرائي بهشتي از ابرار
- " إِنَّ الأَبْرَارَ يَشرَبُونَ مِن كَأْسٍ كانَ مِزَاجُهَا كافُوراً،
- عَيْناً يَشرَب بهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونهَا تَفْجِيراً،
- و نيكوكاران عالم در بهشت از شرابى نوشند كه طبعش در لطف و رنگ و بوى كافور است،
- از سرچشمه گوارايى آن بندگان خاص خدا مى نوشند كه به اختيارشان هر كجا خواهند جارى مى شود."
      ابرار كسانى هستند كه عمل خير را به خاطر ايمان به خدا و رسول او و روز جزا انجام مى دهند، چون ايمانشان ايمان رشد و بصيرت است.
      خداى سبحان أبرار را با صفاتي توصيف كرده، که اينك آيات آن از نظر خواننده مى گذرد:
- " انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا،"
- " و جزيهم بما صبروا،"
- " ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من امن بالله!"
      در آية " ان الابرار يشربون ...،" مى خواهد حال ابرار در آخرت را بيان كند، و بفهماند كه ايشان در بهشت از شرابى ممزوج به كافور مى نوشند، شرابى خنك و معطر.
" عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا،" يعنى نوشيدن از كاس را كه مسلماً از هر كاسى نيست، بلكه آن كاس را اختصاص مى دهد به چشمه اى كه چنين و چنان است

***** صفحه 79 *****
      و اگر از نوشندگان آن كاس تعبير به عباد الله كرد، براى اين بود كه اشاره كند به اينكه اگر از آن كاس مى نوشند به خاطر اين است كه به زيور عبوديت آراسته شدند، و به لوازم آن عمل كردند.
      اين دو آيه همانطور كه قبلا اشاره كرديم تنعم ابرار را بيان مى كند، كه چگونه از شراب بهشت و آخرت متنعم مى شوند، و بعيد نيست كه اين دو آيه در مقام بيان حقيقت عمل صالح آنان بر اساس تجسم اعمال باشد.
      ظاهر جمله يشربون و جمله يشرب بها مى فهماند همين حالا مشغول نوشيدنند، نه اينكه در قيامت مى نوشند، و گر نه مى فرمود سيشربون، و يشربوا بها، علاوه بر اين، نوشيدن، وفا كردن، اطعام نمودن و ترسيدن، همه را در يك سياق آورده و فرموده يشربون، يوفون، يخافون، يطعمون و نيز ذكر تفجير در جمله يفجرونها تفجيرا مؤيد ديگرى است، براى اينكه ظهور دارد در اينكه شكافتن چشمه و جارى ساختن آب آن را با اسباب اين كار انجام مى دهند، كه همان وفا و اطعام و خوف است، پس حقيقت اين اعمال همان تفجير عين است .   
  آيه  5 تا 11 سوره  دهر الميزان ج 20 ص 199
خوبان براي رسيدن به بهشت خوبان چه كارها كردند!
- " وَ جَزَاهُم بِمَا صبرُوا جَنَّةً وَ حَرِيرا،
- و خداوند پاداش آن صبر كامل بر ايثارشان را باغ بهشت و لباس حرير بهشتى لطف فرمود."
      منظور از صبر، صبرشان در برابر مصيبت، در برابر اطاعت، و از معصيت است، چون اين طايفه در زندگى دنيا به جز وجه پروردگارشان طلبى نداشتند، اراده او را بر خواست خود مقدم مى داشتند، در نتيجه در برابر آنچه او براى آنان مقدر كرده بود، و هر محنت و مصيبتى كه براى آنان خواسته بود صبر مى كردند، و نيز بر امتثال هر فرمانى كه به ايشان داده بود، و بر ترك هر عملى كه ايشان را از آن نهى كرده بود صبر مى كردند، هر چند كه با خواست خودشان مخالف بود، و لذا خداى تعالى مشقت و زحمتى را كه در راه بندگى او تحمل كرده بودند به نعمت و راحت مبدل كرد: " ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا ! "                                    
- " متكئين فيها على الارائك لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا،
كه در آن بهشت بر تختها ى عزت تكيه زنند و آنجا نه آفتابى سوزان بينند

***** صفحه 80 *****
- نه سرماى زمهرير."
      خداى تعالى مشقت هايى را كه تحمل كردند به بهشت و نعمت مبدل كرد، در حالى كه اينان در آن بهشت بر تكيه گاهها تكيه داشتند، و در بهشت نه آفتابى مى بينند تا از گرماى آن متاذى شوند، و نه زمهريرى تا از سرماى آن ناراحت گردند.
- " و دانية عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا،
- و سايه درختان بهشتى بر سر آنها و ميوه هايش در دسترس و به اختيار آنهاست."
      منظور از نزديكى سايه بر سر آنان اين است كه سايه بر سر آنان گسترده است، و تذليل قطوف براى آنان به اين معناست كه خداى تعالى ميوه هاى بهشتى را براى ايشان مسخر كرده، و تحت فرمان و اراده آنان قرار داده، به هر نحو كه بخواهند بدون هيچ مانع و زحمتى بچينند.
- " و يطاف عليهم بانية من فضة و اكواب كانت قواريرا،
- و ساقيان زيباى حور و غلمان با جامهاى سيمين و كوزه هاى بلورين بر آنها دور زنند."
       مراد از اينكه فرمود با چنين ظرفهاى نقره فام دور آنان طواف مى كنند، طواف كردن خدام بهشتى است كه براى اهل بهشت طعام و آب مى آورند، و توضيح بيشترش در ذيل آيه " و يطوف عليهم ولدان ...،" مى آيد .
- " قوارير من فضة قدروها تقديرا،"
- كه آن كوزه هاى بلورين نقره اى به اندازه و تناسب اهلش اندازه گيرى شده اند."
      مى خواهد بفهماند ظرفهاى غذا و شراب را خود ابرار بر طبق ميل خود اندازه گيرى مى كنند، از غذا و شراب هر مقدارى كه بخواهند استفاده كنند ظرف آن غذا و شراب را هم به اندازه همان مقدار طعام و شراب اندازه گيرى مى كنند، و خلاصه چيزى از غذا و شرابشان در ظرف زياد و كم نمى آيد، آيه شريفه " لهم ما يشاؤن فيها،" و آيه " يفجرونها تفجيرا،" نيز اشاره اى به اين معنا دارد.
احتمال هم دارد منظور خدمتگزاران طوافگر باشد كه در باره آنان فرموده: " يطاف عليهم،" و مراد اين باشد كه خدمتگزاران ظرفهاى غذا و شراب را به آن مقدار غذا و شرابى كه أبرار احتياج دارند اندازه گيرى مى كنند، در نتيجه چيزى از غذا و شرابشان در

/ 16