معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 131 *****
2- ميوه ها ي بهشتي و امنيت اهل بهشت
      " فاكهين بما اتيهم ربهم و وقيهم ربهم عذاب الجحيم،
در حالى كه با يكديگر در باره آنچه پروردگارشان به آنان داده گفتگو مى كنند و لذت مى برند، و پروردگارشان از عذاب دوزخ محفوظشان داشت."
      فاكهين به معناى مطلق ميوه است. همچنين گفته مي شود: ميوه را به يكديگر دادند، و هم اين كه آن را تناول كردند، و در آيه شريفه به هر دو معنا تفسير شده است. بعضى گفته اند: اهل بهشت با يكديگر در باره نعمت هايى كه خداى تعالى به ايشان داده با هم گفتگو مى كنند. و بعضى ديگر معنا كرده اند به اينكه: ميوه و فاكهه هايى را كه خدا به ايشان داده مى گيرند. بعضى هم گفته اند: از آن احسانها كه پروردگارشان به ايشان مى كند لذت مى برند. و اگر كلمه ربهم را در جمله اى كوتاه دوباره آورد، براى اين است كه بفهماند پروردگارشان به ايشان عنايتى دارد.
3- خوردن و نوشيدن گواراي اهل بهشت
         " كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون !
      بخوريد و بنوشيد، گوارايتان باد به خاطر اعمالي كه مى كرديد!"
      يعنى به ايشان گفته مى شود بخوريد و بنوشيد، گوارايتان باد به خاطر آن اعمال خيرى كه مى كرديد.
4- تكيه دادن در كنار هم، و قرين شدن با حوريان بهشتي
      " متكئين على سرر مصفوفة و زوجناهم بحور عين،
بهشتيان در حالى مى خورند و مى نوشند كه بر كرسى هاى بهم پيوسته تكيه داده اند، و ما ايشان را با حور العين تزويج كرده ايم."
      ايشان بر پشتى ها و بالش ها تكيه دارند، در حالى كه بر روى مبلهاى رديف هم، قرار گرفته باشند. و ما ايشان را با حور العين تزويج كرده ايم.
      منظور از تزويج قرين شدن دو نفر با همند. و معناى جمله اين است كه: ما ايشان را قرين حور العين كرديم، نه اينكه ميان آنان عقد زناشويى برقرار ساختيم.
5- جمع شدن فرزندان بهشتيان با پدر
" و الذين امنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من

***** صفحه 132 *****
شى ء ...
 و كسانى كه ايمان آوردند و ذريه شان هم با ايمان خود ملحق به ايشان شدند، ما نيز ذريه شان را به ايشان ملحق نموده، چيزى از پاداش آنان كم نمى كنيم، براى اينكه هر كس در گرو عملى است كه كرده."
      از ظاهر آيه شريفه بر مى آيد كه در مقام منت نهادن است، خداى سبحان بر مؤمنين منت مى گذارد كه به زودى ذريه ايشان را - البته آنهايى را كه در ايمان از پدران خود پيروى كردند- به خود آنان ملحق مى كند و بدين وسيله چشم پدران را روشن مى سازد، و همين معنا خود قرينه اى است بر اينكه تنوين در كلمه بايمان براى اين است كه بر نوعى غير مشخص از ايمان دلالت كند، نه براى تعظيم ايمان و در نتيجه معناى آيه اين مى شود كه: ما از ميان ذريه هاى مؤمنين، آنهايى را كه در ايمان به خدا به نوعى از پدران پيروى كنند به پدرانشان ملحق مى كنيم ، هر چند كه ايمانشان به درجه ايمان پدرانشان نرسد.
      از سوى ديگر، از اينكه اتباع در ايمان را مطلق و بى قيد آورد، ناگزير بايد بگوييم منظور از اين اتباع، اتباع فرزندان بالغ است، چون خردسالانى كه هنوز به حد تكليف نرسيده اند، ايمانشان هنوز ايمان صحيح نشده، پس قهرا مراد از ذريه، فرزندان كبيرند كه مكلف به ايمان هستند.
      " و ما التناهم من عملهم من شى ء" و چيزى از پاداش آنان كم نمى كنيم، براى اينكه هر كس در گرو عملى است كه كرده.
6- ميوه و گوشت بهشتي در اختيار متقين
      " و امددناهم بفاكهة و لحم مما يشتهون،
در بهشت آنچه از ميوه و گوشت كه هوس كنند پى درپى در اختيارشان قرار مى دهيم."
       اين آيه پاره اى از لذات و نعمت هاى اهل بهشت را كه به طور اجمال در آيه قبلى نام آنها را برد و فرمود:" كلوا و اشربوا هنيئا ...،" بطور تفصيل بيان مى كند.
      كلمه امداد به معناى آوردن چيزى است به طور دائم و پشت سر هم، و معناى آيه اين است كه: ما اهل بهشت را به ميوه و هر گوشتى كه ميل داشته باشند روزى مى دهيم، يك روزى پشت سر هم و ساعت به ساعت و لا ينقطع.

***** صفحه 133 *****
7- شراب بهشتي، بدون لغو و گناه
      " يتنازعون فيها كاسا لا لغو فيها و لا تاثيم،
قدح شراب در بينشان دست به دست مى گردد، شرابى كه نه مانند شراب دنيا لغوى در آن است و نه گناه."
       تنازع در كاس به معناى به يكديگر تعارف نمودن و اجتماع كردن بر تناول آن است، و كاس به معناى قدح است، كه البته وقتى به قدح كاس گفته مى شود كه در آن شراب باشد.
      مراد از لغو، سخن لغوى است كه از شرابخواران دنيا سر مى زند .
      و تاثيم به معناى آن است كه شخصى را گناهكار كنى، كه اين نيز از آثار شرابهاى دنيا است كه شرابخوار را گناهكار مى كند.
      و همين كه فرمود: در آن قدحها لغو و تاثيم نيست، قرينه است بر اينكه منظور از كاس كه بر سر آن تنازع مى كنند قدح شراب است، اما شرابى كه آثار زشت شراب دنيا را ندارد.
8- غلامان بهشتي، مانند لؤلؤ مكنون
      " و يطوف عليهم غلمان لهم كانهم لؤلؤ مكنون،
و غلامان بهشتى كه در حسن و صفا چون لؤلؤ دست نخورده اند پيرامون ايشان و در خدمتگزاريشان آمد و شد دارند."
       مراد از طواف كردن غلمان در پيرامون بهشتيان آمد و شد آنان براى خدمت است.
      بعضى از مفسرين گفته اند: اينكه بطور نكره فرمود:" غلمان لهم " تا شنونده توهم نكند مراد از آن غلمان همان خدمتكارانى هستند كه در دنيا داشتند، و بفهماند كه غلمان نيز مانند حور از مخلوقات بهشتيند، كه از شدت زيبايى و صفا و حسن مانند لؤلؤاى هستند كه از ترس دستبرد اجانب در گنجينه اش جاى مى دهند.   
9- گفتگوي بهشتيان با هم
      " و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون،
      و بهشتيان به يكديگر روى آورده احوال هم را مى پرسند."
      يعنى به يكديگر روى مى آورند و هر يك از ديگرى مى پرسند در دنيا چه حالى داشته و چه عملى او را به سوى بهشت و نعيم الهى كشانيده؟
       " قالوا انا كنا قبل فى اهلنا مشفقين،
مى گويند: ما قبل از اين كه در دنيا بوديم نسبت به خويشاوندان خود خيرخواه

***** صفحه 134 *****
بوديم، و از خطر هلاكت زنهارشان مى داديم."
      ما در دنيا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتيم، هم آنان را دوست مى داشتيم و به سعادت و نجاتشان از مهالك و ضلالت ها عنايت داشتيم، و هم از اينكه مبادا گرفتار مهالك شوند مى ترسيديم، و به همين منظور به بهترين وجهى با آنان معاشرت مى كرديم، و نصيحت و دعوت به سوى حق را از ايشان دريغ نمى داشتيم.
       " فمن الله علينا و وقينا عذاب السموم،"
و به خاطر همين خيرخواهى خداى تعالى بر ما منت نهاد، و از عذاب درون سوز جهنم، حفظمان فرمود."
      منت نهادن خدا بر اهل بهشت اين است كه ايشان را با داخل شدن در بهشت سعادتمند كرد، و با نگهدارى از عذاب سموم مشمول رحمت خود قرار داد
      سموم به معناى حرارتى است كه تا داخل سوراخهاى رگ بدن فرو مى رود، و بدن از آن متالم مى گردد، و ريح سموم را هم از همين جهت سموم گفته اند .
      " انا كنا من قبل ندعوه انه هو البر الرحيم،
آرى روش ما قبل از اين چنين بود كه همواره او را مى خوانديم، چون مى دانستيم كه او نيكوكار مهربان است! "
      اين آيه شريفه، جمله" فمن الله علينا" را تعليل مى كند، و در آن اهل بهشت به يكديگر مى گويند: اينكه خداوند بر ما منت نهاد، براى اين بود كه ما در دنيا همواره او را مى خوانديم، و اگر همواره او را مى خوانديم بدين جهت بود كه او پروردگارى نيكوكار و مهربان بود.
      اين آيه با دو آيه قبلش، اين معنا را مى فهماند كه اهل بهشت در دنيا خداى را به يكتايى مى خواندند، يعنى تنها او را مى پرستيدند و تسليم امر او بودند، و نسبت به خانواده خود دلسوز بودند و آنها را به حق نزديك و از باطل دور مى كردند، و همين علت شد كه خدا بر آنان منت نهد و از عذاب سموم حفظشان كند، و علت اينكه چنين مى كردند اين بود كه خداى تعالى نيكوكار و مهربان بود و به هر كس كه او را مى خواند احسان و رحم مى كرد .
      پس آيات سه گانه در معناى آيات شريفه" ان الانسان لفى خسر الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر،" است چون اين آيات نيز اهل بهشت را منحصرا كسانى مى داند كه به خدا ايمان دارند و اعمال نيك مى كنند، و ديگران را به حق و به خويشتن دارى در انجام فرامين حق سفارش مى كنند.
                    آيه 17 تا 28 سوره طور   الميزان ج 19 ص 15

***** صفحه 135 *****
گفتگوي بهشتيان در مورد نجات خانواده هايشان
      " و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون،
      و بهشتيان به يكديگر روى آورده احوال هم را مى پرسند."
      يعنى به يكديگر روى مى آورند و هر يك از ديگرى مى پرسند در دنيا چه حالى داشته و چه عملى او را به سوى بهشت و نعيم الهى كشانيده؟
      " قالوا انا كنا قبل فى اهلنا مشفقين،
مى گويند: ما قبل از اين كه در دنيا بوديم نسبت به خويشاوندان خود خيرخواه بوديم، و از خطر هلاكت زنهارشان مى داديم."
      ما در دنيا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتيم، هم آنان را دوست مى داشتيم و به سعادت و نجاتشان از مهالك و ضلالت ها عنايت داشتيم، و هم از اينكه مبادا گرفتار مهالك شوند مى ترسيديم، و به همين منظور به بهترين وجهى با آنان معاشرت مى كرديم، و نصيحت و دعوت به سوى حق را از ايشان دريغ نمى داشتيم.
- " فمن الله علينا و وقينا عذاب السموم،
- و به خاطر همين خيرخواهى خداى تعالى بر ما منت نهاد، و از عذاب درون سوز جهنم، حفظمان فرمود."
     آيه 17 تا 28 سوره طور   الميزان ج 19 ص 15
آيا لذايذ و شهوات دنيا در بهشت ادامه دارد؟
      يكى از لطيف ترين نكاتى كه از دو آيه:
      - " ذلك متاع الحيوة الدنيا، و الله عنده حسن الماب،"   و آيه:
- " قل ء انبئكم بخير من ذلكم ...،"
و آياتى شبيه به اينها، نظير آيه:  " قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات

***** صفحه 136 *****
     من الرزق؟ قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا، خالصة يوم القيمة كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون، " استفاده مى شود، پاسخ از اشكالى است كه بسيارى از دانشمندان بر ظاهر آيات راجع به توصيف نعمت هاى بهشت وارد دانسته اند. و آن اشكال اين است كه:
     تمامى لذائذ دنيوى براى بقا و حفظ نسل است، و آخرت كه دار بقا است، چه حاجت به اين گونه لذائذ دارد؟
      اگر براى انسان وجودى فرض كنيم كه عدم و فنا در دنبالش نيست، و حياتى فرض كنيم كه از هر شر و مكروهى مامون است، ديگر چه فايده اى مى توان در وجود قواى بدنى يك انسان آخرتى تصور كرد؟ و چه ثمره اى در داشتن جهاز هاضمه، تنفس، تناسل، مثانه، طحال، كبد و امثال آن مى تواند باشد؟ با اينكه گفتيم همه اين جهازها براى بقا تا زمانى محدود است، نه براى بقاى جاودانى و ابدى.
      و اما جواب از اين اشكال اين است كه  خداى سبحان آنچه از لذائذ دنيا و نعمت هاى مربوط به آن لذائذ را خلق كرده كه انسانها را مجذوب خود كند، و در نتيجه به سوى زندگى در دنيا و متعلقات آن كشيده شوند، همچنان كه در كلام مجيدش فرمود:
- " وما اوتيتم من شى ء فمتاع الحيوة الدنيا و زينتها و ما عند الله خير و ابقى، افلا تعقلون،"
      و آياتى ديگر از اين قبيل كه همه اين نكته را بيان مى كنند كه نعمت هاى موجود در دنيا و لذائذ مربوط به هر يك از آنها امورى است مقصود للغير، نه مقصود بالذات، وسيله هائى است براى زندگى محدود دنيا كه از چند روزه دنيا تجاوز نمى كند، و اگر مساله زندگى مطرح نبود اين نعمت ها نه خلق مى شد و نه ارزشى داشت، حقيقت امر همين است.
      و ليكن اين را هم بايد دانست كه آنچه از هستى انسان باقى مى ماند همين وجودى است كه چند صباحى در دنيا زندگى كرده، با دگرگونى ها و تحولاتش مسيرى را از نقص به كمال طى نموده، و اين قسمت از وجود انسان همان روحى است كه از بدن منشا گرفته و بر بدن حكم مى راند.
      بدنى كه عبارت است از مجموع اجزائى كه از عناصر روى زمين درست شده، و نيز قواى فعاله اى كه در بدن است، به طورى كه اگر فرض كنيم غذا و شهوت ( و يا علاقه جذب عناصر زمين به سوى بدن،) نمى بود، وجود انسان هم دوام نمى يافت.
      پس فرض نبود غذا و ساير شهوات، فرض نبود انسان است، نه فرض استمرار نيافتن وجودش!  (دقت بفرمائيد!)
پس انسان در حقيقت همان موجودى است كه با زاد و ولد منشعب مى شود، مى خورد و مى نوشد، و ازدواج مى كند و در همه چيز تصرف نموده، مى گيرد، مى دهد، حس مى كند، خيال مى كند، تعقل مى نمايد، خرسند و مسرور و شادمان مى شود، و هر ملائمى را به خود جلب مى كند، خودى كه عبارت است از مجموع اينها كه گفتيم، مجموع

***** صفحه 137 *****
      كه بعضى از آنها مقدمه بعضى ديگر است، و انسان بين مقدمه و ذى المقدمه حركتى دورى دارد، چيزى كه بر حسب طبيعت مقدمه كمال او بود، با دخالت شعور و اختيارش كمال حقيقيش مى شود .
      و وقتى خدا او را از دار فانى دنيا به دار بقا منتقل كرد، و خلود و جاودانگى برايش نوشت، حال يا خلود در عذاب، و يا در نعمت و ثواب، اين انتقال و خلود، ابطال وجود او نمى تواند باشد بلكه اثبات وجود دنيائى او است، هر چه بود حالا هم همان است، با اين تفاوت كه در دنيا معرض دگرگونى و زوال بود، ولى در آخرت دگرگونى ندارد، هر چه هست هميشه همان خواهد بود، قهرا يا هميشه به نعمت هائى از سنخ نعمت هاى دنيا (منهاى زوال و تغيير) متنعم، و يا به نقمت ها و مصائبى از سنخ عذابهاى دنيا (ولى منهاى زوال و تغيير) معذب خواهد بود، و چون نعمت هاى دنيا عبارت بود از شهوت جنسى، لذت طعام و شراب،  لباس، مسكن،  همنشين، مسرت، شادى و امثال اينها، در آخرت هم قهرا همين ها خواهد بود .
      پس انسان آخرت هم همان انسان دنيا است، مايحتاج آخرتش هم همان مايحتاج دنيا است، آنچه در دنيا وسيله استكمالش بوده همان در آخرت هم وسيله استكمال او است، مطالب و مقاصدش هم همان مطالب و مقاصد است، تنها فرقى كه بين دنيا و آخرت است مساله بقا و زوال است.
      اين آن چيزى است كه از كلام خداى سبحان ظاهر مى شود، كه در بيان حقيقت بنيه و ساختمان انسان مى فرمايد:
- " و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة ، فخلقنا العلقة مضغة ، فخلقنا المضغة ، عظاما ، فكسونا العظام لحما ، ثم انشاناه خلقا آخر ، فتبارك الله احسن الخالقين ، ثم انكم بعد ذلك لميتون ، ثم انكم يوم القيمة تبعثون."
      توجه كنيد به جمله اول آيه و همه فقرات آن كه تعبير به خلقت كرده، و خلقت عبارت است از تركيب ( نظير پديد آوردن بنا از تركيب سنگ و آجر و غيره،) و باز توجه كنيد به جمله:( و در آخر او را خلقى ديگر كرديم،) كه به خوبى دلالت مى كند بر اينكه خلقت مادى بدن مبدل مى شود به خلقت موجودى مجرد، و باز توجه كنيد به جمله " و سپس همين شما در روز قيامت مبعوث خواهيد شد،" كه به طور مسلم مخاطب به اين خطاب، همان انسانى است كه خلقتى ديگر شده است .
      و نيز مى فرمايد: " قال فيها تحيون، و فيها تموتون، و منها تخرجون،" كه از آن بر مى آيد حيات انسان، حياتى است زمينى، كه از زمين و نعمت هايش تركيب شده است.
و از سوى ديگر خداى سبحان در باره اين نعمت هاى زمينى فرموده:   " ذلك متاع الحيوة الدنيا،" و نيز فرموده: "و ما الحيوة الدنيا فى الاخرة الا متاع،" و در اين دو آيه خود زندگى دنيا را وسيله زندگى آخرت و متاع آن ناميده، متاعى كه صاحبش از آن متمتع

***** صفحه 138 *****
      مى شود، و اين خود بديع ترين بيان در اين باب است، بابى است كه از آن هزارها باب باز مى شود، و در عين حال مصدق كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلّم است كه فرموده:
      " كما تعيشون تموتون، و كما تموتون تبعثون ."
      و كوتاه سخن اينكه زندگى دنيا عبارت است از وجود دنيوى انسان، به ضميمه آنچه از خوبيها و بديها كه كسب كرده، و آنچه كه به نظر خودش خيبت و خسران است، در نتيجه در آخرت يا لذائذى كه كسب كرده به او مى دهند، و يا از آن محرومش مى كنند، و يا به نعمتهاى بهشت برخوردارش مى سازند، و يا به عذاب آتش گرفتارش مى كنند.
      و به عبارتى روشن تر، آدمى در بقايش به حسب طبيعت، سعادت و شقاوتى دارد، هم بقاى شخصيتش و هم بقاى نوعش، و اين سعادت و شقاوت منوط به فعل طبيعى او، يعنى أكل و شرب و نكاح او است، و همين فعل طبيعى به وسيله لذائذى كه در آن قرار داده اند آرايش و مشاطه گرى شده، لذائذى كه جنبه مقدميت دارد .
      اين به حسب طبيعت آدمى و خارج از اختيار او است و اما وقتى مى خواهد با فعل اختيارى خود طلب كمال كند، و شعور و اراده خود را به كار بيندازد، موجودى مى شود كه ديگر كمالش منحصر در لذائذ طبيعى نيست، بلكه همان چيزى است كه با شعور و اراده خود انتخاب كرده است، پس آنچه خارج از شعور و مشيت او است ( از قبيل خوشگلى و خوش لباسى، و بلندى و خوش صورتى، و خوش خطى، و سفيدى، و لذت بخشى غذا، و خانه، و همسرش و امثال اينها،) كمال او شمرده نمى شود، هر چند كه نوعى كمال طبيعى هست، و همچنين عكس آن نقص خود او شمرده نمى شود، هر چند كه نقص طبيعى هست، همچنان كه خود را مى بينيم كه از تصور لذائذ لذت مى بريم، هر چند كه در خارج وجود نداشته باشد.
      مثلا مريض با اينكه بهبودى ندارد اما از تصور بهبودى لذت مى برد، پس همين لذائذ مقدمى است كه كمال حقيقى انسان مى شود، هر چند كه از نظر طبيعت، كمال مقدمى است حال اگر خداى سبحان اين انسان را بقايى جاودانه بدهد، سعادتش همان لذائذى است كه در دنيا مى خواست، و شقاوتش همان چيزهائى است كه در دنيا نمى خواست، حال چه لذت به حسب طبيعت، و خلاصه لذت مقدمى باشد، و چه لذت حقيقى و اصلى باشد، چون اين بديهى است كه خير هر شخص و يا قوه مدركه و داراى اراده عبارت است از چيزهائى كه علم بدان دارد، و آن را مى خواهد، و شر او عبارت است از چيزى كه آن را مى شناسد ولى نمى خواهد.
      پس به دست آمد كه سعادت انسان در آخرت به همين است كه به آنچه از لذائذ كه در دنيا مى خواست برسد، چه خوردنيش، و چه نوشيدنيش، و چه لذائذ جنسيش، و چه لذائذى كه در دنيا به تصورش نمى رسيد، و در عقلش نمى گنجيد، و در آخرت عقلش به آن دست مى يابد، و رسيدن به اين لذائذ همان بهشت است، و شقاوتش به نرسيدن به آنها است، كه همان آتش است، همچنان كه خداى تعالى فرموده:

***** صفحه 139 *****
- " لهم ما يشاؤن فيها، و لدينا مزيد ! "
      آيه 15 سوره آل عمران    الميزان ج : 3  ص :  165تا 168
لذايذ مشترك دنيوي و لذايذ اختصاصي بهشت
- " زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُب الشهَوَتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَطِيرِ الْمُقَنطرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسوَّمَةِ وَ الأَنْعَمِ وَ الْحَرْثِ  ذَلِك مَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا  وَ اللَّهُ عِندَهُ حُسنُ الْمَئَاب،
- قُلْ أَ ؤُنَبِّئُكم بِخَيرٍ مِّن ذَلِكمْ  لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّتٌ تَجْرِى مِن تحْتِهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَجٌ مُّطهَّرَةٌ وَ رِضوَنٌ مِّنَ اللَّهِ  وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَاد،
- علاقه به شهوات يعنى زنان و فرزندان و گنجينه هاى پر از طلا و نقره و اسبان نشان دار و چارپايان و مزرعه ها علاقه اى است كه به وسوسه شيطان بيش از آن مقدار كه لازم است در دل مردم سر مى كشد با اينكه همه اينها وسيله زندگى موقت دنيا است، و سرانجام نيك نزد خدا است،
- به اين دلدادگان بگو آيا مى خواهيد شما را به بهتر از اينجا خبر دهم؟ كسانى كه از خدا پروا داشته باشند نزد پروردگارشان بهشت هائى دارند كه از زير سايه آن نهرها جارى است و ايشان در آن، زندگى جاودانه و همسرانى پاك داشته و خدا از آنان خشنود است و او به بندگان بينا است...."
      خدا در دو سرا يعنى هم در دنيا و هم در آخرت وعده نعمت هائى را داده كه مايه تنعم و لذت انسان است، و نيز از آنجائى كه اين نعمت ها چه خوردنى هايش و چه نوشيدنى ها و همسران و ملك و ساير لذائذش هم دنيوى دارد و هم اخروى، با اين تفاوت كه آنچه دنيائى است مشترك بين كافر و مؤمن است، و اما اخرويش مختص به مؤمنين است .
     جاى اين سؤال در ذهن باز مى شود كه: چه فرقى است بين دنيا و آخرت كه لذائذ دنيوى مشترك، و لذائذ اخروى مختص باشد؟ و يا بگو چه مصلحتى ايجاب كرده كه نعمت هاى اخروى مختص به مؤمن باشد؟ و چون جاى چنين سؤالى بوده، در آخر آيه مورد بحث فرمود: " و خدا به وضع بندگانش بصير است،" و معنايش اين است كه اين فرقى كه خداى تعالى بين مؤمن و كافر گذاشته بر اساس عبث و بيهوده كارى نبوده، چون خدا بزرگتر از آن است كه كارى گزاف و بيهوده كند، بلكه در خود اين دو طايفه از مردم چيزى هست كه اين تفاوت را باعث شده و خدا بصير و بينا به بندگان خويش است و دليل اين تفاوت را مى داند و آن عبارت است از وجود تقوا در مؤمن، و نبود آن در كافر .
       آيه 15 سوره آل عمران    الميزان ج : 3  ص :  165تا 168

***** صفحه 140 *****
وَ لَهُم مَّا يَدَّعُونَ- هرچه به خواهند آماده است!
( شرحي از نعمتهاي  اهل بهشت و همسرانشان)
- " إِنَّ أَصحَب الجَنَّةِ الْيَوْمَ فى شغُلٍ فَكِهُونَ،
- هُمْ وَ أَزْوَجُهُمْ فى ظِلَلٍ عَلى الأَرَائكِ مُتَّكِئُونَ،
- لهُمْ فِيهَا فَكِهَةٌ وَ لهُم مَّا يَدَّعُونَ،
- سلَمٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍ رَّحِيمٍ،
- به درستى كه اهل بهشت امروز در ناز و نعمت هستند و از هر فكر ديگر فارغند،
- هم خود و هم همسرانشان در زير سايه بر كرسى ها تكيه مى زنند،
- و ميوه اى در آنجا در اختيار دارند و هر چه بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد،
- در آن روز به عنوان پيام از پروردگار مهربان به ايشان ابلاغ سلام مى شود."
      " ان اصحاب الجنة اليوم فى شغل فاكهون،" اصحاب بهشت در آن روز در كارى هستند كه توجهشان را از هر چيز ديگرى قطع مى كند و آن كار عبارت است از گفت و شنودهاى لذت بخش، و يا عبارت است از تنعم در بهشت.
      "هم و ازواجهم فى ظلال على الارائك متكئون،" ايشان يعنى اهل بهشت و همسرانشان كه در دنيا محرم ايشان بودند و از مؤمنات بودند، و يا حور العين كه همسران بهشتى ايشانند، در سايه ها و يا در زير سايبانهايى كه ساتر از آفتاب يا هر حرارت ديگرى است، قرار دارند، و بر پشتى ها به عزت تكيه مى كنند.
      " لهم فيها فاكهة و لهم ما يدعون،" مردم در بهشت ميوه و نيز هر چه را تمنا و اشتها كنند و بطلبند در اختيار دارند.
- " سلام قولا من رب رحيم."
- من اين سلام را مى گويم، گفتنى از پروردگار رحيم.
- سلامى است كه از عظمت نمى توان تعريفش كرد.
اين سلام از خداى تعالى باشد، و اين غير از آن سلامى است كه ملائكه به بهشتيان

/ 16