***** صفحه 31 *****
نفيى كه خداوند از فتح درهاى آسمان كرده هم شامل فتح آن براى ورود و صعود ادعيه و اعمال آنان مى شود، و هم شامل فتح آن براى صعود ارواح شان، الا اينكه جمله مزبور قرينه است بر اينكه مقصود از نگشودن درهاى آسمان تنها براى ورودشان به بهشت است، چون از ظاهر اين آيه و همچنين آيه: "و فى السماء رزقكم و ما توعدون،" بر مى آيد كه بهشت در آسمان است.
- " حتى يلج الجمل فى سم الخياط،"
در اين جمله ورودشان به بهشت تعليق بر محال شده، و اين تعليق بر محال كنايه است از اينكه چنين چيزى محقق نخواهد شد، و بايد كسانى كه آيه هاى ما را تكذيب كرده و نسبت به آنها تكبر ورزيدند براى هميشه از آن مايوس باشند.
آيه 40 سوره اعراف الميزان ج : 8 ص : 144
حرام بودن جنت براي معتقدين به شريک براي خدا
- " إِنَّهُ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِنْ أَنصارٍ،
- بدرستى حقيقت اين است كه كسى كه شرك به خدا مى ورزد محققا خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايش در آتش خواهد بود. هيچ ياورى از ياوران براى ستمكاران نيست . "
اين آيه دلالت دارد بر اينكه اين گناه يعنى در الوهيت براى خداوند انباز گرفتن، شرك است، و مرتكب آن كافر، و نيز دلالت دارد بر اينكه بهشت بر كفار حرام است.
در اينكه بطور حكايت از حضرت مسيح فرمود:" فقد حرم الله عليه الجنة و ماويه النار و ما للظالمين من انصار،" عنايتى است به اينكه در ضمن بيان مطلب اشاره اى هم به بطلان نسبت ناروايشان به مسيح كرده باشد، و آن نسبت داستان تفديه است كه مسيحى ها نسبت مى دهند به حضرت مسيح كه وى با پاى خود به طرف چوبه دار رفته، بلكه خودش مى خواسته كه خود را بدار آويزد، چون مى خواست جانش را فداى پيروان خود كند، بلكه خداوند از گناهان آنان در گذرد، و تكاليف الهى خود را از آنها بردارد، و در روز قيامت بدون اينكه بدن هايشان با آتش دوزخ تماسى پيدا كند يكسره به بهشت شان ببرد.
مسيحى ها داستان بدار آويختن و نيز داستان تفديه را براى خاطر همين درست كرده اند كه تنها از ديندارى به اسمش قناعت كرده، و جميع محرمات الهى را به خيال اينكه خدا از آنان نهى ننموده مرتكب شوند، و در عين حال روز قيامت هم به پاداش اينكه براى خدا پسر درست كردند و ... يكسره به بهشت درمى آيند!!!
آيه 72 سوره مائده الميزان ج : 6 ص : 101
***** صفحه 32 *****
محروميت از بهشت بخاطر علوخواهي و فساد
- " تِلْك الدَّارُ الاَخِرَةُ نجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فى الأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِين،
- اين خانه آخرت را به كسانى اختصاص مى دهيم كه نمى خواهند در زمين برترى نمايند و فساد انگيزى كنند، و سرانجام خاص متقين است! "
كلمه " تلك" شرافت و ارجمندى و علو مكان آخرت را مى رساند، و همين خود شاهد است بر اينكه مراد از دار آخرت، دار آخرت سعيده است، نه هر آخرتى، و نيز به همين جهت مفسرين دار آخرت را در آيه مورد بحث به بهشت تفسير كرده اند.
علو خواهى يكى از مصاديق فساد خواهى است، و اگر از ميان فسادها خصوص علوخواهى و برترى جويى را نام برده، براى اين است كه نسبت به خصوص آن عنايت داشته است.
اين آيه شريفه عموميت دارد، و مى رساند كه تنها كسانى به بهشت مى روند، كه در زمين، هيچ يك از مصاديق فساد و يا به عبارتى ديگر هيچ يك از گناهان را مرتكب نشوند، به طورى كه حتى اگر در همه عمر يك گناه كرده باشند، از بهشت محروم مى شوند، و ليكن آيه ديگرى از قرآن كريم اين عموم را تخصيص زده و فرموده:" ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه، نكفر عنكم سيئاتكم، و ندخلكم مدخلا كريما. "
آيه 83 سوره قصص الميزان ج : 16 ص : 119
طمع بيهوده منافقين براي دخول در جنت نعيم
- " فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَك مُهْطِعِينَ، عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ عِزِينَ،
- أَ يَطمَعُ كلُّ امْرِىٍ مِّنهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ . . .؟
- با اينكه خداى تعالى مقدر فرمود كه كفار را با بهشت خود گرامى ندارد، اين كفار را كه در پيرامون تواند چه مى شود كه چشم از تو بر نمى دارند؟
- و در عين اينكه با همند از چپ و راستت متفرق مى شوند،
- آيا هر يك از آنها طمع آن دارند كه تقدير الهى را بر هم زده داخل بهشت نعيم شوند؟"
آيه مورد بحث مربوط به طايفه اى از مسلمانان است كه ايمان آورده و داخل مؤمنين بودند، و بيشتر از مؤمنين واقعى چپ و راست رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم
***** صفحه 33 *****
را احاطه مى كردند، ولى در باطن به بعضى از احكام كه بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نازل شده كفر ورزيدند و اعتنايى به آن نكردند .
خداى سبحان در اين آيات توبيخشان كرده كه از احاطه كردن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و همواره با آن جناب بودن سودى نخواهند برد، و نبايد طمع بهشت كنند، چون از آنانى كه داخل بهشت شوند نيستند، و نه مى توانند قضا و قدر خدا را لغو كنند، و نه خدا را به ستوه آورند.
آيه 36 تا 41 سوره معارج الميزان ج 20 ص 28
شرابي كه در بهشت مي نوشند!
-
- " يُسقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ،
- خِتَمُهُ مِسكٌ وَ فى ذَلِك فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَفِسون،
- وَ مِزَاجُهُ مِن تَسنِيم،
- عَيْناً يَشرَب بهَا الْمُقَرَّبُونَ،
- از شراب صافى مهرخورده به ايشان مى نوشانند،
- شرابى كه مهر و مومش مشك است و شايسته است كه مردم نسبت به چنين زندگى مسابقه بگذارند.
- شرابى كه ممزوج با چشمه تسنيم است،
- منظور چشمه اى است خاص مقربين كه جز از آن نمى نوشند."
در آيه قبل در مورد ابرار فرمود:
- محققا ابرار غرق در نعمتند،
- بر اريكه ها تكيه زده تماشا مى كنند،
- در سيمايشان طراوت تنعم مشاهده مى شود.
در اين آيات انواع نعمت هائي را مي شمارد كه خداوند سبحان در بهشت براي آنان انعام فرموده است:
همچنان كه همين معنا را در آيه زير به صراحت، خاطرنشان كرده و مى فرمايد:" سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة،" پس در آيه بشر را ترغيب مى كند تا بشتابد به سوى آن نعمتى كه با عبارت رحيق مختوم توصيفش كرده است.
بعد از ترغيب به همه نعمت هاى بهشتى، مي فرمايد: مسابقه گران و زورآزمايان بايد بر سر همه نعمت هاى بهشتى، و مخصوصا بر سر رحيق مختوم مسابقه بگذارند، كه
***** صفحه 34 *****
نوشيدنى خاص آنان است.
" و مزاجه من تسنيم- شرابى كه ممزوج با چشمه تسنيم است،" كلمه مزاج به معناى وسيله مخلوط كردن است، و كلمه تسنيم به معناى چشمه اى است در بهشت، كه خداى تعالى نامش را تسنيم نهاده است.
" عينا يشرب بها المقربون- چشمه اى است خاص مقربين كه جز از آن نمى نوشند."
آيه 25 تا 28 سوره مطففين الميزان ج 20 ص 394
در بهشت خواب نيست
-
- " أَصحَب الْجَنَّةِ يَوْمَئذٍ خَيرٌ مُّستَقَرًّا وَ أَحْسنُ مَقِيلاً،
- اهل بهشت آن روز قرارگاه بهتر و استراحت گاه نيكوتر دارند."
كلمه مستقر و مقيل دو اسم مكان از استقرار و قيلوله هستند، اما استقرار كه روشن است، و اما قيلوله به معناى استراحت در نصف روز است، چه اينكه همراه با خواب باشد و چه نباشد، و بايد هم همينطور باشد، چون در بهشت خواب نيست.
آيه 24 سوره فرقان الميزان ج : 15 ص : 279
بحثي در نزول اشياء از بهشت
رواياتى هست كه مي گويد: پايه هاى كعبه و نيز حجر الاسود و سنگ مقام از بهشت نازل شده - و اينكه سنگ مقام در زير مقام فعلى دفن شده - و نظائر اين.
نظير اين گونه روايات در معارف دينى بسيار است، حتى در باره بعضى از نباتات و ميوه ها و امثال آن آمده، كه مثلا فلان ميوه يا فلان گياه، بهشتى است، و نيز رواياتى كه مى گويد: فلان چيز از جهنم و يا از فوران جهنم است.
از همين دسته است رواياتى كه در باب طينت وارد شده، و مي گويد طينت مردم با سعادت از بهشت، و طينت اشقياء از آتش بوده، يا از دسته اول از عليين، و از دسته دوم از سجين بوده است .
و نيز از همين دسته است آن رواياتى كه مى گويد: بهشت برزخ در فلان قطعه از زمين، و آتش برزخ در آن قطعه ديگر از زمين است.
و رواياتى كه مى گويد: قبر يا باغى از باغ هاى بهشت است، و يا حفره اى از حفره هاى جهنم،
و امثال اين روايات كه هر كس اهل تتبع و جستجو، و نيز بيناى در مطاوى اخبار
***** صفحه 35 *****
باشد به آنها دست مى يابد.
اين گونه روايات از معارف الهيه است كه فتح بابش به وسيله قرآن شريف شده، و ائمه عليهم السلام مسير آنرا دنبال كرده اند، آرى از كلام خداى تعالى برمى آيد: كه تنها حجر الاسود و چه و چه از ناحيه خدا نيامده، بلكه تمامى موجودات از ناحيه او نازل شده است، و آنچه در اين نشئه كه نشئه طبيعى و مشهود است ديده مى شود، همه از ناحيه خداى سبحان نازل شده، چيزيكه هست آنچه از موجودات و حوادث كه خير و جميل است، و يا وسيله خير، و يا ظرف براى خير است، از بهشت آمده، و باز هم به بهشت برمي گردد، و آنچه از شرور است يا وسيله براى شر و يا ظرف براى شر است، از آتش دوزخ آمده، و دوباره به همانجا بر مى گردد.
اينك نمونه هائى از كلام خدا:
- " و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم،
- هيچ چيز نيست مگر آنكه نزد ما از آن خزينه ها هست، و ما نازل نمى كنيم، مگر به اندازه اى معلوم. "
كه مى رساند تمامى اشياء عالم نزد خدا موجودند، و به وجودى نامحدود، و غير مقدر با هيچ تقدير موجودند، و تنها در هنگام نزول، تقدير و اندازه گيرى ميشوند.
پس آيه شريفه، مسئله خدائى بودن هر چيز را، عموميت داده، همه چيز را از ناحيه خدا مي داند، و آياتى ديگر اين معنا را در باره بعضى از چيزها بخصوص اثبات مى كند، مانند آيه:
- " و أنزل لكم من الانعام ثمانية ازواج،
- براى شما از جنس چهار پايان هشت جفت نازل كرده است."
- " و انزلنا الحديد فيه باس شديد،
- آهن را نازل كرديم ، كه در آن قدرتى بسيار است."
- " و فى السماء رزقكم و ما توعدون،
- رزق شما و آنچه كه وعده اش را به شما داده اند در آسمان است."
به حكم اين آيات آنچه در دنيا هست همه از ناحيه خداى سبحان نازل شده، و خدا در كلامش مكرر فرموده كه بار ديگر همه آنها به سوى پروردگار بر مى گردند، از آن جمله آيات زير است:
- " و ان الى ربك المنتهى،
- بدرستى كه منتهى به سوى پروردگار تو است."
- " الى ربك الرجعى،
- بازگشت به سوى پروردگار تو است."
- " اليه المصير،
***** صفحه 36 *****
- بازگشت بسوى او است."
- " الا الى الله تصير الامور ! "
- آگاه باشيد كه همه امور به سوى خدا باز مى گردد! ".
و نيز آيه سوره حجر اين معنا را هم افاده مى كند: كه اشياء - در فاصله ميانه پيدايش و بازگشت - بر طبق مقتضائى سير مى كنند، كه كيفيت آغازشان آنرا اقتضاء كرده، و بر آن سرنوشتى از سعادت و شقاوت و خير و شر جريان مى يابند، كه ابتداء وجودش اقتضاى آنرا دارد.
و اين معنا از آيات زير نيز استفاده مى شود:
- " كل يعمل على شاكلته،
- هر كسى بر طينت خود مى تند."
- " و لكل وجهة هو موليها،
- هر كسى براى خود هدفى معين دارد كه خواه ناخواه به همان سو رو مى كند."
قرآن كريم در باره اين سنگ حجرالاسود و سنگهاى ديگر، و هر موجود ديگر فرموده: همه از ناحيه قرارگاهى كه نزد خدا داشته اند نازل شده اند، و دوباره به سوى او برمى گردند، بعضى به سوى بهشت او، و بعضى به سوى دوزخش!
الميزان ج : 1 ص : 438
***** صفحه 37 *****
فصل دوم:محيط طبيعي، و نعمت هاي بهشتي
اشاره اي به محل بهشت موعود
- " وَ فى الأَرْضِ ءَايَتٌ لِّلْمُوقِنِينَ،
- وَ فى أَنفُسِكمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ،
- وَ فى السمَاءِ رِزْقُكمْ وَ مَا تُوعَدُون،
- فَوَ رَب السمَاءِ وَ الأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ،
- هم در زمين آياتى هست براى اهل يقين،
- و هم در درون وجود خودتان چرا آن آيات را نمى بينيد،
- و در آسمان، هم رزق شما هست و هم آنچه كه وعده داده شده ايد،
- پس به رب آسمانها و زمين سوگند كه آنچه وعده داده شده ايد عينا مثل اينكه شما سخن مى گوييد حق است!"
وَ فى السمَاءِ رِزْقُكمْ وَ مَا توعَدُون!
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از كلمه سَماء جهت بالا است، چون هر چيزى كه بالاى سر ما باشد و ما را در زير پوشش خود قرار داده چنين چيزى را در لغت عرب سماء مى گويند.
ممكن هم هست بگوييم اصلا منظور از آسمان معناى لغوى كلمه - كه جهت بالا باشد- نيست، بلكه منظور از آن، عالم غيب باشد، چون همه اشياء از عالم غيب به عالم شهود مى آيند، كه يكى از آنها رزق است كه از ناحيه خداى سبحان نازل مى شود.
وَ مَا توعَدُون!
يعنى: آنچه كه وعده داده شده ايد نيز در آسمان است.
حال ببينيم منظور از آن چيست؟ ظاهرا مراد از آن، بهشتى است كه به انسانها وعده اش را داده، و فرموده " عندها جنة الماوى."
و اينكه بعضى گفته اند كه مراد از آن، بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب هر دو است، با آيه شريفه" ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط،" نمى سازد، چون مى فرمايد: چنين كسانى درهاى آسمانى برويشان گشوده نمى شود، پس معلوم مى شود جهنم در آسمانها نيست.
بله، در قرآن كريم مكرر نازل شدن عذاب دنيوى را، به آسمان نسبت داده و مثلا فرموده:" فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء،" و آياتى ديگر نيز اين معنا را مى رساند.
***** صفحه 38 *****
" فَوَ رَب السمَاءِ وَ الأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ،" پس به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه آنچه ما گفتيم كه رزقتان است و آنچه كه وعده داده شده ايد كه همان بهشت باشد- كه خود رزقى ديگر است- در آسمان است. و اين مطلبى است ثابت، و قضائى است حتمى، مثل حق بودن سخن گفتن خودتان، همان طور كه در سخن گفتن خود شكى نداريد، در اين گفته ما هم شك نداشته باشيد.
و اما اينكه گفتيم بهشت هم رزقى است، دليلش قرآن كريم است كه در آيه شريفه" لهم مغفرة و رزق كريم،" بهشت را رزقى كريم خوانده است.
آيه 20تا 23 سوره ذاريات الميزان ج : 18 ص : 560
بهشت و وسعت آن
- " ... وَ جَنَّةٍ عَرْضهَا السمَوَت وَ الأَرْض أُعِدَّت لِلْمُتَّقِينَ،
- ... و به سوى بهشتى كه پهناى آن همه آسمانها و زمين را فرا گرفته و مهيا براى پرهيزكاران است ."
اينكه فرمود:" جنة عرضها السموات و الارض...." منظور از عرض بهشت، چيزى در مقابل طول آن نيست، بلكه منظور وسعت آن است، و اين خود استعمالى است شايع، و كانه تعبير به عرض، كنايه است از اينكه وسعت آن به نهايت درجه است، و يا به قدرى است كه وهم و خيال بشرى نمى تواند آن را بسنجد و برايش حدى تصور كند، البته اين تعبير معناى ديگرى نيز دارد، كه در روايت زير آمده است:
" در مجمع البيان در ذيل آيه:" جنة عرضها السموات و الارض،" از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم روايت كرده كه شخصى از آن جناب پرسيد: وقتى عرض بهشت همه آسمانها و زمين باشد پس دوزخ كجا است؟ رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم فرمود: سبحان الله وقتى روز مى آيد شب كجا است؟"
بعضى ها اين كلام رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را اين گونه تفسير كرده اند: كه مراد آن جناب اين بوده كه آتش در علم خداى تعالى است، همان طور كه شب در هنگام فرا رسيدن روز در علم خداى تعالى است، اگر منظور اين اشخاص اين است كه آتش از علم خداى تعالى غايب نيست پر واضح است كه اين جواب قانع كننده نيست، و اشكال را از بين نمى برد، چون سؤال از مكان آتش است نه از علم خداى تعالى به آتش، و اگر منظورشان اين است كه ممكن است مكان ديگرى بيرون از سماوات و ارض باشد كه دوزخ در آن قرار داشته باشد، گو اينكه اين احتمال فى نفسه بعيد نيست، ليكن روى اين فرض مقايسه جنت و نار با ليل و نهار، مقايسه اى صحيح نيست، براى اينكه شب در هنگام آمدن نهار از حيطه آسمانها و زمين خارج نيست، و بنابر اين حق مطلب اين است كه اين تفسير درست نيست .
و من گمان مى كنم روايت به يك معنائى ديگر نظر دارد، و توضيح آن اين است كه آخرت با همه نعمتها و عذابهايش هر چند كه شباهتى با دنيا و لذائذ و آلامش دارد،
***** صفحه 39 *****
همچنين انسانى كه در آخرت وارد شده هر چند كه همان انسانى است كه به عينه در دنيا بود - همچنان كه مقتضاى ظواهر كتاب و سنت همين است، الا اينكه نظامى كه حاكم در آخرت است غير از نظامى است كه در دنيا حاكم است، چون آخرت دار أبديت و بقا است، و دنيا دار زوال و فنا است، و به همين جهت انسان در بهشت مى خورد، و مى نوشد و نكاح مى كند و لذت شهوانى مى برد، ولى در آنجا دچار عوارضى كه در دنيا بر او وارد مى شد نمى گردد و همچنين انسان دوزخى در آخرت بين آتش مى سوزد، و سوزش آتش را مى چشد و از خوردنيها و نوشيدنيها و مسكن و هم نشين دوزخيش شكنجه مى بيند، ولى آثار سوختن دنيائى را ندارد، نه ذغال مى شود و نه خاكستر و نه مى ميرد.
و همچنين در آخرت عمرى أبدى و بى پايان دارد، ولى آثار طول عمر دنيائى از قبيل كهولت و پيرى و سال خوردگى را ندارد، و همچنين ساير شؤون حياتى دنيائى را دارد ولى آثار دنيائى آن را ندارد، و اين نيست مگر به خاطر اينكه عوارض و لوازم نامبرده از لوازم نظام دنيوى است، نه از لوازم مطلق نظام (چه دنيائى و چه آخرتى،) پس دنيا دار تزاحم و تمانع است، ولى آخرت چنين نيست. ( پس مى شود پهناى آسمانها و زمين را بهشت اشغال كرده باشد، و در عين حال جهنم نيز آن را اشغال كند.)
از جمله دلائل اين معنا اين است كه: ما آنچه را كه در طرف مشاهده خود از حوادث و اتفاقات واقعه حوادث ديگرى را براى بار دوم مى بينيم حوادث بار اول از نظرمان غايب مى شود، مثلا حوادث امروز را وقتى مى بينيم كه حوادث ديروز از نظر ما غايب شده باشد، حوادث شب را وقتى مى بينيم كه حوادث روز گذشته باشد، و همچنين مثالهاى ديگر و اما نسبت به خداى سبحان چنين نيست، از نظر او حوادث شب و روز يك جا مشاهد است، و حوادث آينده حوادث گذشته را از محضر او غايب نمى سازد، و اين قسم حوادث مزاحمتى با يكديگر ندارند، پس شب و روز و حوادث مقارن آن دو، به حسب نظام ماده و حركت متزاحم و متمانعند، در يك جا و در يك لحظه جمع نمى شوند، ولى در نظام آخرت هيچ تزاحم و تمانعى با هم ندارند، و با اين بيان معناى آيه زير نيز بهتر فهميده مى شود: " ا لم تر الى ربك كيف مد الظل و لو شاء لجعله ساكنا ثم جعلنا الشمس عليه دليلا ثم قبضناه الينا قبضا يسيرا . "
و وقتى جمع بين ليل و نهار متزاحم، ممكن باشد، اين نيز ممكن مى شود كه آسمان و زمين گنجايش بهشتى را داشته باشد كه به وسعت آن دو است، و هم گنجايش دوزخى را داشته باشد كه آن نيز به وسعت آن دو است به عبارت ساده تر اينكه: اين نيز ممكن است كه آسمان و زمين محل بهشتى و جهنمى باشد كه وسعت هر دو بقدر آسمان و زمين است، ولى نه به حسب نظام دنيا، بلكه به حسب نظام آخرت.
در اخبار براى اين جريان نظايرى هست، از آنجمله در اخبار آمده كه قبر يا روضه اى است از باغهاى بهشت و يا حفره اى است از حفره هاى جهنم، و يا آمده است كه قبر مؤمن تا چشمش كار مى كند وسيع است.
***** صفحه 40 *****
پس بنابراين جا دارد كلام رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را كه فرمود: "سبحان الله وقتى روز مى آيد شب كجا مى رود؟ " را حمل كنيم بر چنان معنائى، نه بر حضور و غياب آن دو از علم خدا، چون اين خيلى روشن است كه عالم بودن خداى تعالى به شب و روز ارتباطى با سؤال سائل ندارد، و همچنين اگر كسى از آن سؤال پاسخ دهد به اينكه وقتى روز مى رسد شب همچنان در عالم خارج باقى مى ماند، ( و شب و روز نظير چرخ فلكى است كه نيمى از آن سفيد و نيمى سياه باشد، وقتى نيمه سفيد جلوى شيشه مى آيد نيمه سياه عقب مى رود ولى در چرخ فلك هست،) چون در اين صورت سائل اعتراض مى كند و مى گويد مطلب اينطور نيست، بلكه با آمدن روز در محل سكونت ما، شب آن محل معدوم مى شود، و اگر محل را در نظر نگيريم و خود شب و روز را در نظر بگيريم، حقيقت شب عبارت است از يك سايه مخروطى كه از تابش خورشيد به يك طرف زمين در طرف ديگر آن پديد مى آيد، و اين سايه مخروطى بطور دائم دور كره زمين مى گردد و دائما يك طرف زمين روز و روشن و طرف ديگرش شب و تاريك است، پس با آمدن روز، شب باطل نمى شود، و در عين حال آنجا كه روز هست، شب نيست .
آيه 133 سوره آل عمران الميزان ج : 4 ص : 27
وسعت بهشت، مانند وسعت آسمان و زمين
" سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضهَا كَعَرْضِ السمَاءِ وَ الأَرْضِ أُعِدَّت لِلَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِيمِ،
- به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه عرض آن چون عرض آسمان و زمين است بشتابيد، كه براى كسانى آماده شده كه به خدا و رسولان او ايمان آوردند، و اين فضلى است از خدا كه به هر كس بخواهد مى دهد، و خدا داراى فضلى عظيم است."
بطوري که درتفسير آيه قبلي گفته شد مراد از كلمه عرض گشادى و وسعت بهشت است، نه عرض در مقابل طول و اين استعمال استعمالى شايع است، و گويا خواسته است نهايت درجه وسعت را بفهماند.
كلمه سَماء در اين آيه به معناى يك آسمان نيست، تا بگويى پس بهشت مشمولين آيه آل عمران در آيه شريفه " و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الأرض اعدت للمتقين،" پهناورتر از بهشت مشمولين اين آيه است، بلكه به معناى تمامى آسمانها است، (چون الف و لام آن الف و لام جنس است،) پس سماء در اين آيه با سماوات در آن آيه منطبق است.
آيه 21 سوره حديد الميزان ج 19 ص 290